این مقاله را به اشتراک بگذارید
آب و آتش / یادداشت های حمید رضا امیدی سرور در حوزه فرهنگ و هنر و ادبیات
درباره آب و آتش:
پیشتر در دوره اول مد و مه، ستونی داشتم با عنوان آب و آتش که در آن به حاشیه و متن دنیای فرهنگ و هنر می پرداختم. عمر درازی نداشت چون صریح که بنویسی حاشیه ساز می شود و من هم کم حوصله تر از آن بودم وارد این قسم بحث ها بشوم به خصوص وقتی که برخی دوستان دچار سوءتفاهم می شددند.
چند وقت پیش، یکی از خوانندگان مد و مه ایمیلی زد که چرا دوباره آب و آتش را از سر نمی گیری؟ همین که این ستون یک نفری طرفدار داشته برایم جالب بود و تشویقم کرد. (همین یک نفرها گاه چه کارها که نمی کنند! / یادم باشد یکبار به این بپردازم) به هر حال تصمیم گرفتم به اقتضای این روزها که وقت کم است و همچنین شکلی که شرایط سایت اجازه می دهد آن را دوباره راه بیندازم. مخصوصا که گاه حس میکنم باید چیزی گفت، اما چون وقت و حوصله مفصل پرداختن به آنها را نداشتم، صرف نظر می کردم و بعد هم پشیمان می شدم.
به هر حال قصدم بر این است که یادداشت هایی بنویسم تا حد ممکن کوتاه و تلگرافی، که تا یادداشت بعدی مدام به روز شوند. به روز شدن به این معنا که نکات تازه ای به انتهای آن اضافه شوند. آمدن عبارت ادامه دارد …. در انتهای هر مطلب به معنای به روز شدن آن پست باشد تا سر رسیدن پست بعدی آب و آتش. هر گاه هم که از انتهای یادداشت برداشته شود نوبت یادداشت تازه ای برسد.
امیدوارم درباره مسائلی که در آب آتش صحبت می شود شما هم مشارکت کرده و نظر بدهید و با رعایت انصاف و شأن قلم نظر خود را بنویسید.
*****
چرا اهل فرهنگ و هنر طرفدار اصلاح طلبانند؟!
این روز ها بازار توصیه به حضور در انتخابات گرم است، ابتدا می خواستم از کنار آن بگذرم اما بعد بفکرم رسید چرا از دیگران عقب بمانم. به همین خاطر آب و اتش نخست را اختصاص دادم به این مقوله که این روز ها صدر اخبار است.
راستش آدمی سیاسی نیستم، نه اینکه این غیر سیاسی بودن افتخاری باشد، سرخورده تر از آنم که دلخوش کنم به این تغییر و تحولها که خاطره خوبی از آنها در ذهنم نمانده.
با همه این احوال باید بگویم در انتخابات شرکت می کنم. باید هم شرکت کرد که در غیر این صورت همین اندک فضای مشارکت را نیز از دست خواهیم داد.
این را مادر بزرگ بیسوادم به من آموخت، وقتی که در آخرین ماه های زندگی اش از من خواست او را که توان راه رفتن نداشت به کول بکشم برای رای دادن. سال ۸۸ بود با صفی طولانی که به عمرم ندیده بودم. حسنش این بود که به هوای او ماهم به جای ساعت ها در صف ماندن جلو رفتیم و رای دادیم. حاصلش هرچه شد بماند. مهم پیامی بود که آن انتخابات و رای مردم داشت.
امروز اما زمانه دیگری ست، همین که برخی تمام تلاش خود را برای حذف چهره هایی که می دانند بین مردم محبوبند به کار بستند، حکایت از اهمیت برگههای رای دارد. یعنی اینکه رای مردم می تواند آنها که امکان حاضر شدن در انتخابات را پیدا کرده اند، به مجلس بفرستد. تردید نباید کرد که انتخابات فرصتی است که نباید از دست داد. لاقل می توان کسانی را به مجلس فرستاد که در شأن ما باشند.
اما واقعا چرا هنرمندان، اهل فرهنگ و اندیشه همواره حامی اصلاح طلبانند؟
پیدا کردن پاسخ این سوال چندان دشوار نیست، وقتی محافظه کاران همیشه طرفدار حفظ وضعیت دلخواه خود هستند و تن به تغییر و اصلاح نمی دهند. در این ولایت اما محافظه کاران اسم خود را گذاشته اند اصول گرا و جناح رقیب هم غیراصولگراست. اصلاح طلبی هم از دید ایشان یک جور فحش محسوب می شود، البته خوشبختانه چند وقتی است کمی این مسئله تعدیل شده.
اما این قسم نامگذاری واقعا یکجور مغالطه کاری ست، همه آدمها در هر مقطع به اصولی پایبند هستند، اصلاح طلبان هم اصولی دارند که به آن گرایش دارند. مگر این مراد این باشد که تنها یک نوع اصول درست وجود دارد که نزد محافظه کاران ایرانی ست وبس و از رو آنها اصول گرا محسوب می شوند.
به گمانم نقطه تفاوت اصول گرایان و اصلاح طلبان همین جاست، و به همین دلیل است که مقبول طبع هنرمندان و اهل فکر و اغلب اساتید دانشگاه نیستند.
شاید اصول گرایان بگویند ماهم به اصلاح در مسیر درست اعتقاد داریم ، شکی در این باره نباید کرد. چه کسی ست که از صلاح خوشش نیاید؟
اما برای اینکه دچار اشتباه نشویم، اصلاح طلبی و اصول گرایی را صرفا باید یک نام در نظر گرفت که در ساحت سیاست ایران به دو گروه عمده دلالت می کند. دنبال بارمعنایی و درستی و نادرستی این نامگذاری ها نیز نباشیم که راه به جایی نمی برد.
اصول گرایان اگرچه تند و کند دارند اما با چند ویژگی عمده شناخته می شوند. فی المثل در ساحت سیاست خارجی ایدئولوژی بر منافع ملی مقدم است. ارتباط با کشورها نه براساس سود و زیان منافع مردم در یک موقعیت سیاسی خاص بلکه با پیش فرضهایی معین است که از قبل تهیه شده است و اجازه سیاست دوستانه با بسیاری از کشورها را نمی دهد.
در حوزه علوم انسانی، چیزی به عنوان تکثر گرایی برای ایشان معنا ندارد، براین باورند که درباره هر چیز تنها یک قرائت رسمی وجود دارد و بس .
نگاه آنها صفر تا صدی است به اغلب چیزها، حتی درباره تاریخ و شخصیت های تاریخی. شخصیت خاکستری وجود ندارد. مثلا مصدق بد است (البته آنها از لفظ مصدق السلطنه استفاده می کنند).
یکی از جالب ترین کشفهای شان در حوزه تاریخ معاصر این است که فدائیان اسلام نفت را ملی کرده اند، البته آیت الله کاشانی هم کمک هایی کرده، مصدق السلطنه هم عامل انگلیس بوده.
رویکرد دایی جان ناپلئونی به سیاست دارند تا آنجا که لیست جناح رقیب توسط انگلیسی ها دیکته شده و لیست انگلیسی نام می گیرد.
نگاهی بسته به آزادی های مدنی و حقوق شهروندی دارند. آزادی سیاسی ترفندی برای ازبین بردن ارزش های انقلابی ست.
تکلیف آنها با آزادی مطبوعات هم مشخص است. هنوز یادمان نرفته که مجلس اصولگرای دوره پنجم در آخرین فرصت های باقی مانده خود، پیش از روی کار آمدن مجلس ششم (که می دانستند مجلسی اصلاح طلب است) چطور قوانین مطبوعات را به شکلی شتابزده تغییرداده و محدود ساختند.
از این قسم موارد فراوان است، کدام اهل هنر و اندیشه ای ست که با این نوع نگاه کردن به جهان میانه داشته باشد. با نگاهی که به دلیل عدم اعمال سانسور شدید وزیر ارشاد را استیضاح می کند. نگاهی که به میزان تخصص طرف مقابل کاری ندارد، دتعهد هم البته میزان پایبندی به منافع جریانی مشخص است.
از دید این جریان فکری دگراندیش بودن جرم است نه یک فرصت برای تبادل اندیشه …
به همین خاطر است که این روزها بسیاری از اهل هنر و فرهنگ و اندیشه که از رای دادن صحبت کرده اند همه از رای دادن به اصلح طلبان سخن گفته اند.
همیشه هم همینطور خواهد بود آنکه اهل فکر و اندیشه باشد نمی تواند جهان را بدین گونه تفسیر کند.
و دیگران را محکوم زیستن در جهان مطلوب خود بینگارد، با این فرض که نمی دانند نمی دانند….
از این سبب من نیز به اصلاح طلبان رای می دهم.
3 نظر
حسین
کی گفته همه اهل فکر به اصلاح طلب ها رای می دهند. پس آقای یامین پور، سلحشور، آقای جلیلی و فضلی نژاد اهل فکر نیستند؟
ناشناس
جالب بود . موافقم. آقی امیدی قشنگ نوشتید
حسین جان واقعا مطمعنی سلحشور و جلیلی متفکرند؟
رهگذر
آقای امیدی دقیقا دنبال چی می گردید؟
یه سری آدم که جز ژشت و تیپ روشنفکری چیزی بلد نیستند که روشنفکر نیستند.
اصلاح طلب ها همونایی هستند که اوایل انقلاب می خواستند تو دانشگاه ها دیوار بکشند.
همین دار و دسته موسوی بودند که قیچی می انداختند در موی دختران.
اکبر پونز کیست؟
روشنفکری فقط به اصطلاح و ژشت نیست.
عقده و کینه در عمق سخنان شما موج میزنه.