این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد فیلم مالاریا (پرویز شهبازی)
عزیزم کجایی؟!
مهرزاد دانش
که چی؟ این پرسش دو واژهای، اولین چیزی بود که بعد از تماشای آخرین لحظات فیلم در برخورد قایق به لبهی صخرهها به ذهن خطور میکرد. فیلم گرچه ارجاعات مشهود به فیلمهای تحسینشدهی پیشین شهبازی، مخصوصاً نفس عمیق دارد، اما متأسفانه کمترین نسبت را در عمق با آنها برقرار میسازد. نگاه نهیلیستی حاکم بر نفس عمیق و فضای اگزیستانسیالیتی دربند و موقعیت ناتورالیستی عیار ۱۴ کجا و این همه تشتت و آشفتگی و بیمنطقی در مالاریا کجا؟
بله… متوجه تأکید فیلمساز بر عنصر موبایل – چه در بعد ارتباطات مکالمهایاش و چه مخصوصاً در بعد تصویربرداریاش – هستم و میتوان از نماهایی همچون پنهان شدن دخترک در ساز شکستهی پسر نوازنده و آن نماهای نقطه نظر، موتیفها و معانی و تأویلها و ارتباطهایی را استخراج کرد، ولی اینها همه در برابر ناموزونی و پراکندهنمایی و تکرار نمودهای مستعمل متن رنگ میبازد و حتی بیشتر به نوعی جلوههای ازقابخارجشده شباهت پیدا میکند.
دختر و پسر جوان این فیلم نیز همچون کامران و منصور نفس عمیق از خانه بیرون میزنند تا راهی برای گریز بیابند، اما هرچهقدر انگیزهی جوانان نفس عمیق به رغم خودداری فیلمساز از مستقیمگویی، قابلدرک بود، اینجا برعکس، با وجود پرگویی دربارهی وضع بد زندگی دختر در نزد خانوادهاش، همچنان بلاتکلیف و تصنعی است. چنین وضعی، وقتی به نکتههای بیربطی همچون شب شادی مردم برای توافق هستهای میرسد و با شعارهای وحشتناکی که در برخورد با آن خبرنگار سمج صداوسیما داده میشود و یا آذرخش در بانک در مقایسه بین هنرمند و قصاب به زبان آورده میشود، بدتر و بدتر میشود. به همین بیفزایید قطببندیهای کلیشهای را که در شمایل صاحبخانه بد، جوجه رنگکن بد، والدین بد، رییس بد بانک و… شکل گرفته و مواجهههای پیچیدهی اجتماعی معاصر را در تقسیمبندیهای قطبی سادهانگارانه خلاصه کرده است.
متأسفانه مالاریا حد خود را در مقام بیان صرف و ناهنرمندانهی معضلات اجتماعیای همچون فقر هنرمندان جوان، عدم درک جوانان توسط والدین، رواج پلشتی در مناسبات اجتماعی، بیهودهگرایی در میان نسل جوان و… تنزل میدهد و بیش از این چیزی در چنته ندارد تا مطرح کند. فیلم هیچ تکیهگاهی (نه شخصیتپردازی، نه درام، نه روایت و نه منطقهای سببیتی و…) برای خود باقی نگذاشته تا با استناد به آن بتواند سرپا بایستد.
چشم میبندیم و از این فیلم در کارنامهی شهبازی سریع میگذریم. فیلمهای قبلی او چنان سرپا هستند که با یادآوریشان، همچنان چیزهایی برای فکر کردن داشته باشند.
****
نقد فیلم مالاریا (پرویز شهبازی)
تکلیفمان را با مخاطب روشن کنیم
سیده فاطمه صادقی
بعد از حواشی های چند ماهه ساخت ششمین فیلم سینمایی بلند پرویز شهبازی، مردم و اهالی سینما منتظر اثری خوب و قابل دفاع از این کارگردان هستند. فیلمسازی که پیش از این جایزه بهترین کارگردانی را برای «دربند» گرفته و خود را به مخاطبان و هم صنفی هایش ثابت کرده است. البته عمر این انتظار تا گذشت دقایقی از شروع «مالاریا» طول نمی کشد.
بازی های ضعیف، نقش هایی بی تاثیر و قابل حذف و دیالوگ های گاها بی محتوا، عمده ترین ضعف های فیلم شهبازی هستند که به راحتی می توانند اثر او را ، چه در رقابت جشنواره حاضر و چه در اکران عمومی، از پا در آورند. به عنوان مثال حضور آزاده نامداری( مجری سابق صدا و سیما) در نقش سمیرا دقیقا یکی از همین نقش های قابل حذف است که به آن اشاره کرده ام. از نظر فنی هم با اینکه گروه فیلمبرداری اثر از افرادی حرفه ای تشکیل شده اما ما با فیلمبرداری متوسطی در «مالاریا» رو به رو هستیم و حتی سعی در متفاوت بودن تصویرها هم نتوانسته نقاط ضعف موجود را پنهان کند.
البته جدای از همه ضعف های عجیب و دور از انتظار این فیلم، می توان به آینده بازیگری ساغر قناعت که شهبازی او را با «مالاریا» به سینما معرفی کرد امیدوار بود.
با این اوصاف در پایان قابل پیش بینی «مالاریا» تنها یک نکته به ذهن می آید؛ اینکه حواشی آخرین ساخته شهبازی جذاب تر از خود فیلم است. هیچگاه نباید فراموش کرد رسالت یک فیلمساز و مسوولیت او زمانی که اثبات کرده می تواند کار قابل تحسینی را پیش چشم شما بگذارد، بسیار بیشتر است و البته افت کیفی کارهایش تاسف بار تر. خوب است تکلیفمان را با خودمان و مخاطبانمان روشن کنیم.
سلام سینما
***
نقد فیلم مالاریا (پرویز شهبازی)
کیوان کثیریان
نگاهی به فیلم مالاریا ساخته مشکل آخرین فیلم پرویز شهبازی، «مالاریا» بنیادین است. معلوم نیست فیلمساز دقیقا قرار است با مخاطبش چه کند و او را با خود به کجا ببرد. تکلیف خودش با خودش معلوم نیست. معلوم نیست اصلا میخواهد چه بگوید. بهتبع همین، تکلیف خودش با فیلم و فیلم با مخاطب نیز نامعلوم است. فیلم با یک قصه- فرار دختر و پسر- شروع میشود بیآنکه تا پایان، اطلاعاتی از پیشینه آنها به دست بدهد، بعد از نیمساعت یک قصه دیگر با چاشنی جشن هستهای با ورود آدمهای جدید ادامه پیدا میکند و به راهندادن جوانان به اکران خصوصی یک فیلم میانجامد و سر از کنسرت خیابانی یک گروه موسیقی جوان درمیآورد و درنهایت به یک پایان مبهم و بلاتکلیف میرسد. فیلمساز هرچه دل تنگش میخواهد در فیلم میگنجاند، بیآنکه خود را موظف ببیند برای آدمها هویت داستانی بسازد و روابطشان را با یکدیگر تعریف کند، بیآنکه خود را مکلف بداند مناسبات خودش را با فیلم و مخاطب روشن کند و بیآنکه برای قصهاش شخصیت قائل باشد. اگر قرار بوده که انواع و اقسام مشکلات جوانان در جامعه امروز را طرح کند، اساسا فیلم شکست سختی خورده. حتی تکلیف دو کاراکتر اصلی با هم معلوم نیست تا لااقل پایان فیلم قابلدرک باشد. «مالاریا» یک فیلم سردرگم و بلاتکلیف است با یک آزاده نامداری ناامیدکننده و یک پرویز شهبازی تلفشده.
یک ستاره از ۵