این مقاله را به اشتراک بگذارید
مروری بر نمایشنامه «مسخرهبازیها» اثرتام استوپارد
کلود سایکس هنوز نمرده است
تام استوپارد که پیشتر با نام تام استاپارد آثاری از او به فارسی ترجمه شده بود، در زمره نمایشنامهنویسانی است که معمولا راه سخت را طی میکند. نمایشنامهها و فیلمنامههای او معمولا با سطح اطلاعات زیاد تاریخی و دقت نظر رشکبرانگیزش مخاطب را شوکه میکند. زر با «رزانکرنتز و گیلدنسترن مردهاند» -که پیشتر با ترجمه مصطفی اسلامیه ترجمه شده – هملتِ شکسپیر را به نحوی بازنویسی میکند که مخاطب به دانش خود از اثری با شهرتِ هملت شک میکند. به استوپارد نه میتوان عادت کرد و نه میتوان از شیوه دقیق پرورش متن و خلق آثارش سر درآورد. در«مسخرهبازیها»، استوپارد ادبیات و تاریخ را در هم آمیخته و وضعیت دراماتیکی شگفتی ایجاد کرده است. در فاصله سالهای ١٩١٨-١٩١٧ در زوریخ سوئیس، سه اعجوبه تأثیرگذار در تاریخ قرن بیستم در کنار هم به سر میبرند: لنین، جویس و تریستان زارا. استوپارد با الهام از زندگینامه مفصل جویس به قلم ریچارد المن، خمیرمایه «مسخرهبازیها» را فراهم کرده. طبق تحقیقات المن، از جویس درخواست میشود تا در مدت اقامت خود در زوریخ به منظور حمایت از زبان انگلیسی نمایشنامهای را روی صحنه بیاورد. در این ایام جویس مشغول نوشتن «اولیس» است. در کتابخانۀ شهر خیلیها او را جدی نمیگیرند. شایعه شده که او میخواهد با کتاب راهنمای دوبلین و «اودیسه» هومر، رمان مهمی بنویسد. در همان حوالی لنین نیز در حال نگارش بیانیهها و آثار سیاسی است. اینطور که پیداست شانس با او همراه نیست و اروپا به سوسیالیستها مجال عرضاندام نخواهد داد. زارا هم که در کافه ولتر همین شهر جریان داداییسم را به راه میاندازد، یکی از شخصیتهای تأثیرگذار نمایشنامه است. بخشهایی از «مسخرهبازیها» که به دیدار جویس و زارا اختصاص دارد، بیاندازه خواندنی است. استوپارد از یک طرف سبک شعر سرودن داداییستها را به طنز گرفته و از طرف دیگر علاقه جویس به ادبیات فولکلور ایرلند و بخشهایی از «اولیس» را به شکل نقیضه درآورده است. جالب اینجاست که در زمان وقوع رویدادهای «مسخرهبازیها» کسی این سه تن را جدی نمیگیرد. اندکی بعد لنین انقلاب اکتبر را رهبری میکند و حدوداً دو سال بعد، داداییسم تحول مهمی را در هنر قرن بیستم پیریزی میکند. در کمتر از چهار سال، جویس مهمترین رمان قرن بیستم را منتشر میکند. اما در نمایشنامه استوپارد اینها هنوز نه به بار است و نه به دار. در واقع مخاطب یا تماشاگر «مسخرهبازیها» از چیزی باخبرند که شخصیتها هیچ آگاهی از آن ندارند. در هنگامه جنگ جهانی اول و در سایه امن بیطرفی دولت سوئیس این سه در حال طرحریزی انقلابهای سیاسی و هنری خویشاند. استوپارد با این تمهید سؤال مهمی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند؛ چهره قرن بیستم را کدام یک از این نامداران تعیین کردهاند؟ آیا میراث قرن بیستم انقلاب اکتبر روسیه است یا طغیانها و شورشهای هنرمندانی مثل زارا و جویس. استوپارد پاسخ صریحی به این پرسش نمیدهد. اما در طرف دیگر این صحنه کنجکاویبرانگیز با ایجاد تعلیق و لودگیهای زبانی و دراماتیک شخصیت گمنامی را برجسته میکند که احتمالا بیشتر از سایر شخصیتها به قرن بیستمیها شباهت دارد: کلود سایکس. جویس که مسئولیت گروه تئاتر «انگیش پلیرز» را با بودجه اندکی قبول کرده است، تصمیم میگیرد تا نمایشنامه «اهمیت ارنستبودن» اسکار وایلد را به صحنه ببرد. مضیقه مالی و عدم دسترسی به بازیگران انگلیسی، جویس را وامیدارد تا با کمک کنسولگری انگلیس در زوریخ، از کلود سایکسِ نامی، در نقش سیسیل پالمر استفاده کند. علاوه بر این سایکس برای بعضی دیگر از نقشهای نمایشنامه اسکار وایلد بازیگر پیدا میکند. اما پس از اجرای نمایشنامه رابطه جویس و سایکس به هم میخورد. کار به شکایت از مراجع قانونی میکشد. سایکس از جویس میخواهد تا هزینههای مربوط به تهیه لباس را تأمین کند و یا اینکه از پول بلیتها سهمی برای او در نظر بگیرد. از طرف دیگر جویس نیز معتقد است که سایکس از بازگرداندن پول چند بلیت صرفنظر کرده است. در نتیجه هر دو به دادگاه میروند. سایکس بیچاره در دادگاه برنده نمیشود. و جویس پول پنج بلیت ادعاشده را پس میگیرد. جویس از شخصیت سایکس در «اولیس» استفاده کرده است. جالب اینجاست که جویس سال ١٩١٧ شخصیت بدنامی است. او که در حمایت از ایرلند و مخالفت با جنگ مقالاتی نوشته است، عملا انگلیسی خوبی به حساب نمیآید. به همین دلیل نه کنسولگری انگلیس و نه انگلیسیهای تابعه سوئیس میانه خوبی با او ندارند. «مسخرهبازیها»ی استوپارد، بر دو پدیده قرن بیستمی دیگر نیز انگشت گذاشته است: تبعید و جنگ. به عبارتی، بخش عمدهای از تحولات قرن گذشته را پیامد ناخواسته شرایطی میداند که در جنونزدگی محض، از دل تبعید و جنگ به وجود میآیند. نمایشنامه استوپارد، بر اساس مستندات و رویدادهای واقعی تدوین شده است. لنین، جویس و زارا هرسه از زندگینامههای مدونی برخوردارند. اما همزمانی حضور این سه در کنار یکدیگر و رویدادهای بیهوده و ملالانگیز است که راه را برای شگردهای خلاقانه استوپارد باز میکند. در کنار همه اینها، یک شخصیت دیگر هم هست که برای تاریخنویسان و فرهنگدوستان اهمیت چندانی ندارد، ولی احتمالا بیشتر از آن سه تای دیگر قرن بیستمی است. هرچه باشد مضحکه قرن بیستم را او بهتر از دیگران لمس کرده است و تقدیرش با زندگی ما شباهت بیشتری دارد.