Share This Article
جايگاه ازرا پاوند در يك قفسه فلزي
هنرمند برتر: با مانور روي شعر
دكتر سريويديا سيواكومار
ترجمه: معصومه عليگل
جايگاه ازرا پاوند در شعر مدرن انكارناپذير است. با اين حال، اشعار او به آن حد كه بايد، مورد استقبال خوانندگان قرار نگرفته است.
اگر يك قفس فلزي را تجسم كنيد، قفسي كوچك كه در محيط آزاد قرار گرفته است، مردي را داخل قفس تصور كنيد، مردي كه با مشكلات زيادي مواجه بوده است، از آنها رنج ميبرده و با آنها دست و پنجه نرم ميكرده و البته چندان هم در رويارويي با آنها موفق نبوده است و به خاطر ارايه گزارشهاي راديويي روانه زندان شده است؛ گزارشهايي كه در آنها رييسجمهور كشور محل زندگي خود را عامل اصلي جنگ دانسته است. سال ١٩٤٥ است.
اين قفس در ايتاليا، نزديك پيزا قرار گرفته است. فصل تابستان است، بنابراين هوا در طول روز داغ و در طول شب غيرقابل تحمل است. گرما و نور شديد صبح جاي خود را در شب به پرتوي نورافكنها ميدادند. اين مرد را سه هفته در قفس نگه داشتند. وقتي از نظر روحي به هم ريخت، به جاي قفس او را در چادر نگه داشتند. ساير جزييات به قوت خود باقي ماند. با توجه به اينكه اين مرد از نظر روحي شرايط دادگاهي شدن را نداشت، او را به تيمارستان مخصوص جنايتكاران رواني سنت اليزابت منتقل كردند. مرد تا زماني كه دوستانش به حمايت از او پا درمياني كنند و تا زماني كه از اتهامات خيانتي كه به او زده شده بود تبرئه شود، در تيمارستان ماند. سال ١٩٥٨ است.
مرد داخل قفس همان ازرا پاوند شاعر بود. او متولد ٣٠ اكتبر ١٨٨٥ بود. شاعرها اغلب سياسي هستند، ظاهرا اين سياسي بودن واگيردار است. با اين حال، ايده مردي در قفس فلزي، غمانگيز و فراموشنشدني است. وحشيانه و رقتانگيز است. در مواجهه با چنين برخوردي، ميپرسم آيا مجازات، افراطي نبوده است؛ واقعا جرم اين مرد مستحق چنين رفتاري بود؟ چنين رفتاري او را از جهتهاي مختلف از پاي در آورد، اما به خاطر همين رفتارها بود كه برخي از تاثيرگذارترين آثار او در قالب «قطعه پيسان» (Pisan Cantos) براي ما به يادگار ماند.
جايگاه ازرا پاوند در شعر مدرن انكارناپذير است. با اين حال، اشعار او به آن حد كه بايد، مورداستقبال خوانندگان قرار نگرفته است. با توجه به فعاليتهاي شگفتانگيز او عجيب است كه چرا چنين امري پيش آمده است. همين ازرا پاوند بود كه به شاعران كمك كرد تا مهارت خود را ارتقا دهند، بدون خستگي تلاش كرد تا اشعارشان به دست سردبيرها و بعد از آن به خوانندهها برسد. وقتي ميگويم «شاعران»، منظورم «دابليو.بي.ييتس»،
«تي. اس. اليوت» و «رابرت فراست» است. بله آنها را ميگويم. عنوان اين مقاله اين بود كه تي.اس. اليوت، پاوند را چطور توصيف ميكند. در اين ميان، پاوند به جيمز جويس كمك كرد تا براي شاهكارش «اوليس» ناشر پيدا كند. پاوند بدون خجالت از پشتيباني شاعران همتراز خود، براي آنها منابع تاثيرگذار و منابع مالي فراهم ميكرد، او همچنين تعدادي از اشخاص گمنام را به نامهاي پرآوازه تبديل كرد كه در ميان آنها به «ارنست همينگوي» و «دي. اچ. لارنس» ميتوان اشاره كرد.
دليل ديگري كه براي موقعيت پايدار وي وجود دارد نوشتههايش است. پاوند بهشدت به صنعت شعر و به نياز خود براي دانستن تمام آنچه در خصوص شعر لازم بود بداند باور داشت، تمام آنچه او را به يك حضور قدرتمند در دايرههاي معنايي تبديل كند. اثر «قطعه» (Cantos) را شاخصترين اثر وي به حساب ميآورند. اين شعر حماسي، جاهطلبانه، طرفدار دانش، مشهور و بهطرز چشمگيري مملو از فضل و دانش را به راحتي نميتوان درك كرد. در واقع اين يكي از دلايلي است كه اشعار ازرا پاوند به آن حد كه بايد، مورداستقبال خوانندگان قرار نگرفتهاند. اشعار او پيچيده و شامل نقاطي بوده كه با انبوهي از بازتابها و اتصالات مرتبط است.
پاوند در «شعر كمانداران شو» مينويسد: «و اين ماييم، نخستين جوانههاي سرخس را برميگيريم/ و ميگوييم: كي به آشيانه خود باز خواهيم گشت/ كمانداران در خط مقدم، تنها و گرسنه، مجبورند/ براي بقا به دانههاي سرخس/ و بعدتر، به كهنه ساقههاي سرخس، تكيه كنند … / وقتي عزم رفتن كرديم، بيد مجنونها در بهار خم شده بودند/ در برف بازمي گرديم/ آهسته ميرويم، گرسنه و تشنهايم/ سرهايمان پر از افسوس/ چه كسي اندوهمان را خواهد دانست؟» متن طولاني و بدون فرمش شبيه انسان است و انگار پايه و اساسي ندارد. تمام اشعار ازرا پاوند غيرقابل درك نيستند. در واقع هيچكدام از آنها اينطور نيستند، هرچند ممكن است احساس كنيد گاهي اوقات براي درك آنها به كمك نياز داريد.
اما به اين شعر ساده نگاه كنيد: «و روزها كافي نيستند/ و شبها كافي نيستند/ و زندگي مثل موش مزرعهاي از دستمان سر ميخورد…» موش مزرعه خيلي آرام حركت ميكند، آنقدر آرام و آهسته بدون اينكه حتي كوچكترين جنبشي ايجاد كند يا حداقل تاثيري بگذارد. زندگي پيش ميرود و ما نميفهميم چقدر زمان سپري شده است.
پاوند هميشه درباره «نوگرايي» حرف ميزد. در واقع او بيشتر عمر خود را صرف چنين ايدهاي كرد، نوگرايي نهفقط در نوشتههاي خودش، بلكه در آثار نويسندهها و دوستان خلاقش نيز به دنبال چنين چيزي بود. شعر مدرن دين عظيمي به فعاليتهاي مستدام اين هنرمند دارد.
بازداشت طولانيمدت ازرا پاوند، تقريبا منجر به سكوت مطلقي شد كه تا آخر عمرش ادامه داشت. تصور اينكه زمان در زير نور شديد آفتاب و سالهاي بعد از آن در تيمارستان چه بلايي سر پاوند آورد كار سختي نيست. با اين حال، سخاوت و نبوغ او هنوز هم ميدرخشد؛ نبوغ درخشاني كه پرتوهاي آن روشنتر از نورافكنهايي بود كه روزگاري در آن شبهاي سخت طولاني بر او ميتابيد.