این مقاله را به اشتراک بگذارید
در یک صبح اتفاق افتاد
«ملت عشق» عنوان رمانی است از الیف شافاک، نویسنده اهل ترکیه، که با ترجمه ارسلان فصیحی از طرف نشر ققنوس منتشر شده است. این رمان که رمانی پرفروش در ترکیه بوده، داستان زنی است به نام اللا روبینشتاین که در آستانه ۴٠سالگی به تمام ارکانی که طی سالها زندگیاش را برمبنای آنها ترتیب داده و پیش برده، شک کرده و با پشتپازدن به زندگی یکنواختش، راهی سفری با پایان نامعلوم شده است. او زنی است که سالهاست عادتها، نیازها و سلیقههایش تغییر نکرده و زندگیاش بهصورت یکنواخت و منظم و عادی، روی خطی مستقیم پیش میرفته و بهخصوص در ٢٠سال زندگی زناشویی، همه زندگیاش را جزءبهجزء با توجه به خانه و خانواده تنظیم کرده است. اما یک روز صبح ناگهان تصمیم میگیرد به همه اینها پشتپا بزند و بهتنهایی راهی سفر شود. اندیشههای عرفانی شرق و تأثیر این اندیشهها بر شخصیت رمان یکی از موضوعات محوری رمان ملت عشق است. آنچه در پی میآید، سطرهایی است از این رمان: «در طول فصل بهار، در خانه زیبای خانواده روبینشتاین، کسی که صبح زودتر از بقیه بیدار میشد، به آشپزخانه میرفت و صبحانه را آماده میکرد اللا بود. معتقد بود صبحانه مهمترین وعده غذایی است. در یکی از مجلههای زنان خوانده بود… هرروز صبح بدون خستگی صبحانه همه را آماده میکرد؛ اینطوری با خودش میگفت دیگر بچهها مجبور نمیشوند در مدرسه هلههوله بخورند و از اینکه وظیفه مادریاش را درست انجام داده، به خودش میبالید. اما امروز صبح وارد آشپزخانه که شد، بهجای آنکه مثل همیشه صبحانه را آماده کند، آب پرتقال بگیرد و نان تست کند، پشت میز آشپزخانه نشست و لپتاپش را باز کرد. همینکه ایمیلهایش را از نظر گذراند، لبخندی درخشان صورتش را پوشاند. ایمیلی که انتظارش را میکشید، آمده بود…».
سالها پیش روی همین میز
دختر رهبر سیرک، رمانی است از یوستین گوردر که با ترجمه شقایق قندهاری از طرف نشر ققنوس منتشر شده است. رمان با مرور دفترچه خاطرات قدیمی راوی آغاز میشود و سطرهای آغازین آن، سطرهایی از این دفترچه خاطرات است. خاطراتی که راوی رمان آنها را در ١٩سالگی نوشته است. در ادامه، سطرهایی از این رمان را میخوانید: «بهطور کاملا اتفاقی از اینجا سر درآوردم. اولین هواپیمایی که بولونیا را ترک میکرد، ممکن بود عازم لندن یا پاریس باشد. الان که روی یک میز تحریر قدیمی خم شدهام و مینویسم، احساس میکنم کاملا برحسب تصادف است که سالها پیش یک نروژی دیگر – که او هم بهنوعی در تبعید بود- اینجا مینشسته و مینوشته. اکنون در شهری زندگی میکنم که یکی از نخستین کارخانههای تولید کاغذ در آن واقع شده است. ویرانههای کارخانههای کاغذسازی قدیمی هنوز همچون مرواریدهایی بر روی ریسه در امتداد کف دره آویزانند. البته باید به آنها سرکشی کرد، اما من باید در هتل بمانم؛ هتلی که در آن پانسیون شدهام. بعید است در این نواحی کسی اسم «عنکبوت» را شنیده باشد. در اینجا همهچیز دور محور گردشگری و پرورش لیمو میگردد که خوشبختانه الان فصل هیچکدام نیست. آنطور که میبینیم چند گردشگر در دریا پارو میزنند، اما هنوز فصل آبتنی شروع نشده است و لیموها هم تا چند هفته دیگر نمیرسند. اتاقم تلفن دارد، اما هیچ دوستی برای درددلکردن ندارم؛ درواقع از زمانی که ماریا رفته است، چنین دوستی نداشتهام».
بازگشت نرون
«نرون دروغین» عنوان رمانی است از لیون فویشت وانگر که بهتازگی با ترجمه جواد سیداشرف توسط نشر ققنوس منتشر شده است. این رمان در سال ١٩٣۶ نوشته شد و به وضوح اثری ضدفاشیستی است که خاصه در کشورهای آنگلوساکسن با استقبال مواجه شد. بنابه توضیح خود کتاب، اگرچه اشاره داستان به دیکتاتوری رایش سوم –به ویژه حکومت «سگ سهسر جهنمی» که اشارهای مستقیم است به سه شخصیت اصلی رایش، یعنی هیتلر، گورینگ و گوبلز- کاملا واضح و کتمانناپذیر است، هدف فویشت وانگر از نوشتن این رمان چیزی به مراتب فراتر از نکوهش رژیم هیتلری است. نویسنده این رمان با دستمایه قراردادن موضوعی مربوط به گذشته، به سراغ فاشیسم رفته است. دوازده سال بعد از مرگ نرون، در متصرفات شرقی امپراتوری روم، مردی مدعی شد که امپراتور نرون است و اگرچه داستان خودکشی نرون پیش از آن همهجا پخش شده بود، اما مشکوکبودن مرگ او و تصور اینکه او زنده است و روزی باز به سلطنت بازخواهد گشت، سبب شد تا ادعای نرون جعلی مورد قبول مردم واقع شود و او طرفداران زیادی هم پیدا کند: «مرد بیگانه وارد میشود. نه، این مرد بیگانه نیست، نرون است که به اتاق آمده. این همان چهره اوست. به سویش میآید، میخندد، آهسته، صمیمی؛ به او خیره میشود و گل از گلش میشکفد. و بعد، حرف میزند. این صدای نرون است. نه، نه، نباید شک به دل راه دهد. دلش میخواهد، اصرار دارد که این صدا صدای نرون باشد..».
عشق و جنگ
«باغهای کیوتو» رمانی است از کیت والبرت که این روزها با ترجمه علی قانع در نشر ققنوس به چاپ رسیده است. این رمان به روایت داستانی عاشقانه در حاشیه حوادث جنگ جهانی دوم میپردازد. «باغهای کیوتو» به زندگی دختری ژاپنی میپردازد که نامزدش را در حوادث مربوط به جنگ از دست داده است. این رمان اینگونه شروع میشود: «پسرداییام راندال را توی یوجیما کشتند. قبلا بهت گفته بودم؟ آخرین نفری بود که در آن جزیره کشته شد. میگفتند بعد از آتشبس و بعد از انتقال باقی سربازها به بیمارستانها یا به کیسههای اجساد کشته شده بوده؛ حین پاکسازی منطقه یا به قول خودشان عملیات پاکسازی. یادم میآید وقتی مادرم خبرها را میخواند پشت میز آشپزخانه نشسته بود. نامه را دایی بزرگمان استرلینگ، پدر راندال، نوشته بود با مرکب سیاه و حروفی کجومعوج و با حالتی عصبی، انگار که کلمات از معنیشان آگاه باشند. وقتی مادرم نامه را باز کرد من هم توی آشپزخانه بودم، بعد گرفتم و خودم خواندمش. میگفت که خبر مرگ راندال قطعی است، گرچه اطلاعی در مورد محل احتمالی جسدش ندارند و اینکه بعد از تسلیمشدن ژاپنیها گزارشش را به هرکسی که خودش در نظر داشت دادهاند و اینکه کلا مفقودالاثر شده بود.. .».