این مقاله را به اشتراک بگذارید
یازده داستان سیاه
«انتقام: ١١ داستان سیاه»، مجموعه داستانی است از یوکو اوگاوا، نویسنده ژاپنی، که با ترجمه کیهان بهمنی از طرف نشر آموت منتشر شده است. در بخشی از مقدمه کوتاه مترجم بر این مجموعه داستان، درباره ویژگیهای داستانهای این مجموعه میخوانیم: «در مجموعه داستان انتقام: یازده داستان سیاه، اوگاوا به سراغ موضوع مرگ رفته است. موضوعی که یکی از دلمشغولیتهای اصلی اوگاوا است… شیوهی روایی اوگاوا در این مجموعه داستان به گونهای است که ارتباطی بینامتنی طرح و درونمایهی تمامی داستانها را به هم مرتبط میکند و بدین ترتیب در پایان داستان یازدهم، خواننده بار دیگر به ابتدای داستان اول باز میگردد». عنوانهای داستانهای مجموعه انتقام عبارتند از: «بعد از ظهر در نانفروشی»، «آبمیوه»، «بانو جی پیر»، «رفتگر کوچک»، «روپوشهای بیمارستان»، «کیفی برای قلب»، «به موزه شکنجه خوش آمدید»، «مردی که کمربند طبی میفروخت»، «آخرین ساعت زندگی ببر بنگال»، «گوجهفرنگی و قرص ماه» و «گیاهان سمی».
سفره تکانی
«کاردزدن به گوجهفرنگی» با عنوان فرعی «سفرهتکانی یا مادرانمان در خانه چه میکردند» کتاب تازه آسیه جوادی (ناستین) است که بهتازگی از طرف نشر آموت منتشر شده است. سفره ایرانی، آداب آن و خوراکی که در خانوادههای قدیم ایرانی رواج داشته و برخی از آنها امروزه شاید به دلایل مختلف رو به فراموشی میرود، موضوع محوری این کتاب است. در این کتاب با انواع و اقسام خورشها و تنقلات و چاشنیهایی روبهرو میشویم که در سفرههای قدیمی ایرانی جایگاهی ویژه داشتهاند. البته آسیه جوادی در یادداشت سرآغاز این کتاب، با عنوان «این یک مقدمه نیست»، تأکید میکند که قصدش از نوشتن کتاب «کاردزدن به گوجهفرنگی»، تألیف یک کتاب آشپزی نبوده است. در بخشی از این یادداشت درباره اینکه چرا به باور نویسنده انجام کارهایی مثل ترشی و مربا درستکردن و …،که سفرههای سنتی ایرانی را همچنان پابرجا نگه میدارد، ضروری است، میخوانیم: «من نه خجالت میکشم از انجام این کارهایی که میتوان آمادهاش را تهیه کرد و نه فکر میکنم وقتم هدر رفته و نه فکر میکنم که استثمار شدهام. به میل و رغبت خودم و با ایقان به درستی این مراسم و دوستداشتن به ایجاد فضایی دلپذیر آن را تا زمانی که توان دارم ادامه خواهم داد. این کارها به همان اندازه خانه، اطرافیان و خودم را غنا میبخشد که کم از نوشتن و خواندن یک داستان و دیدن تئاتر نیست. اگر این تاشهای رنگین و متنوع نباشد به نظر من زندگی خشک و یکنواخت میشود اگرچه ما بازیچههای جدیدی داشته باشیم که جذابتر از خشککردن سبزی است».
خون به جای آب
«بیوهکُشی» رمانی است از یوسف علیخانی که در نشر آموت منتشر شده است. از یوسف علیخانی پیش از این سه مجموعه داستان «قدمبهخیر مادربزرگ من بود»، «اژدهاکشان» و «عروس بید» منتشر شده بود و «بیوهکشی» تازهترین اثر داستانی و نخستین رمان اوست. داستان بیوهکشی نیز مانند داستانهای پیشین علیخانی در روستای میلک اتفاق میافتد و دستمایه این داستان سنتی است روستایی که طبق آن وقتی همسر زنی میمیرد، او باید صبر کند تا برادر کوچکتر همسر مردهاش با این زن ازدواج کند. آنچه در پی میآید سطرهایی است از این رمان: «هفت شبانهروز بود خواب میدید هفت کوزهای که به هفت چشمه میبرد، به جای آب، خون در آن پر میشود و هفتبار که کوزهها میشکنند، آب چشمهها دوباره برمیگردد و دیگر خون در آنها جوش نمیزند. لازم هم نبود شب باشد و خواب باشد تا کوزه به دوش، سرِ اژدرچشمه برود و کوزه در آب بکند که بعد ببیند کوزه پر از خون شده است. کوزهی اول با سنگِ سیاهِ کنار چشمه بشکند و بعد بیآنکه از خواب بیدار شود، کوزهی دومی به دوش بگیرد و یک کوه آنطرفتر، کوزه را در سیاهچشمه فرو ببرد و بعد خون، جوش بزند و باز همان کند که بار اول کرده بود و بعد یک کوه آنسویتر، کوزهی سوم را در گاوچشمه از شانه پایین بیاورد و هنوز آب به کوزه نرسیده، آب که نه، خون، شتک بزند به دست و بالش و بعد کوزه را خاکشیر کند و کوزه به دوش، سمت پلنگچشمه بدود که آب بردارد و خون بپاشد به گل و گردنش و کوزه از دوشش، شتاب بگیرد آن سوی سرخهچشمه و کوزه را محکم بکوبد به سرخهسنگ پای سرخهچشمه زیر سرخهکوه. هنوز زردچشمه مانده بود و بعد سفیدچشمه که آنها هم رنگی جز رنگ همسانان خود نداشتند؛ عجیب اینکه نه لباس و نه دست و نه صورت و نه خودش، خونی نمیشدند و فقط «خوابیده خانم» از شدت تشنگی، از خواب میدوید بیرون…»
افتادن از توهم قله
«شعر قفس» عنوان مجموعه شعر تازهای است از علیرضا روشن که اخیرا از طرف نشر آموت منتشر شده است. این مجموعه، شامل ۵٧ شعر است. عنوان برخی از شعرهای مجموعه «شعر قفس» عبارتاند از: «ماهِ انواع»، «یاد آورد دهقان، روزگار قحطی را، در سال خشک»، «سیاوش سوخته»، «کارِ شعر»، «سنگ دریا»، «شمع شب افروز»، «برگ و ماه»، «مستقبلِ این مضارع، ماضی است!»، «بدرقه»، «قطره و بحر»، «چیستی»، «گندم شعرم را انکار نمیکنم»، «نگرانی مادر» و «پدر». برخی شعرهای مجموعه نیز، عنوان «بیعنوان» را بر پیشانی دارند. آنچه میخوانید دو نمونه است از این بیعنوانها: «آن کس که او به قله فراز رفت/ چون بیفتد/ نماند/ بندش از بند بگسلد/ هم بمیرد/ به کوهپایه اندر/ کی هراس دارد از فرو افتادن؟/ حال بشنو حکایت من:/ ترسان/ از توهم قله/ فرو افتادم» «مغروق دریا نیستم/ آب از سر گذشتهی دست و پا زنِ برکهام/ نه کشتی و نه قایق/ برای نجاتِ منِ نابلد/ تخته پارهئی/ کافیست»
شرق