این مقاله را به اشتراک بگذارید
از قرن نوزدهم تا لحظهای در آینده
ای.ال دکتروف، نویسندهای است که مخاطب فارسیزبان اولین آشناییاش را با او مدیون ترجمه نجف دریابندری از یکی از بهترین رمانهای او یعنی «رگتایم» است. دریابندری بعدها رمان «بیلی باتگیت» را نیز از این نویسنده ترجمه کرد. این هر دو رمان، دستمایه اقتباسهای سینمایی نیز بودهاند. «رگتایم» را میلوش فورمن و «بیلی باتگیت» را رابرت بنتون به فیلم تبدیل کرده است. دکتروف در رمانهایش نویسنده تاریخ غیررسمی آمریکاست. به گوشهوکنارها و نقاط تاریک این تاریخ سرک میکشد و گاه به زمانهای دورتر این تاریخ میرود و تاریخ دور را با سبک زندگی مردمش به صحنه رمان احضار میکند و همواره هم نگاهی انتقادی را به این تاریخ در آثارش بازتاب میدهد. بهجز دو رمان «رگتایم» و «بیلی باتگیت» که سالها پیش برای اولینبار به فارسی ترجمه شدند، در سالهای اخیر آثار دیگری نیز از دکتروف به فارسی ترجمه و منتشر شد که از جمله آنها میتوان به رمانهای «آبکردن»، «پیشروی»، «هومر و لنگلی» و همچنین مجموعههایی از داستانهای کوتاه او اشاره کرد. اخیرا نشر مروارید نیز مجموعهداستانی از دکتروف را با عنوان «حالاحالاها وقت هست»، با ترجمه مشترک وحید روزبهانی و یگانه وصالی منتشر کرده است. این مجموعه شامل ١٠ داستان کوتاه از دکتروف است که برخی از این داستانها قبلا با ترجمههایی دیگر نیز به چاپ رسیدهاند. عنوان داستانهای مجموعه «حالاحالاها وقت هست» عبارتند از: «ویکفیلد»، «بلوار اجمونت»، «پذیرش»، «والتر جان هارمن»، «خانهای در دشت»، «داستان زندگی جولین»، «نویسنده خانواده»، «ویلی»، «شکارچی» و «حالاحالاها وقت هست». در بخشی از مقدمهای که دکتروف خود بر این مجموعهداستان نوشته درباره این داستانها میخوانیم: «این داستانها مجموعهای بسیط و گسترده را تشکیل میدهند. این داستانها سرتاسر آمریکا، از نیویورک تا حومه، جنوب، غرب میانه و غرب دور را دربر میگیرند. یکی در اروپا و دیگری در ناکجاآبادی که نمیشود تشخیصش داد، رخ میدهد. شک دارم که تمامی داستانهای گردآمده در یک مجموعه بهناچار باید نشانهای واحد دربر داشته باشند، ردیابی که همه آنها را با یکدیگر مرتبط سازد. لیکن اگر این داستانها، از لحاظ جغرافیایی منسجم نیستند و اگر در یک بازه زمانی به فراخی قرن نوزدهم تا لحظهای در آینده رخ میدهند و اگر الحان متفاوتی دارند، از جمله اعتراضی، دانای کل، یا بعضا بهطرز فریبناکی دچار سیالیت ذهن میشوند، اما عنصری وحدتبخش آنان را به هم پیوند میدهد و آن ازخودگسیختگی درونی قهرمانانشان است. قالب داستان کوتاه طلب میکند تا به سراغ افرادی بروی که به دلایلی از پیرامونشان متمایزند – افرادی که بهنوعی با جهان مسلط پیرامونشان در کشاکشند. این داستانها در طول سالیان متمادی نوشته شده. هرکدامشان بینش و روشنایی خاص خودش را دارد که بیشک از مخاطب انتظار دیدن آن را ندارم. گویی من وضع ذهنی خود را در زمان نگارششان به آنان تاباندهام یا حسوحال هرجایی که در زمان به روی کاغذآوردنشان بودهام را در آنان برجای گذاشتهام. لیکن داستانها را با ملاک ذهنی یکسانی گردهم آوردهام – قاعدهای نظاممند دال بر اینکه هیچکدام از این داستانها بر دیگری رجحان ندارد».