این مقاله را به اشتراک بگذارید
موفق ترین فیلم های ورزشی تاریخ سینما
محمد صادق شایسته
از همان سال های ابتدایی ظهور سینما، ورزش یکی از مهمترین سوژه هایی بوده که کارگردان ها پیرامون آن فیلم ساخته اند. در ورزش همیشه مخاطب با یک یا چند قهرمان مواجه است. قهرمان هایی که برای رسیدن به بالاترین جایگاه در رشته خود همیشه با سختی ها و اتفاقات پیش بینی نشده ای روبرو می شوند و این ویژگی بهترین متریال و خوراک را برای فیلمساز آماده می کند چرا که همیشه در سینما داشتن قهرمان مهمترین نیاز یک کارگردان برای جذب مخاطب عام و خاص است.
هر چند در زمینه ورزش در سینمای مستند آثار به مراتب جذاب تری ارائه شده است اما در همه این سال هایی که از عمر سینما می گذرد سینمای داستانی هم فیلم های ورزشی ماندگاری خلق کرده است؛ فیلم هایی که در حالت معمول از یک داستان واقعی الهام گرفته اند.
البته بسیاری از این فیلم ها در حد و اندازه یک اثر سرگرم کننده بیشتر نبوده اند اما برخی نیز پا را فراتر گذاشته و تبدیل به بخشی از مهمترین فیلم های تاریخ سینما شده اند. حتی گاهی قهرمان های ورزشی در برخی فیلم ها از قالب یک قهرمان نمایشی صرف هم خارج شده و تبدیل به نمادهای سیاسی و اجتماعی یک کشور در عرصه داخلی و بین المللی شده اند.
با نگاهی به آثار مهم سینمایی ساخته شده در حوزه ورزش می بینیم که عموم فیلم های مهم ساخته شده در این زمینه مربوط به سینمای هالیوود است؛ سینمایی که حیاتش به شدت وابسته به داشتن قهرمان است و به طور طبیعی ورزش آن هم زمانی که پای رقابت وسط می آید، ابزار مناسبی برای ساخت فیلم های جذاب در اختیار هالیوود قرار می دهد.
قاعدتا در میان صدها فیلم ساخته شده در حوزه ورزش، فیلم های متعددی وجود دارند که به راحتی از ذهن علاقه مندان سینما پاک می شوند اما فیلم های انتخابی در این گزارش در حالت معمول آنهایی هستند که مخاطب عام و خاص را جذب کرده و ماندگار شده اند؛ فیلم هایی که به قول خودمان هم دنیا را داشته اند و هم آخرت را.
راکی (Rocky)
از قدیم آمریکا مدعی این شعار بوده که زیر پرچم این کشور همیشه فرصت برای موفقیت وجود دارد، با هر شرایطی، در هر زمان و برای همه؛ حتی و شاید به طور ویژه برای خارجی ها. شاید خلق قهرمانی مثل راکی بالبوا (سیلوستر استالونه) در راستای به رخ کشیدن همین شعار بوده است.
راکی یک مشتزن جوان ایتالیایی و ساده دل است که به رغم همه استعدادی که دارد نتوانسته به آنچه مستحقش بوده برسد اما بالاخره یک روز شانس در خانه اش را می زند و او فرصت مبارزه با قهرمان جهان را پیدا می کند. راکی تنها یک بار شانس دارد که خود را به دنیا ثابت کند و زندگی فلاکت بارش را تکانی اساسی دهد، پس همه چیزش را وسط می گذارد تا از این تک فرصت به بهترین شکل استفاده کند.
همین نکته راکی را تبدیل به یک قهرمان بزرگ می کند؛ قهرمانی که از چرک ترین خاستگاه ممکن، خود را به اوج قله می رساند. تصویری که استالونه به عنوان بازیگر و فیلمنامه نویس و جان جی اویدلسن به عنوان کارگردان از راکی ارائه می دهند، آنقدر صمیمی، نزدیک به واقعیت، پرشور و حماسی است که همه را سر ذوق می آورد. بی دلیل نیست که اولین فیلم از مجموعه فیلم های راکی که در سال ۱۹۷۶ ساخته شد سه اسکار از جمله بهترین فیلم و کارگردانی را به دست آورد و در نزدیک به نیم قرن شش فیلم با محوریت این قهرمان ایتالیایی ساخته شده است.
آخرین فیلمی که با محوریت راکی ساخته شده، «Creed» نام دارد؛ یکی از مهمترین فیلم های سال ۲۰۱۵ که راکی در آن نقش مربی فرزند آپولو کرید و اولین رقیبش را ایفا می کند.
دانشجوی سال اول (The Freshman)
می گویند هارولد لوید یکی از قدرنادیده ترین کمدین های تاریخ سینما است. کم بیراه هم نمی گویند. او هیچ گاه محبوبیت بزرگانی چون چارلز چاپلین، باستر کیتون، برادران مارکس و حتی لورل و هاردی را به دست نیاورد اما هرگز تصور نکنید خلاقیت این کمدین کمتر از این چهره ها بود. برای نمونه فیلم «هارلود لوید به دانشگاه می رود» با عنوان آمریکایی «دانشجوی سال اول» است که فرد سی نیومیر و سام تیلور در سال ۱۹۲۵ با بازی لوید ساختند.
این فیلم صامت در ردیف بهترین آثار ورزشی تاریخ سینما قرار دارد و تقریبا تنها فیلم کمدی و صامت موجود در این لیست است. «دانشجوی سال اول» پر از صحنه های خلاق کمدی است. دانشجویی به نام هارولد لمب به تازگی وارد دانشگاه شده و در اولین اقدام تلاش می کند به تیم راگبی دانشگاه راه پیدا کند اما او که هیکلش نحیف و عینک بر چشم دارد، مدام از سوی مربی و بازیکنان خوش هیکل و توانمند تیم راگبی دانشگاه مورد تمسخر قرار می گیرد، با این حال هارلود که سر نترس و روحیه ماجراجویی دارد با همه آزارهایی که می بیند دست از تلاش نمی کشد.
این فیلم با اینکه بیش از ۹۰ سال پیش ساخته شده آنقدر بکر و تازه است که هنوز هم برخی شوخی های آن توسط کمدین های مطرح امروز چون ویل فرل یا أام سندلر تقلید می شود. سکانسی که لوید در آن توپ راگبی را در دست دارد و همه بازیکنان تیم دانشگاه روی او افتاده اند و او با تعجب و افتخار به دوربین نگاه می کند یکی از درخشان ترین سکانس های ورزشی تاریخ سینماست.
گاو خشمگین (Raging Bull)
مارتین اسکورسیزی در سال ۱۹۸۰ بر مبنای کتاب «گاو خشمگین؛ داستان من» نوشته جیک لامونا فیلمی می سازد که در بسیاری از نظرسنجی ها آن را بهترین فیلم ورزشی تاریخ سینما می نامند. لامونا یکی از معروف ترین قهرمانان مشتزنی تاریخ است که از سال ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۱ مرد شماره یک رینگ بوکس جهان در میان وزن بود.
او که به دلیل ضربات هولناک و خستگی ناپذیر بودنش در مبارزه به گاو خشمگین معروف شده بود، زندگی پر فراز و نشیبی داشت. لامونا که بسیار بی قید بود و بددهن، با تلاش خودش به اوج رسید و با خود ویرانگری اش به ورطه سقوط افتاد. رابرت دنیرو در فیلم «گاو خشمگین» یکی از بهترین بازی های کارنامه کاری خودش و یکی از هیجان انگیزترین نقش آفرینی های تاریخ سینما را خلق کرد.
فیلم یک تراژدی تمام عیار است که با بی رحمی تمام، ظهور و سقوط قهرمان داستان را به تصویر می کشد. دنیرو که برای این فیلم اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به دست آورد، برای باورپذیر کردن نقش خود دست به همه کار زد. از شرکت کردن در مسابقات مشتزنی بروکلین تا اضافه کردن ۳۰ کیلو به وزن خود. دنیرو آنقدر باورپذیر در نقش یک بوکسور حرفه ای ظاهر شد که حتی جیک لاموتای واقعی که در این فیلم به عنوان مشاور و تمرین دهنده دنیرو حضور داشت به او گفته بود اگر بخواهد، می تواند یک بوکسور بی نظیر شود و او خوشحال می شود در این راه مربی او باشد.
به سوی پیروزی (Escape To Victory)
برخلاف تصور همه، با اینکه فوتبال محبوب ترین ورزش فعلی دنیا محسوب می شود اما در سینما چندان در این زمینه فیلم ماندگاری ساخته نشده است. شاید عمده ترین دلیلش خود بازی فوتبال است. یک بازی یازده نفره که تعدد نفرات و جنس بازی کار را برای ساختن قهرمانی ماندگار و جذاب روی پرده سینما سخت می کند اما جان هیوستون کارگردان سرشناس آمریکایی با یک موضوع جالب و جذاب به سراغ ساخت فیلمی با محوریت فوتبال رفت و اتفاقا موفق هم شد.
«به سوی پیروزی» که محصول ۱۹۸۱ است، جدا از حضور سه بازیگر سرشناس یعنی سیلوستر استالونه، مایکل کین و ماکس فون سیدو برگ برنده بسیار مهم دیگری دارد به نام «پله»؛ بازیکنی که خیلی ها او را بهترین بازیکن تاریخ فوتبال می دانند و حضور او در فیلم هیوستون یک اتفاق بسیار جذاب است. البته حضور سر بابی مور، بازیکن تاریخ ساز انگلیسی هم از دیگر نکات مهم این فیلم است.
«به سوی پیروزی» که اتفاقا در ایران هم طرفداران زیادی دارد، درباره تعدادی از زندانیان جنگ جهانی دوم است که در کمپ آلمان ها اسیر شده اند. آنها مهارت بالایی در فوتبال دارند و همین باعث می شود آلمان ها که به شدت در پی راه انداختن یک بازی روانی و تبلیغاتی جدید هستند به این اسرا پیشنهاد برگزاری یک مسابقه رسمی و عمومی فوتبال را بدهند.
اسرا حاضر می شوند در مقابل سربازان اشغالگر نازی ظاهر شوند و این آغاز ماجرایی هیجان انگیز است. جالب است که داستان این فیلم بر مبنای چند داستان واقعی به نگارش درآمده از جمله قتل ۴ بازیکن تیم فوتبال دیناموکیف اوکراین توسط افسران آلمان نازی.
بیلیاردباز (The Hustler)
در سال ۱۹۶۱ رابرت راسن «بیلیاردباز» را به عنوان یکی از مهمترین درام های ورزشی تاریخ سینما خلق می کند اما این فیلم از چه جهت اهمیت دارد؟ ورزش بیلیارد همانند فوتبال کمتر به عنوان یک موضوع مستقل مورد توجه فیلمسازان جهان بوده است.
عموما این ورزش در قمارخانه ها و کازینوها انجام شده و می شود. بیشترین فایده میز بیلیارد هم این است که شخصیت های اصلی و فرعی برای گپ و گفت یا آغاز یک دعوا و جنگ اساسی دور آن جمع شوند اما روسن در «بیلیاردباز» دیدی به طور کامل مستقل به این ورزش دارد.
نکته مهم فیلم روسن بازی درخشان پل نیومن در نقش ادی فلسون است؛ بیلیاردباز قهاری که می خواهد بهترین باشد و مدام به دنبال رقیبان سرسختی در شهرهای مختلف آمریکا می گردد.
ادی در بیشتر مسابقه های خود فرد پیروز ماجرا است و زندگی اش هم از طریق همین بردهای پی در پی می گذرد تا اینکه به تور بیلیاردباز بی نظیری به نام «فتز» معروف به «بشکه» خورده و در رقابت با او شکست سنگینی متحمل می شود. این شکست سنگین که تاوان سختی برای ادی دارد، زندگی او را دگرگون می کند.
«بیلیاردباز» داستان مواجه شدن یک قهرمان افسارگسیخته و بی خیال و کمی دغلباز با خودش است؛ جایی که ناگهان پس از یک شکست سنگین چشم باز می کند و با حقایقی از دنیای اطرافش مواجه می شود که تا به حال آن را ندیده است. داستان تحول یک قهرمان سرکش و مغرور که فرصت جبران برای بسیاری از اشتباهاتش را پیدا می کند.
«بیلیاردباز» همانقدر که در به تصویر کشیدن جذابیت ها و تعلیق بازی بیلیارد موفق است، به همان اندازه هم در زمینه خلق درامی پرکشش و انسانی موفق عمل می کند.
هوزیرزها (Hoosiers)
دیوید آنسیوگا کارگردان کم نام و نشان و بسیار کم کار آمریکایی در سال ۱۹۸۶ «هوزیرزها» را بر اساس یک داستان واقعی در دهه هشتاد می سازد. این فیلم را بهترین فیلم بسکتبالی در تاریخ سینما می دانند. اصل داستان مربوط به دبیرستان کوچکی به نام «میلان» در ایالت ایندیانا است که تیم بسکتبال آن توانست در سال ۱۹۵۴ قهرمان آمریکا شود.
این اتفاق حیرت انگیز دستمایه نگارش فیلمنامه «هوزیرزها» به قلم آنجلو پیزو شد. جین هاکمن در این فیلم نقش نورمن دیل را بازی می کند؛ مربی ورزش و افسر سابق نیروی دریایی آمریکا که پیش تر به دلیل اینکه یکی از شاگردانش را در مدرسه زده بود، از کار معلق شد اما رفیق او کلتوس سامرز پس از چند سال از او دعوت می کند به مدرسه هیکوری برود و تیم بسکتبال این مدرسه کوچک را تعلیم دهد.
این آخرین شانس نورمن برای موفقیت است اما ماجرا اینجاست که هر کدام از بچه های تیم او با مشکلات خاص خودشان دست و پنجه نرم می کنند و نورمن هم باید مشاورشان باشد و هم مربی شان.
فیلم سکانس های حماسی و شورانگیز بسیار جذابی دارد. انتخاب بازیگران تیم بسکتبال بسیار دقیق و ظریف است و از همه مهمتری جری گلد اسمیت به عنوان آهنگساز و فرد مورفی به عنوان فیلمبردار هر کدام یکی از بهترین دست پخت های کارنامه کاری شان را برای مخاطب آماده کرده اند اما در کل جین هکمن و بازی او برگ برنده اصلی این فیلم است.
میدان رویاها (Field of Dreams)
آلدن رابینسون در سال ۱۹۸۹ ایده درخشان رمان «جوبی، پابرهنه» نوشته دبیلو پی کینسلا را تبدیل به یکی از ماندگارترین فیلم های ورزشی تاریخ سینما کرد. «میدان رویاها» از معدود فیلم های فانتزی در حوزه ورزش است؛ فیلمی که هر چند جایزه آنچنانی نبرد اما گذر زمان کیفیت و جذابیت این فیلم را ثابت کرد به گونه ای که از سال ۲۰۰۰ به این طرف تقریبا در تمام نظرسنجی های معتبر مربوط به فیلم های ورزشی این فیلم در یکی از رده های ده فیلم برتر قرار می گیرد.
داستان فیلم از جایی شروع می شود که ری کینسلا (کوین کاستنر) همراه همسرش آنی و دخترشان کارین، در مزرعه خود به آرامی و خوشی زندگی می کنند تا اینکه یک روز ناگهان صدایی از غیب به ری می گوید که اگر در وسط مزرعه اش یک زمین بیس بال بسازد، قهرمان افسانه ای، «جو جکسن پابرهنه» از دنیای مردگان بازمی گردد و در زمینی که او درست کرده دوباره بازی می کند.
«ری» که علاقه شدیدی به جو دارد، این صدای عجیب را جدی می گیرد و با کمک همسرش زمین بازی را می سازد و در کمال ناباوری ری، جو همراه با تعدادی از اردواح ستارگان پیشین بیس بال در سال ۱۹۱۹ وارد زمین می شوند و در مقابل چشمان ری به بازی می پردازند.
این فیلم تجسم واقعی رویاسازی است؛ کاری که هالیوود کاملا در آن وارد است. این فیلم جدا از مباحث ورزشی اش به نوعی ارزش گذاشتن بر باورها و آرزوهاست و نه تنها با اسطوره سازی و علاقه مندی به نسل های گذشته مشکل ندارد بلکه در بسیاری از سکانس های فیلم آن را یکی از دلایل نجات انسان می داند.
مرد سیندرلایی (Cinderella Man)
درام زندگینامه ای ساخت ۲۰۰۵ به کارگردانی «ران هاوارد» و بازی استثنایی «راسل کرو» فیلمی است همراه با دقایق عاشقانه زیبا و همچنین صحنه های اکشن هیجان انگیز. رویدادهای این فیلم در نیویورک و در زمان رکود اقتصادی آمریکا شکل می گیرد. در این داستان جیمز برادوک (با بازی راسل کرو) از بوکس به عنوان ابزاری برای به دست آوردن پول و تامین خوراک خانواده اش استفاده می کند و سرانجام به یک ورزشکار نامی تبدیل می شود به گونه ای که به مصاف مکس بایر، قهرمان بوکس جهان می رود.
فیلم مرد سیندرلایی (مردی چون سیندرلا) درست مانند فیلم سی بیسکوییت بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده و رویدادهای مربوط به دوران رکود اقتصادی محوریت آن است. این اثر شرح حال یک ورزشکار است که با تلاش و کوشش برای غلبه بر قهرمان های سنگین وزن، الهام بخش یک ملت رنج دیده می شود.
تفاوت بزرگی که میان این دو فیلم وجود دارد این است که قهرمان فیلم سی بیسکوییت یک حیوان عضلانی بود و قهرمان فیلم مردی چون سیندرلا یک بوکسور است. راسل کرو در مرد سیندرلایی می درخشد و به خوبی سیمای بوکسوری که حتی یک بار هم «ناک اوت» نشده و خارج از رینگ، یک همسر باوفا و یک پدر مهربان است که تحت هر شرایطی می کوشد به خانواده اش عشق بورزد و البته راه درستی انتخاب کند را به تصویر می کشد.
گروه سازنده به نویسندگی «آکیوا گلدسمن» و کارگردانی «ران هاوارد» همان گروهی هستند که دو شاهکار دیگر را نیز آفریده اند؛ در سال ۲۰۰۱ «یک ذهن زیبا – A Beautiful Mind» و در ۲۰۰۶ هم «رمز داوینچی – The Da Vinci Code». پس از «یک ذهن زیبا» این دومین همکاری راسل کرو و ران هاوارد نیز هست. جالب است بدانید که خود راسل کرو این نقش را از همه نقش هایی که تاکنون بازی کرده، بیشتر دوست دارد؛ نقشی که برایش ۲۵ کیلووزن کم کرد، چند بار دندانش شکست، به خاطر آسیب دیدگی بیهوش شد و حتی به دلیل جابجایی شانه اش، فیلمبرداری ۲ ماه متوقف شد! «من باید باور کنم، موقعی که اوضاع بده، من می تونم تغییرش بدم.»
ورزش در سینمای ایران
برخلاف تلویزیون، ورزش در سینمای ایران هیچ گاه جایگاه قابل قبولی به دست نیاورده است، دلیلش هم مشخص است؛ سینمای ایران سال هاست در زمینه خلق قهرمان، ناتوان و ناموفق است. طبیعی است که اگر نتوان قهرمان خلق کرد نمی توان در مورد سوژه ای فیلم ساخت که قهرمان داشتن رکن اصلی آن است.
البته در این زمینه تلویزیون بسیار موفق تر از سینما بوده اما در سه دهه اخیر تعداد فیلم های سینمای ایران که با محوریت ورزش یا قهرمانان ورزشی ساخته شده اند به اندازه انگشتان دو دست هم نمی رسد. مطرح ترین اتفاقی که در این زمینه در سینمای ایران در حال رخ دادن بود، ساخت فیلم «جهان پهلوان تختی» به کارگردانی زنده یاد علی حاتمی بود که مرگ او بر اثر سرطان باعث شد که این فیلم تمام نشود و فیلم «جهان پهلوان تختی» به کارگردانی بهروز افخمی هم چندان نام و نشانی از یک فیلم ورزشی نداشت.
در حوزه ورزش های رزمی محسن محسنی نسب در دهه هفتاد دو فیلم «یاس های وحشی» و «شیرهای جوان» را ساخت که اولی اثر نسبتا پرمخاطبی بود ولی دومی نه. محمد حسین لطیفی هم در اولین تجربه فیلمسازی اش فیلم «سرعت» را در اواسط دهه هفتاد ساخت که می توان آن را بهترین فیلم ورزشی سینمای ایران دانست.
فیلم های «فوتبالیست ها» به کارگردانی علی اکبر ثقفی و «مثلث آبی» به کارگردانی هادی صابر هم چیزی فراتر از یک کل کل سینمایی بین پرسپولیس و استقلال نیست. اینها در حالی است که تاریخ ورزش ایران پر از قهرمانان جذاب و اتفاقات دراماتیک است ولی متاسفانه به دلایل مختلف هیچ گاه کارگردانان سینمای ایران تمایلی برای ورود به این عرصه نداشته اند.
ماهنامه تبار