این مقاله را به اشتراک بگذارید
مرور زندگی حسن آیت در سالگرد ترور
افشاگر نارمکنشین
مسعود کاظمی
انقلاب اسلامی ایران پیروز شد بدون آنکه اثری از شاخه نظامی که حسن آیت پیش از آن تشکیل داده بود، در این پیروزی دیده شود. همهچیز تغییر کرده بود. نیروهایی که مشغول مبارزه با نظام پهلوی بودند باید خود را بازتعریف کرده و نقش جدیدی ایفا میکردند. آیت هم با گذشته پررازورمزی که داشت تلاش کرد تا جایگاه خود را در نظام نوپای ایران بیابد. البته تلاش او تا بیشتر از ١۴ مرداد ١٣۶٠ دوام نیافت و با شلیک حدود ۶٠ گلوله ترور شد. اخیرا عبدالرضا داوری، از نزدیکان محمود احمدینژاد، بهنقل از لطفالله میثمی و مرحوم سحابی اتفاقاتی را که پس از ترور آیت رخ داد، اینگونه بازگو کرده است: «٢۴ سال قبل آقای لطفالله میثمی در نشریه راه مجاهد مقالهای با تیتر «… و آیت شیفته بقایی بود» منتشر کرد و در آن مدعی شد امامخمینی(ره) بعد از مطالعه متن بازجوییهای مظفر بقایی در سال ۶۵، دستور دادند که نام دکتر سیدحسن آیت از فهرست شهدای انقلاب حذف شود. آن زمان از سوی مؤسسه تنظیم نشر آثار امام و مرحوم سیداحمد خمینی که هنوز در قید حیات بود، واکنشی به این ادعا نشان داده نشد… مرحوم عزتالله سحابی در کتاب خاطرات خود مدعی شده که آقای حسین شریعتمداری در سال ۶٩ به او گفته که «دکتر آیت تا آخرین لحظه با مظفر بقایی در ارتباط بوده و آنقدر شیفته بقایی بود که حتی در نحوه اصلاح موی سر و مدل عینک هم از مظفر بقایی تبعیت میکرد و بعد از آنکه امام خمینی اعترافات بقایی در مورد ارتباطات وی با مرحوم آیت را خواندند، دستور دادند که نام دکتر آیت از لیست شهدا حذف شود». از آنجاکه بعد از دودهه، مرحوم عزتالله سحابی خبر «حذف نام دکتر آیت از لیست شهدا به دستور امام» را به سخنان آقای حسین شریعتمداری نسبت داده است، لازم بهنظر میرسد که اینبار، مراجع ذیربط از جمله مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی(ره) و آقای حسین شریعتمداری در مورد صحتوسقم این ادعا، اظهارنظر نمایند تا از یکی از غامضترین موضوعات تاریخ معاصر کشورمان، ابهامزدایی شود. اما حسن آیت کیست؟ چرا عبدالرضا داوری و طیف احمدینژادیها بهدنبال احیای او هستند؟
حزب جمهوری اسلامی
یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در ٢٩ بهمن ١٣۵٧، شماری از کسانی که در پیروزی انقلاب نقش داشتند، حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کردند. حضرات آیات سیدمحمد حسینیبهشتی، سیدعلی خامنهای، اکبر هاشمیرفسنجانی، سیدعبدالکریم موسویاردبیلی و محمدجواد باهنر در بین مؤسسان حزب حضور داشتند. حسن آیت اولین دبیر سیاسی حزب شد، اما این حزب بعدها حواشی بسیاری بههمراه داشت. نمونه بارز آن این بود که بعدها وقتی سردبیر روزنامه همین حزب (میرحسین موسوی) برای تصدی سمت وزارت امور خارجه به مجلس معرفی شد، آیت بهعنوان دبیر سیاسی حزب، در جایگاه یکی از سرسختترین مخالفان او به سخنرانی پرداخت. حزب جمهوری اسلامی که در همان سالها ضربات مهلکی مانند فاجعه هفتم تیر و شهادت اعضای مؤثر خود در بمبگذاری دفتر حزب دیده بود، در ١١ خرداد سال ١٣۶۶ به درخواست اعضای شورای مرکزی آن و موافقت امام خمینی(ره)، فعالیتهای خود را رسما تعطیل کرد.
گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی
باز هم به روزهای اول انقلاب برگردیم. امام خمینی(ره) در سالهای پایانی حضور خود در نجف بحث حکومت اسلامی را مطرح کرد. نظام جدید استقرار پیدا کرده بود و باید قانون اساسی جدید تدوین میشد. شورایی با عنوان شورای تدوین پیشنویس قانون اساسی تشکیل شد و متن خود را تهیه کرد. پس از آن بنا شد مجلس خبرگان قانون اساسی متن پیشنویس را بررسی و نهایی کند. حسن آیت هم عضو همین مجلس شد. در متن پیشنویس اثری از ولایت فقیه نبود و حسن آیت از جمله کسانی بود که تلاش کرد تا اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی بگنجاند. از اینرو برخی دوستان آیت، او را قهرمان این پروسه مینامند. البته عباس سلیمینمین، نقش آیت در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی را رد میکند. سلیمینمین انتقادهای جدی به آیت دارد و شخصیت او را دارای ابهامات فراوانی میداند. سلیمینمین در گفتوگویی که سال ٩١ با مهرنامه داشته در اینباره میگوید: «بحث اینکه آیت در شکلگیری یا طرح تز ولایت فقیه نقش داشته باشد محل تردید است، زیرا افراد مختلفی همچون آیتالله منتظری مدعی این امر هستند؛ بنابراین برای این مسئله اصالت قائل نیستم. آنچه جزء مسلمات تاریخی میدانیم آیت با مظفر بقایی کار کرده و عضو حزب زحمتکشان بوده، البته ایشان مدعی است سال ۴٢ و ۴٣ فاصله گرفته، اما بهلحاظ مشی و شیوه، شیوه مظفر بقایی را در این نقطه تاریخی دنبال میکند نه نظرات امام را. یعنی خیلی تعبدی به رهنمودهای امام از خودش نشان نمیدهد». بههرروی قانون اساسی براساس اصل ولایت فقیه تصویب میشود و آیت با پشتیبانی آیتالله منتظری و همراهی افرادی مانند شهیدبهشتی و هاشمیرفسنجانی توانست نظر خود را در قانون اساسی بگنجاند.
ماجرای بنیصدر
در اولین انتخابات ریاستجمهوری پس از انقلاب، ابوالحسن بنیصدر بهعنوان رئیسجمهور برگزیده میشود. جلالالدین فارسی، رقیب بنیصدر بهدلیل مسائلی از انتخابات کنارهگیری میکند، اما حزب جمهوری اسلامی از کاندیداتوری حسن آیت حمایت نمیکند. آیت بههمیندلیل از شهید بهشتی و سران حزب گلهمند بود. آیت که از پیش از انتخابات حملات شدیدی به بنیصدر داشت، بیکار نمینشیند. نواری از سخنان او علیه رئیسجمهور منتشر میشود که بعدها به نوار آیت معروف شد. او در این نوار میگوید: «بنیصدر و التقاطیون خط امام نیستند و شما نمیتوانید با اینها یکسان عمل کنید. عموم مردم هم برمیگردند. الان هم عموم مردم هنوز دقیقا در جریان نیستند که کی به کی است. فکر میکنند بنیصدر و بهشتی همه در یک جریان هستند؛ گرچه حالا کمکم دارند، میفهمند… تبلیغ بکنید که مجاهدین و بنیصدر با هم هستند، ولی اعتراض نکنید. به مردم بگویید که اینها با هم هستند و تا حدی که میشود اعتراض مردم را برانگیزید. خیلیخیلی یواش و مطلب را به تدریج مردم بفهمند، بعدا اعتراض، اشکال ندارد… . آنها ضعفشان و حماقتشان اینجاست که جلوی امام ایستادهاند، باید تا یک جایی به اینها میدان داده شود…. ما باید برنامه طولانی داشته باشیم. من حدسم این است که بنیصدر خیلی دوام نمیآورد، گرچه من تلاش میکنم برای چهار سال آینده دوام بیاورد، تا لااقل ما یک مدتی وقت داشته باشیم برای اینکه خودمان را بهتر بشناسانیم… . یعنی بهطور کلی اگر بشود به نحوی کار کرد که کجدار و مریز باشد، چون رویه خودش غلط است، خودش زود دارد خودش را به طرف نابودی میبرد… مجلس که بیاید، یک ارگان انتخابی است و به این عنوان میتواند بایستد مقابل رئیسجمهور و خواهد ایستاد، اگر بخواهد راه کج برود. این است که خودش را ساقط میکند. ما کوشش میکنیم به آن حادی نشود کار فعلا که ساقط بشود؛ اما خب اگر هم حاد شد، باید آمادگی داشته باشیم در هر لحظه جلویش را بگیریم… . تمام مردم باید بفهمند اگر بنیصدر بود، اصلا این انقلاب از بین میرود». انتشار این سخنان آیت باعث شد تا به او اتهام کودتا علیه دولت بزنند. همان روزها هم شعار «آیت کودتاچی اعدام باید گردد» توسط برخی بر زبان رانده میشد. در ماجرای نوار آیت علیه بنیصدر هم سران حزب جمهوری اسلامی هیچ دفاعی از آیت نکردند و شهید بهشتی بارها و بارها تأکید کرده بود که آیت باید پاسخگوی سخنان خود باشد. شهید بهشتی در کنفرانسی گفته بود: «از برادرمان آقای آیت در نوع برخوردشان با مسائل و با اشخاص و با جریانها انتقاد شده و از اینکه کیفیت برخورد ایشان همیشه برای این تشکیلات مسئلهآفرینی میکند و باید مراقبت کنند گفته شده است» (حزب جمهوری اسلامی: ۱۳۹۰، ص ۲۰۵) یک سال بعد از انتشار نوار سخنان آیت علیه بنیصدر، نمایندگان مجلس به کفایت سیاسی نداشتن بنیصدر رأی دادند و اولین رئیسجمهور ایران از سمت خود خلع شد؛ هر چند در همان یکسال هم امام گاهی از بنیصدر حمایت کرد و در نهایت پس از تشدید اعتراضات و گریه معروف هاشمی به برکناری بنیصدر راضی شد. عبدالله جاسبی، رئیس سابق دانشگاه آزاد، در خاطرهای به ماجرای عزل بنیصدر میپردازد. جاسبی در مستند داستان ناتمام یک حزب میگوید: «سال ١٣۶١ ما جلسهای با آیتالله خامنهای دبیرکل وقت حزب داشتیم. من همینطوری از ایشان سؤال کردم آقای خامنهای حالا خودمانیم چطور شد که امام با عزل بنیصدر مخالفت کردند؟ چون بالاخره اگر امام موافقت نمیکردند حزب هم اقدامی نمیکرد علیه بنیصدر و در اصل این اجازه امام بود که حزب هم توانست علیه بنیصدر اقدامی انجام دهد. آقای خامنهای در آن جلسه نقل کردند که ما همان خرداد ۶٠ جلسهای را با امام داشتیم. همین که امام وارد جلسه شدند من بودم و شهید بهشتی و آقای هاشمی. امام بیمقدمه شروع کردند به اعتراضکردن به ما؛ چرا به فکر مردم نیستید؟ یک آن آقای هاشمی ناراحت شدند و شروع کردند به تند صحبتکردن با امام. آنقدر این بنیصدر علیه ما حرف میزند و آبروی ما را میبرد شما حرفی نمیزنید؟! و بعد آقای هاشمی ساکت شدند و زدند زیر گریه! امام جلسه را ترک کردند و ما هم همینطور سکوت کرده بودیم. فردای آن روز حاجاحمدآقا به ما زنگ زدند و گفتند دیشب امام خوابشان نبرده است و حکم عزل بنیصدر را از فرماندهی کل قوا صادر کردهاند و چند روز بعد نیز حکم عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس مطرح شد و رأی آورد». گرچه شاید آیت در برکناری بنیصدر نقش بسیار کمی نسبت به سایر داشت اما این را برای خود یک پیروزی تلقی میکرد.
اختلاف با میرحسین موسوی
موسوی با حمایت شهید بهشتی به شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرده و آیت از این موضوع بهشدت ناراحت بود. آیت او را شاگرد پیمان و مرید مصدق میدانست و بارها با تأکید بر همین نکته بر موسوی تاخت. آیت و نزدیکانش موسوی را فراماسون خواندند و در جلسه رأی اعتماد موسوی برای وزارت خارجه، حسن آیت نطقی پر از اتهام علیه موسوی ایراد کرد که اعتراض رئیسجمهور را برانگیخت. به هر روی موسوی وزیر امور خارجه شد. ابراهیم اسرافیلیان از یاران آیت میگوید: «مرحوم آیت مدعی بود اولا موسوی شایستگی این کار را ندارد و دوم اینکه یک سری اسناد از وابستگی ایشان دارد». (مجله پنجره ۲۲ مرداد ۹۰، ش ۱۰۲، ص ۶۹) عباس سلیمینمین هم دراینباره به مهرنامه گفت: «آیت نمیتواند ادعا کند من از امام انقلابیترم؛ مثلا اسنادی را که در مورد موسوی داشته، این یک ادعای سطحی است که دارد مطرح میشود که مثلا امام موسوی را یک فرد صالحی در آن زمان میشناخت و آیت نمیشناخته و اسنادی را هم برای اثبات ادعاهای خود در اختیار داشته، اما این اسناد را در اختیار هیچکس قرار نداده و این اسناد نابود شده است. این ادعای سطحی را نمیتوانیم بر تاریخ تحمیل کنیم. اینها دعواهای سیاسی امروز است طرح این مسائل به ضعف تحلیل سیاسی امروز ما برمیگردد که برخی میخواهند از تاریخ برای حل آن بهره بگیرند».
نقش آیت در انقلاب فرهنگی
براساس نواری که در رابطه با بنیصدر از حسن آیت منتشر شد. او به طراحی و اجرای برنامه انقلاب فرهنگی اشاره کرده است. اجرای سریع انقلاب فرهنگی در سال ۵٩ و تعطیلی دراز مدت دانشگاهها بخشی از برنامههای آیت بود. در همان مقطع روزنامه انقلاب اسلامی که نزدیک به طیف حامی بنیصدر بود، نوشت: «اطلاع یافتیم که دکتر حسن آیت در صحبتهایی که نوار آن به دست آمده است علیه بنیصدر به فعالیتهای مخفیانهای مشغول است و قصد آن دارد که به هر نحو شده بنیصدر را ناکام بگذارد. این خبر تقریبا همزمان با شروع فعالیتهایی بود که تحت عنوان انقلاب فرهنگی صورت گرفت و طی آن کوشش میشد دانشگاهها تعطیل شود».
پایان دلخراش
حسن آیت ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ مقابل در منزلش در محله نارمک ترور شد. در صحیفه نور نشانی از پیام تسلیت امام برای ترور آیت یافت نمیشود، اما آیتالله منتظری و هاشمی و برخی دیگر از بزرگان برای او پیام میدهند. درباره ترور آیت نقل بسیار است. ابراهیم اسرافیلیان (نماینده مجلس اول و از نزدیکان آیت) در مستند اسرار آیت میگوید: «وقتی آیت شهید شد یک تسلیت هم نگفتند. جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد. آن جریان سیاسی که بنیصدر را به قدرت رساند، نگران مخالفت آیت با میرحسین موسوی بود. لذا ترور را در دستور کار قرار دادند» و «۴٠ روز بعد از هفتمتیر، او را در مقابل منزلش با خالیکردن ۶٠ گلوله شهید کردند». محمود کاشانی میگوید: «ترور او کار مجاهدین نیست. کار منافقین نیست. کار خارجیها نیست. این یک قتل سفارشی است». علیمحمد بشارتی میگوید: «اسنادی حاکی است که بنیصدر لیست ترور را داده است». شجونی از میرحسین موسوی نامی به میان میآورد. صباغیان میگوید که «کار بنیصدر نبود. به روحیات او این کارها نمیخورد». او این فرضیه را که ترور کار میرحسین موسوی است را نیز رد میکند». محمود کاشانی گفت: «بنیصدر انتقام گرفت و کارگردانی دست او بود. جریانی که قدرت را در دست گرفت، مثل میرحسین موسوی و بهزاد نبوی، ذینفع بودند». او در قسمت دیگر این فیلم تأکید میکند: «آیت در تعارض مستقیم با مجاهدین خلق نبود. آیت اپوزیسیون بنیصدر و میرحسین موسوی بود». جواد منصوری نیز در بخشی از این فیلم گفت: «آیت مدارکی را علیه موسوی جمعآوری میکرد. گفت مبارزه با موسوی از مبارزه با شاه سختتر است». در نهایت سازمان منافقین بهعنوان عامل ترور آیت معرفی شد و این پرونده بسته شد. پس از آن دیگر سخنی از حسن آیت به میان نیامد. بسیاری از حامیان آن روزهایش هم کمکم او را فراموش کردند تا همین چند سال پیش که کسانی دوباره به آیت رجوع کردند تا او را احیا کنند.
****
مردی که تا آخر از بقایی دفاع کرد
مهسا جزینی
در سایت رسمی «شهید آیت» در بخش زندگینامه، هیچ اشارهای به سابقه عضویت حسن آیت در حزب زحمتکشان نشده است. این در حالی است که او اصفهانیزادهای اهل نجفآباد بود که اواخر سال ٣٩ به عضویت حزب زحمتکشان درآمد و پیش از آن هم دو نامه برای «مظفر بقایی»، رئیس حزب، نوشته بود که البته به دلایلی آنها را ارسال نمیکند. به نظر میرسد او علاقه زیادی به نامهنگاری با «بقایی» داشته که در نهایت موفق میشود نامه ٩۴صفحهای خود را به او بنویسد. خودش در همین نامه درباره ورودش به حزب مینویسد: «موقعی که من به حزب آمدم موقعی بود که جنابعالی در زندان بودید و دادستان ارتش برایتان تقاضای اعدام کرده بود. سروصدای جبهه جدید ملی، ایران را پر کرده بود و جراید تقریبا بالاتفاق در تمجید و تحسین و تعظیم جبهه ملی میکوشیدند و گویا در این مورد با یکدیگر مسابقه گذارده بودند. عده زیادی به این جبهه پیوسته بودند. گروهی از روی ایمان، گروهی از روی ترس و گروهی از روی طمع. در چنین موقعیتی بر خود فرض دانستم که رسماً افتخار عضویت حزب زحمتکشان ملت ایران را با وجود تمام مشکلاتی که در زندگی خصوصی من وجود داشت بیابم. با وجودی که تا آنجا که مقدور بوده است از نقاط قوت و ضعف جنابعالی با اطلاع بودم». یکی از دلایل ورود آیت به حزب زحمتکشان طبق گفته خودش مخالفت با جبهه ملی بود. آیت به وضوح از مخالفان بازرگان، جبهه ملی و مصدق بود. چرا؟ مشخص نیست، به جز یک چیز، آن هم اینکه او بهشدت تمایل داشت گستره نفوذ حزب زحمتکشان بیش از آنچه بود، بشود. بقایی بدل به خطیب پرحرارتی برای رهبر فقید انقلاب شود و حزب زحمتکشان هم بدیل نهضت آزادی و چون هیچکدام اینها میسر نبود، آیت با تشکیلاتی به نام کانون تشیع که توسط فرهنگ نخعی شکل گرفته بود، همراه شد تا به مقابله با نهضت آزادی، بازرگان و یارانش بپردازد. درعینحال عضو حزب زحمتکشان بود و تلاش میکرد اعضای کانون تشیع را از میان هواداران بقایی انتخاب کند. در بخشی از نامه معروفش به بقایی درهمینباره نوشته است: «کار این کانون به جایی رسید که توانست در حدود صد نفر دانشجو را جلب کند. اکثر این دانشجویان در اثر تبلیغات ما متمایل به حزب زحمتکشان شدند و هماکنون بسیار از آنان مستقیم و غیرمستقیم با ما همکاری میکنند». آیت در ادامه از نزدیکی این کانون به جریان هوادار آیتالله کاشانی میگوید و اینکه توانستهاند برای آیتالله کاشانی مراسم ختمی بگیرند.
نامه معروف ٩۴صفحهای در سوم آذر ۴٢ را برخی سرآغاز جدایی او از حزب زحمتکشان میدانند، اما این نمیتواند چندان قرین به واقعیت باشد؛ چراکه او درهمین نامه «بقایی» را «رهبر ارجمند» خطاب میکند و دوم اینکه او با پای خود از حزب نرفت. ابتدا موقتا برای چند سال،١٠ سال بعد، برای همیشه از حزب اخراج شد. به استناد اسناد منتشرشده ساواک آیت تا سالهای ۴۶-۴۵ هم به منزل بقایی رفتوآمد داشته و در جلسات حزبی شرکت میکرده است. بقایی هم بعدا در خاطراتش گفته است گویا بعد از انقلاب آیت را یکی، دوبار دیده است، اما نامه مفصل آیت به بقایی را درحالیکه عضو حزب است میتوان آرزوهای او برای حزب و بقایی دانست؛ درحالیکه نه بقایی آنی بود که آیت آرزو داشت و نه حزب زحمتکشان قرار بود آنطور که آیت انتظار داشت انقلابی عمل کند و تغییر مشی دهد. بقایی سوگند خورده بود حزبش در چارچوب قانون اساسی فعالیت کند. همین انتظارات اما بانی نوشتن آن نامه شد. نامهای که اگرچه به اعتقاد دکتر آبادیان نویسنده کتاب «زندگی سیاسی دکتر بقایی» لحن گستاخش حاکی از شورش مرید علیه مراد است، اما برعکس نگاه ایشان، به نظر میرسد این شورش ناشی از بریدن و ناامیدشدن از مراد نیست. این خشم مریدی است که مرادش را در جایگاهی بزرگتر میخواهد، اما چون از خواست و رسم مراد خارج است این گونه علیه او سر به شورش برمیدارد. آیت مرادش را آنطور که دوست دارد میبیند نه آنطور که هست. برای همین لباس آرزوهای خود را بر تن او میکند که اگر نبود او را شایسته «کاوه ایران شدن» خطاب نمیکرد. او میخواست بقایی برایش آنطور باشد که او به دنبال یک کاوه آهنگر است که مردم را نجات دهد: «خواه و ناخواه چنین کاوهای پیدا خواهد شد…. آن عده از مردم که عمیق فکر میکنند و تاریخ معاصر را به خوبی مطالعه کردهاند و از مقتضیات زمان به خوبی آگاهاند و غرض و مرضی هم ندارند، بدون استثنا چشم انتظارشان به شما دوخته شده و آن کاوه را در وجود شما جستوجو میکنند».آیت از همان سالهای اولیه دهه ۴٠ اصرار داشته که حزب زحمتکشان رنگ و لعابی مذهبی پیدا کند. در همان نامه مینویسد: «در مرامنامه حزب باید به اجرای قوانین مذهبی اشاره شود تا ضمن پیوستن عدهای به حزب در آینده هم از حربه دین علیه ما استفادهای نتوانند بکنند».
آیت با خلیل ملکی هم مخالف است و معتقد است حزب چوب مقالات ضدمذهبی خلیل ملکی را میخورد: «باید در آینده شدیدا از چنین اموری بپرهیزیم». مشخص نیست که این اصرار آیت برای رنگولعاب مذهبی دادن به حزب برای چیست؟ درحالیکه هم از مرامنامه حزب زحمتکشان که پیش از آمدن او تدوین شده خبر داشته هم بقایی و منش او را میشناخته است. آیا برای آیت رویکرد مذهبی حزب چیزی بیش از یک ابزار نبوده است. به نظر میرسد که او به تلاشهای احزاب مذهبی رقیب و موفقیت فعالیت امثال بازرگان و آیتالله طالقانی در جلب نظر مردم مذهبی برای مبارزه با شاه نظر داشته و به آنها به چشم رقیب مینگریسته است. او حتی به مسجد هدایت که محل سخنرانیهای مشهور و مبارزه آیتالله طالقانی بوده هم مشکوک است و مینویسد: «… جمعیت نهضت آزادی با وجودی که گردانندگان آن در باطن اعتقادی به مذهب ندارند از این نیرو حداکثر استفاده را میبرند و مسجد هدایت را سنگر خود قرار داده و بدین وسیله جمع کثیری را به طرف خود جلب کردهاند». آیت هم شاید مانند شریعتی به قابلیت انقلابی مذهب شیعه واقف بود و از اینکه حزب متبوعش به آن شاکی بود. در نامهاش به بقایی مینویسد که مسئله مذهب و استفاده از نیروی عظیم مذهبی از مسائلی است که باید مورد توجه کامل حزب قرار گیرد: «این همه پول و انرژی که صرف ساختمان مسجد و امور مذهبی میگردد به سان نهر عظیم خروشانی میماند که استفادهای که باید از آن عاید نمیگردد و بعضی اوقات موجب تخریب نیز میشود، ولی وقتی همان رود را به وسیله بستن سد مهار کردیم میتوانیم حداکثر استفاده را از آن بنماییم». این ایده تا آخر با آیت امتداد پیدا میکند؛ درباره اینکه آیا آیت به مذهب نگاهی صرفا ابزاری داشت یا نه، نظرها متفاوت است. حمید سیفزاده از اعضای حزب زحمتکشان که با آیت آشنایی هم داشته است دراینباره سال گذشته در حاشیه سالگرد بزرگداشت آیت به «شرق» گفت: «به سیاست دینی و به ولایت فقیه اعتقاد داشت. البته من رفتار خلاف دین از او ندیدم. منزل ما زیاد میآمد. موردی که از آن زمان خاطرم هست «آیت» زیاد دربارهاش صحبت میکرد نگاه مثبتش به سلسله صفوی بود. معتقد بود این سلسله توانست به ایران یک سیاست مذهبی مستقل بدهد و شیعه را رسمی کند».
نامه آیت مفصل است و از برخی رفتارهای اعضای حزب هم گلایه دارد. پاسخ بقایی به نامه مفصل آیت فقط چند سؤال است. او از آیت میخواهد که به این سؤالها و ادعاهایی که در نامهاش طرح کرده جواب دهد و برایشان مصداق پیدا کند. مشخص نیست که آیا آیت پاسخی به این نامه میدهد و این نامهنگاریها ادامه پیدا میکند یا نه. آبادیان در کتاب زندگی سیاسی دکتر بقایی به نقل از اسناد خود بقایی مینویسد از نگاه قدیمیهای حزب زحمتکشان آیت فردی جوان، احساساتی و نپخته بود. مظفر بقایی در کتاب خاطرات خود که در ایران هم منتشر شده درباره آیت میگوید: «یک جوانی بود خیلی زحمتکش امکانات مالیاش هم خیلی محدود بود. بعد از قضایای ١٣۴٠ او معتقد به مبارزه مسلحانه شد و چون گوینده دو تا از حوزهها هم بود در حوزه این موضوع را تبلیغ میکرد . . در صورتی که شعار ما مبارزهمان در چارچوب قانون با حفظ نظم و سکوت بود».
اخراج از حزب زحمتکشان طبق نوشته کتاب زندگی سیاسی مظفر بقایی به خاطر مواضع تند سیاسی او بوده است. اما «مظفر بقایی» درباره این اخراج میگوید: «یکبار به او تذکر داده شد که تبلیغ نکند اما ادامه داده بود… این ممکن بود برای حزب یک نقطه ضعف باشد… این تذکرات به جایی نرسید رویش تصمیم گرفته شد، یعنی با او صحبت شد که از این عقیدهاش باید عدول کند حاضر نشد، مطابق مقررات حزب محکوم به اخراج موقت از حزب شد. تغییر عقیده هم نداد». بقایی میگوید اخراج کامل او سال ۵٢ رخ داد زمانی که به گفته او آیت وارد کار تشکیلاتی برای مبارزه مسلحانه شده بود و درصورت لو رفتن سابقه عضویتش در حزب ممکن بوده گزکی به دستگاه بدهد. همسر«آیت» هم در گفتوگویی تأیید کرده بود که او با برخی ارتشیها ارتباط برقرار کرده و دنبال تشکیلات بود. احتمالا همینها بوده که به گفته بقایی: «پیشنهاد کردند که همان ماده اخراج(کامل) درباره او اجرا بشود». نکته جالب این خاطرات اما این است که بقایی باوجود همه اینها از آیت هیچ وقت بد نمیگوید، بلکه او را به مردانگی متصف میکند و میگوید که بعد از انقلاب درجریان تصویب اعتبارنامهاش وقتی از سوی برخی نمایندگان از جمله خلخالی متهم به عضویت در حزب زحمتکشان و حمایت از بقایی میشود مردانه پشت بقایی میایستد و از گذشتهاش دفاع میکند. آیت در دفاع از اعتبارنامهاش در مجلس گفته بود: «سال ۴١ بقایی اولین فردی بود که از طرف سیاسیون اعلامیه داد.اولین فردی بود که ضد کاپیتولاسیون اعلامیه داد.»
****