این مقاله را به اشتراک بگذارید
گاهی زندگی برای من دشوار میشود
فرح پهلوی، همسر آخرین شاه ایران اسفند ماه ۱۳۵۵ با خانم سالی تبت فرستاده ویژه تلویزیون کانادا در کاخ نیاوران گفتوگو کرد. وی در این گفتوگو که سووالاتش حول برخورد رژیم پهلوی با مخالفان بود، تعداد زندانیان سیاسی را ۳ هزار نفر اعلام کرد و گفت آنها به جرم «اقدامات ضدامنیتی و تروریستی» زندانی شدهاند.
متن گفتوگوی فرح پهلوی با تلویزیون کانادا به نقل از روزنامه «آیندگان» – ۱۲ اسفند ۱۳۵۵ در پی میآید:
علیاحضرتا، سختترین منتقدان ایران، دولت ایران را به سختگیریهای شدید متهم کردهاند، عقیده علیاحضرت درباره این منتقدان چیست؟
باید بگویم که اگر به این انتقادها و حملاتی که در گذشته به ما شده پاسخ ندادهایم مقصریم و البته علت این بوده است که این حملات در خارج از ایران صورت میگرفت. ما به خود میگفتیم که در داخل کشورمان در اندیشه و تلاش در جهت پیشرفت و تعالی کشورمان هستیم و کاری نداریم که مطبوعات خارجی مطالبی علیه کشورمان درج میکنند. شاید آنان دلایل زیادی برای انتقاد از ایران داشته باشند ولی متاسفانه این مشکل از هیچ شروع و مانند گلوله برفی بزرگ شد، بزرگ شد و به صورت یک کوه درآمد.
از روزنامهای به یک روزنامه و از کشوری به کشور دیگر سرایت یافت، گناه به وجود آمدن این مشکل به گردن ماست چون از ابتدا به مندرجات این روزنامهها علیه ایران و انتقادهای برخی سازمانها وقعی نگذاشتهایم.
عقیده من این است که ما میبایست از همان آغاز از خود دفاع میکردیم و به انتقادهای نابجا پاسخ میگفتیم و حقایق را ابراز میداشتیم. این حملات علیه ایران مایه تاسف است، زیرا ایران در وضع و موقع بسیار خوبی است و پس از سالها عقبماندگی در راه پیشرفت و توسعه گام بر میدارد، لذا چرا اجازه بدهیم دشمنان ایران علیه ما دست به تحریک بزنند؟ آنها واقعا نقطه ضعفی در ایران نمیبینند و مثلا نمیتوانند ادعا کنند که بچهها در این مملکت پای برهنه راه میروند و گرسنه هستند، تنها بهانهای که اکنون پیش کشیدهاند همین سرسختی دولت ایران با مخالفان کشور است.
همانطور که میدانید ایران کشوری است غنی و سرشار از منابع طبیعی و بعلاوه از لحاظ جغرافیایی و سوقالجیشی از موقعیت ویژهای برخوردار است و به همین لحاظ نه تنها در عصر حاضر بلکه در گذشته نیز به خاطر دارا بودن این خصوصیات همواره مورد طمع بسیاری از کشورهای خارجی بوده است، لذا در طول تاریخ ایران همواره این خوان گسترده مورد دستیازی بوده است ولی بدیهی است که نعمتهای ایران برای خود ایرانیان گرامیتر است و مصمم هستیم از آن حراست کنیم و نمیخواهیم کسی در امور داخلی ما دخالت کند و مانع پیشرفت و عمران کشورمان بشود. این رویه ما برای همه کس خوشایند نیست، هر کشوری به دلایل مختلف مورد خصومت قرار میگیرد. کشورهایی هستند که نظام حکومتی و فلسفه آنها با آنچه ما داریم تفاوت دارد، مناسبات موجود بین ایران و این کشورها بسیار خوب است، ولی آنها هرگز از تلاش برای سرنگون کردن رژیم ما و جانشین ساختن آن توسط رژیمی که به آنها نزدیکتر است باز نیاستادهاند.
از سوی دیگر موضوع نفت نیز موجبات ناراحتی برخی از کشورها را فراهم کرده و آنها را بر آن داشته که ایران را از آن سو نیز مورد حمله قرار دهند. لذا تنها یک یا دو گروه نیستند که به ایران حمله میکنند بلکه چندین گروه مختلف این روش را دارند.
یک ضربالمثل ایرانی میگوید «ماهی را از آب گلآلود میگیرند»، بنابراین اگر وضع ایران آشفته باشد قدرتهای خارجی میتوانند غنایم بیشتری به چنگ بیاورند و به همین سبب برای آشفته کردن اوضاع کوشش میشود. همانطور که خود شما میدانید این سازمانها از بسیاری جوانب حمایت میشوند تا علیه ایران مطالبی انتشار دهند. علت دیگری که من فکر میکنم موجب حسادت شده باشد این است که ایران تا چندی پیش کشوری گمنام بود و بسیاری از مردم جهان از موقعیت جغرافیایی آن، ثروتهای طبیعی آن و هویت رهبر آن بیاطلاع بودند. ولی در سالهای اخیر ناگهان ایران اهمیت پیدا کرده است و رهبر آن مطالب ارزندهای دارد که برای جهانیان بیان کند و جهان نیز مجبور است به بیانات ایشان گوش فرا دارد، این وضع برای خیلیها خوشایند و مطلوب نیست.
با عرض معذرت از قطع فرمایشات علیاحضرت، آیا درست استنباط میکنم که شما در واقع برای بقا و ادامه موجودیت ایران تلاش میکنید؟
بله علت این امر اینست که سالهاست از دست کشورهای خارجی که سعی داشتهاند سیاستمندان ما را زیر نفوذ قرار دهند و به نفع خود بهرهبرداری کنند زیان دیدهایم. اینک ما از سیاست مستقل ملی خودمان برخورداریم. ما سیاستی ملی و بینالمللی داریم که روشن و مشخص است و کسی دستوری از خارج نمیگیرد. این شرایط برخی از خارجیان را خشنود نمیسازد و آنها سعی دارند به نحوی در کشور ما رخنه کنند. من نمیتوانم بگویم در کشور ما کسی به زندان نمیافتد.
تعداد آنها چند نفر است؟ آیا راست است که تعداد به ۱۰۰ هزار نفر میرسد.
آنچه را که همسرم گفتهاند تکرار میکنم و آن این است که تعداد این قبیل زندانیان فقط سه هزار نفر است و به جرم اقدامات ضد امنیتی و تروریستی زندانی شدهاند. منتقدان توجه نمیکنند که این زندانیان در انفجار و کشتار و فعالیتهای تروریستی شرکت داشتهاند. چرا آنهایی را که دست به قتل میزنند و باید زندانی شوند به دلایل سیاسی آزاد بگذاریم؟ البته در تعداد آنان سخت مبالغه شده است.
گفتهاند که تعداد آنها به ۱۰۰ هزار نفر میرسد.
برخی به نظام دولتی ما معتقد نیستند. آنان مارکسیست هستند و یا عقاید سیاسی دیگری دارند، ولی پا را فراتر میگذارند و علیه امنیت کشور وارد عمل میشوند و شایعه میسازند. مثلا در برخی روزنامهها اسامی عدهای از زندانیان انتشار یافته و گفته شده که این عده مورد شکنجه قرار گرفته و یا به قتل رسیدهاند و یا اینکه در اثر شکنجه فلج شدهاند و خدا میداند چه دروغهای دیگر که نبافته باشند، در حالی که آنان زنده و سالم هستند و در زندان بسر میبرند. آنچه که ما باید در بدو امر انجام میدادیم تهیه و انتشار عکس آنها بود.
آیا علیاحضرت اعتقاد ندارند که اگر اتفاقات ناخوشایندی در زندانها روی نمیدهد تنها با دعوت روزنامهنگاران به زندانها میتوان انتقادها را خنثی کرد.
بله، این همان چیزی است که باید از ابتدای امر انجام میدادیم.
آیا علیاحضرت فکر میکنند که به این نحو عمل خواهد شد، چون همین الان فرمودند که مدتها پیش باید در این باره اقدام میشد؟
بله، ولی بعضی اوقات اعتقادهای من با نظریات دولت تفاوت پیدا میکند. آنچه که مایه تاسف است این است که موقعی که به اینگونه اظهارات پاسخ ندهیم کسانی هم که ایران را دوست میدارند و اطلاعاتی درباره آن دارند گمان میکنند که واقعا این اظهارات پایه و اساس دارد، مثلا شما همانطور که خودتان گفتید فکر میکنید در ایران با آزادی نمیتوان با تلفن صحبت کرد و همه تحت نظر هستند در حالی که اینها واقعا بیاساس است.
آیا فکر میکنید که اجازه دهید مردم از زندانها بازدید کنند تا به آنها ثابت شود که چیز غیرعادی وجود ندارد.
مشکل این است که روزنامهنگارانی که به اینجا آمده و از زندانها دیدن و با زندانیان نیز صحبت کردهاند، اگر مقالات مثبتی نوشتهاند در برخی از روزنامهها منعکس نشده است. این مطالب قطعه قطعه شده و یا اینکه هیچ قسمت از آن منتشر نشده است. این مشکلی است که در دنیا وجود دارد و باید اذعان کنم که برای کشوری مثل ایران که سالها عقب مانده بوده و دولتهای خارجی در آن نفوذ داشتهاند وجود نظم و انضباط ضروری است.
من تصور نمیکنم که کشور شما آمادگی پذیرفتن دمکراسی را به گونهای که در کانادا و بریتانیا وجود دارد داشته باشد.
معنا و مفهوم دمکراسی در کشورهای مختلف متفاوت است. کشورهای کمونیستی نیز روش خود را دمکراسی میدانند، شما نیز کشور خود را دمکراسی به شمار میآورید. از این رو باید ببینیم چه نوع نظام حکومتی برای چگونه ملتی مناسب است. ما برنامهای آغاز کردهایم که به وسیله آن به مردم آموزش سیاسی بدهیم تا بتوانند بیش از پیش در فعالیتهای ملی مشارکت کنند. ما باید مراقب باشیم و برای تحقق برنامههای عمرانی و ادامه پیشرفت در کشورمان نظم و انضباط داشته باشیم و هنگامی که از آزادی صحبت میکنیم باید مطمئن باشیم که همگان مفهوم آزادی را درک کنند.
اگر کسی آزادی دیگران را زیر پا بگذارد آزادی خودش نیز به خطر میافتد. از سوی دیگر آنچه که ما امروزه به آن نیاز واقعی داریم پیشرفت مادی است. منظورم بهداشت مردم است، آموزش و پرورش است، تامین مسکن و کار و خوراک است. اینها از اهمیت فوقالعادهای برخوردارند ولی البته آزادی اندیشه با ارزشترین موهبتهای عالم بشریت است.
شنیدهام که علیاحضرت قبلا فرمودهاند پلیس باید شدت عمل کمتری نشان دهد و با مردم مهربانتر رفتار کند.
بله، یکباره نمیتوان میلیونها نفر را در این باره آموزش داد، ولی میتوان از طریق آموزش دادن چند هزار پلیس مردم را نیز آموزش داد.
علیاحضرتا درباره نقش خودتان به عنوان شهبانوی ایران چه نظری دارید؟
فکر میکنم مسئولیت من به عنوان شهبانو نسبت به ملت این است که در توسعه و پیشرفت کشور تلاش و مشارکت کنم و بکوشم به همسرم مخصوصا در زمینههایی که معظمله وقت کافی ندارند کمک کنم و همچنین فکر میکنم که به عنوان یک انسان باید نیرو و وقت و وجودم را بیدریغ وقف پیشبرد هدفهای کشورم سازم.
به نظر میرسید که علیاحضرت از احساس مسئولیت فوقالعادهای برخوردار هستند. این احساس مسئولیت چگونه در شما ایجاد شده است؟
من نمیدانم. ولی بعضی میگویند ۵۰ درصد آن به ارث رسیده و ۵۰ درصد دیگر اکتسابی است. نمیدانم که درصدها صحیح است یا نه ولی همین قدر میدانم که تربیت خانوادگی من همیشه مرا به داشتن حس مسئولیت مقید کرده است. شاید کاپیتان یک تیم بسکتبال بودن و یا اینکه سرپرست پیشاهنگی بودن در گذشته به این امر کمک کرده باشد. اینگونه مسئولیتهای دوران تحصیل شباهت زیادی به آنچه که من فعلا انجام میدهم داشته است. مسئولیت کنونی من به ویژه پس از سالها عهدهدار بودن مسئولیتها و آگاهی به آنچه که در کشور میگذرد و مشکلات آن و احساس اینکه کسی در موقعیت من میتواند منشا اثر باشد به پرورش حس مسئولیت من کمک کرده است.
علیاحضرت به هنگام ازدواج ۱۹ یا ۲۰ سال داشتند، آیا در آن هنگام میدانستند که با چه شرایطی مواجه خواهند شد؟
حقیقت امر این است که من نمیدانستم چون در آن زمان در آسمانها سیر میکردم. وقتی یک دختر ازدواج میکند همه چیز کاملا عوض میشود. ازدواج با یک پادشاه شدت این تغییر و تحول را افزایش میدهد.
علیاحضرتا چه احساسی داشتند؟
مثل هر دختر جوان آرزوهایی برای کشورم در سر میپروراندم، ولی مقیاس این آرزوها کوچک بود. اما سال به سال مقیاس این آرزوها وسیعتر شد و هر سال از سال پیش بیشتر درگیر مسائل مملکتی شدم، لکن نمیتوانم بگویم هنگام ازدواج نیز همان چیزهایی که الان در ذهنم هست به فکرم خطور کرده بود.
این سرگذشت بسیار شاعرانهای است، شما در رشته معماری در پاریس تحصیل میکردید که با شاهنشاه ایران ازدواج کردید، چه احساسی داشتید؟ آیا وحشت نداشتید؟
خیر، من وحشت نداشتم، به عنوان یک ایرانی عشق و علاقه زیادی به شهریار کشورم داشتم و بدون هیچگونه تردید تن به این پیوند دادم.
منظورتان تردید در چه مورد است؟
بدون هیچگونه تردید در این مورد که آیا در منویاتشان موفق هستند یا نه، حاضر به ازدواج با ایشان شدم. این طرز فکر و زندگی ما ایرانیان است، این سنت ۲۵ قرن تاریخ کشور ما است. نظام شاهنشاهی و مقام شاه برای ما معنی و مفهوم ویژهای دارد و البته هنگام ازدواج هم خوشحال بودم و هم احساس غرور میکردم.
و البته وقتی پسر اول شما متولد شد نیز حتما بسیار خوشحال بودید؟
بله، تولد نخستین فرزند بسیار مسرتبخش بود، البته ملت نیز مدتها در انتظار تولد این فرزند بود.
حتما وجد و شادی سراسر ملت را در بر گرفت؟
بله، روز شعفانگیزی بود، مردم همه از این رویداد خوشحال بودند و آن را جشن گرفتند.
آیا شدیدا نگران نبودید؟ منظورم اینست که هنوز که هنوز است، حتی در کشوری مانند کانادا، هر زنی آرزو دارد نخستین فرزندی که برای شوهرش به دنیا میآورد پسر باشد و اگر پسر نباشد برخی از مادران حتی به گریه میافتند، در مورد شما شدت نگرانی در این مورد حتما طاقتفرسا بوده است؟
هنگام به دنیا آوردن نخستین پسرم، این فکر به ذهنم خطور کرد که اگر فرزند اول من دختر بود، نه تنها ایرانیان، بلکه بسیاری از مردم جهان را که در انتظار تولد ولیعهدی برای ایران بودند ناامید میکرد. تمام مطبوعات منتظر آن بودند که من پسری به دنیا آورم. نمیدانم چگونه، ولی احساس میکردم که فرزند اولم پسر خواهد بود. مردم کمال مهربانی را در مورد من به جای آورند، از سراسر جهان برای من انواع وسایلی که به نظرشان خوشبختی میآورد، فرستاده بودند. بسیاری از مردم برای من دعا میکردند که پسر به دنیا بیاورم، به خود میگفتم اگر اصلا بچهدار نشوم و یا شش دختر، یکی پس از دیگری، به دنیا بیاورم بسیار مایوسکننده خواهد بود، اما باید بگویم که از لحاظ به دنیا آوردن فرزندانم نیکبخت بودهام.
در مطبوعات خواندهام و همچنین در فیلمهایی که از شما دیدهام متوجه شدهام که مادر بسیار مهربانی به نظر میرسید؟
من عاشق بچهها هستم و بچههایم را میپرستم، تنها دلم میخواهد میتوانستم وقت بیشتری را با آنها بگذرانم.
واقعا اینطور است؟
متاسفانه فکر میکنم این مشکل را، هر زنی که خارج از خانه کار میکند، دارد، البته با کار کردن خانمها موافقم، ولی ایجاد تعادل بین این دو، یعنی کار و زندگی خانوادگی، دشوار است. بعضی اوقات این تعادل را ایجاد میکنم ولی گاهی هم امکانپذیر نیست.
چطور این تعادل را ایجاد میکنید؟
کار هرگز پایان ندارد و نمیتوانم بگویم که پس از اتمام کار به بچههایم میپردازم، چون حجم کارها روز به روز بیشتر میشود، تهیه برخی گزارشها و نامهها را میتوان به بعد موکول کرد، ولی توجه به بچهها قابل به تعویق انداختن نیست، چه بچهها به سرعت بزرگ میشوند، لذا بعدازظهرها که از مدرسه باز میگردند کمی از وقتم را به نشست و گفتوگو با آنها میگذرانم.
آیا این برنامه را همیشه دنبال میکنید؟
تا آنجا که امکانپذیر باشد، بعضی اوقات به علت مشغله زیاد موفق به دیدن آنها نمیشوم. بعضی روزها تنها برای ۵ و یا ۱۰ دقیقه آنها را میبینم و برخی اوقات به خاطر اهمیت کارهایم موفق به دیدن فرزندانم نمیشوم، گاهی مجبور میشوم این دو جنبه را سبک و سنگین کنم و به خود بگویم مجبوری کارت را فعلا رها کنی و به بچهها برسی.
انضباط بچهها چطور؟ منظورم اینست که بچهها را در یک محیط غیرطبیعی و یا شرایط غیرعادی پرورش میدهید؟ اولویتهای شما در این مورد چیست؟
من و همسرم حداکثر کوشش را به کار میبریم که تا حدود امکان محیط زندگی بچهها طبیعی و عادی باشد، تا بچهها به طور طبیعی بزرگ شوند و دوران بچگی و بلوغ عادی داشته باشند، زیرا فکر میکنم که آنها باید از خود دارای شخصیت و عقیده و نیز دارای انضباط باشند.
علیاحضرتا، ببخشید منظور چگونه انضباطی است؟
منظورم از انضباط، وظایفی است که باید انجام دهند و چیزهایی است که نباید انجام دهند. برای مثال درباره انجام وظایف مربوط به مدرسه باید مرتب باشند و احساس مسئولیت کنند. اگر میخواهند بازی کنند میتوانند، ولی تکالیف مدرسه را باید اول انجام دهند، البته پسر بزرگم علاوه بر مسئولیتهای مدرسه وظایف رسمی نیز دارد.
آیا مسئولیت رسمی ایشان زیاد است؟
نه زیاد، ولی مقداری مسئولیت دارند، زیرا به مدرسه میروند و نمیتوانند مسئولیتهای رسمی زیادی داشته باشند، برخی بازدیدها را انجام میدهند و برخی از میهمانان را میپذیرند. برای مثال اگر ولیعهد کشوری به ایران بیاید، در ضیافتهای رسمی شرکت میکنند.
ایشان مستقلا در یک خانه زندگی میکنند، هر چند که این خانه در محوطه کاخ سلطنتی قرار دارد؟
خب، وقتی این خانه ساخته شد برای استفاده ما نبود، برای دولت ساخته شد، برای پذیرایی میهمانان رسمی در فصل تابستان، زیرا که این قسمت از شهر در تابستانها خنک است. بعد از تولد بچهها، منزل شهری دیگر برای ما کوچک شد، لذا به منزل کنونی آمدیم، سپس مجبور بودیم تغییراتی در آن بدهیم، ضمنا باید بگویم که ما در اینجا هم زندگی رسمی و هم غیررسمی را میگذرانیم. تمام اینها در یک جا صورت میگیرد و این کار آسانی به نظر نمیرسد، وقتی چهارمین بچهام متولد شد برای او جا نبود، لذا آن خانه را که چند متری بیش از اینجا فاصله ندارد تعمیر کردیم و به ولیعهد اختصاص یافت. او پسر بزرگ ما و ولیعهد کشور است.
علیاحضرتا، ولیعهد ۱۷ سال دارند؟
خیر، ۱۶ ساله است. ولیعهد به زندگی مستقل علاقه دارد، به همین جهت در آن خانه ساکن شد، ولی اگر در اینجا امکانات بیشتری داشتیم، دیگر لازم نبود که در خانه جدا زندگی کند.
آیا پیوند خانوادگی شما صمیمانه و نزدیک است؟
من تصور میکنم این پیوند صمیمانه است و ما با یکدیگر روابط نزدیکی داریم.
راجع به چه چیزهایی صحبت میکنید؟
درباره همه چیز، راجع به دوستان آنها، مدرسه و برنامه آنها…
آیا هرگز به تماشای تلویزیون مینشینید؟
برخی از اوقات، به ندرت، وقت کافی ندارم، من بیشتر اوقات فراغتم را با بچهها میگذرانم، وقت همسرم از من هم کمتر است.
فکر میکنید معظمله هم میخواهند وقت بیشتری برای بچهها داشته باشند؟
اینطور فکر میکنم.
علیاحضرتا، با هم اسکی میکنید؟
ما همه با هم، طی تعطیلاتمان اسکی میکنیم، زمستان و یا تابستان.
علیاحضرتا، علاوه بر این فعالیتها در داخل و خارج از خانه، سرپرستی ۳۷ سازمان را به عهده دارند، چطور وقت انجام این کارها را پیدا میکنید؟
همانطور که میدانید سازمانهایی از قبیل سازمانهای فرهنگی، اجتماعی و آموزشی وجود دارند که به دلیل ضرورتشان برای اجتماع من آنها را تاسیس کردهام، ولی در حال حاضر نیازی ندارند که من وقت زیادی را برای آنها مصرف کنم و بنابراین کار آنها را به خودشان واگذار کردهام. آنها کار خودشان را انجام میدهند و در حقیقت باید بگویم این سازمانها زیاد وقت مرا نمیگیرند. ما جلسات سالیانه داریم یا اینکه روسای سازمانها را میپذیریم و گزارشهایی ارائه میدهند، غیر از این امور درباره امور دیگر مملکتی نیز به من رجوع میشود. نسبت به هر آنچه که در مملکت رخ دهد البته احساس مسئولیت میکنم و نمیتوانم بگویم که به من مربوط نیست یا در حیطه مسئولیت من نیست. هر مشکلی که به من ارائه میشود سعی میکنم تا حدود امکانات آن را حل کنم، البته این کار هم آسان نیست، زیرا تعداد آنها برخی اوقات بسیار زیاد است، ولی بیشتر سعی و کوشش من مصروف امور فرهنگی و آموزش و پرورش کودکان میشود.
چه فلسفهای موجب تحرک و شرکت شما در این فعالیتها میشود؟
آموزش و پرورش کودکان، تمام کودکان، زیرا من فکر میکنم آنها آینده کشور ما هستند و آینده کشور ما بستگی مستقیم با شیوهای دارد که کودکان ما پرورش مییابند. به همین جهت ما باید کودکان این کشور را به بهترین نحو پرورش دهیم، البته فرهنگ کهنسال ایران و فلسفه زندگی ایرانی نیز با توجه به اینکه روز به روز دستخوش تحول سریع است، از اهمیت خاصی برخوردار است. بدون کوشش در این زمینه امکان دارد که فرهنگ و هویت ملی خود را از دست بدهیم.
اثرات بد فرهنگ آمریکا، بالاخص چیست؟
خوب این بهایی است که هر کشوری در ازای مدرن شدن و صنعتی شدن باید بپردازد. مشکلاتی که در کشورهای غربی وجود دارد در سایر کشورها نیز پدیدار خواهد شد. مردم روز به روز مادیتر میشوند، روز به روز نسبت به خانواده، دوستان و همسایگان توجه کمتری مییابند. فردگرایی در جامعه رونق میگیرد و افراد بلاانقطاع در پی ارضای خواستههای مادی خود خواهند بود، زیرا شهوت مادهگرایی هرگز حد و مرزی ندارد.
این چنین روندی را اینجا مشاهده کردهاید؟ منظورم اینست که در میان بچههای کشور خودتان وضع اینطور است؟
در تهران فراوان است. وقتی میگویم که ما باید فرهنگ و هویت خود را حفظ کنیم میدانم که به تحریر درآوردن آن کاری بس مشکل است. چه چیز را میخواهیم حفظ کنیم؟ چه چیزی وارد فرهنگ ما میشود؟ کدام خوب و کدام بد است؟ این چیزهایی است که تشخیص آن مشکل است. ولی اگر به روستا و شهرستانها بروید میبینید که چه چیزهای خوبی هنوز باقی مانده است. حس انسانیت و میهماننوازی آنان هنوز پابرجاست. این خصلتها در کشورهای صنعتی و توسعه یافته دستخوش زوال شده و این مایه تاسف است. هدف ما اینست که به موازات صنعتی شدن، خصلتهای انسانی را از دست ندهیم. البته در زمینه کیفیت زندگی، ما از بسیاری چیزهای خوب برخورداریم که دنیای نوین به ما عرضه کرده نظیر تکنولوژی و علوم …
نظیر تلویزیون؟
تلویزیون هم میتواند تاثیر خوب داشته باشد و هم تاثیر بد. همچنین تاثیر منفی تکنولوژی را هم نباید از نظر دور داشت، مانند آلودگی محیط، افزایش بیش از حد موالید، استخراج بیش از حد منابع طبیعی، تمام اینها منجر به از بین رفتن کیفیت زندگی خواهد شد. اینها را میتوان به عنوان جنبههای منفی تکنولوژی قلمداد کرد.
اکنون که راجع به تلویزیون صحبت شد، آیا شما ساعت تماشای تلویزیون را توسط بچهها محدود میکنید؟
من مایلم این کار را بکنم، ولی به نظر میرسد که قادر نیستم.
چرا؟
به خاطر اینکه تلویزیون دارند و اغلب اوقات به تماشای آن مشغولند. البته برنامههایی هست که خیلی جالب است و تماشای این برنامهها برایشان مفید است. زیرا فکرشان را باز میکند، و از سوی دیگر به آنها چیزهایی هم میآموزد، اما، بعضی اوقات، آنها فقط پای تلویزیون مینشینند که ببینند بعد چه اتفاقی میافتد؟ من از این امر نگرانم، زیرا تماشای تلویزیون به این صورت وقت مطالعه آنها را میگیرد و بعضی اوقات مانع از آن میشود که به کار دیگری بپردازند.
علیاحضرتا، وقتی شما به کاری مشغول هستید و همسرتان نیز سرگرم کار دیگری هستند که باید انجام بشود، آیا گاهی پیش آمده است که شما به خاطر شرکت در مراسمی از انجام کاری که به آن مشغول بودید باز بمانید؟
البته، اگر پیش آید که ایشان در مراسمی باشند و من نیز باید در آن حضور یابم، من برنامه خودم را میگذارم و با ایشان میروم، در غیر این صورت مسالهای پدید میآید.
به نظر شما چه مسائلی از یک ملکه پرکار بودن ناشی میشود؟ … به تصور من اصطکاک، تلاش برای کار بسیار انجام دادن در خارج از خانه …
برای خود من؟
بله.
خوب، همانطور که گفتهام، خیلی خسته میشوم، کسل میشوم … زیرا که نمیتوانم … من کارهای زیادی دارم که مربوط به خود من است و باید انجام گیرد … آن وقت برای بچههای خودم هم وقت پیدا نمیکنم … و از همه بالاتر اینکه من هم با تمام گرفتاریهایی که هر کسی در خانه دارد روبرو هستم، و نیز پذیرفتن میهمانان و خدا میداند که چه چیزهای دیگر … در اینگونه موارد احساس میکنم آنقدر کار و مشغله دارم که دیگر حتی نمیتوانم تکان بخورم… این طاقتفرسا است.
آن وقت چه اتفاقی میافتد؟
بعلاوه مایلم اوقاتی هم برای خود من بماند. برای مثال، مایلم کمی ورزش کنم، یکی از آلات موسیقی را بنوازم، یا چیزی بخورم، یا اصولا کاری بکنم. آن وقت است که خسته و افسرده میشوم و اوقاتی پیش میآید که احساس نیاز به تجدید قوا میکنم، اما پس از آنکه انرژی و نیروی از دست رفته باز آمد، دو مرتبه به سر کار برمیگردم. مخصوصا من به خودم میگویم که باید زندگی خودم را طوری تنظیم کنم که بتوانم به هر دو کار برسم نه آنکه انسان برده و اسیر کار و کاغذهایش بشود. انسان باید کار را با انضباط انجام دهد تا بتواند برای فرزندانش و برای خودش وقت داشته باشد زیرا هر چه باشد، من که خود یک زندگی با کیفیت خوب را توصیه میکنم، طبعا نمیخواهم زندگی خودم را از دست بدهم.
برای استراحت کردن، آسایش یافتن غیر از ورزش چه کار دیگری را دوست دارید انجام بدهید؟
در واقع، دوست دارم که به کتابخانهام سری بزنم، به کتابهایم نگاه کنم، به موسیقی گوش بدهم یا در آلبوم، عکس بچسبانم، یا با برخی از دوستانم ملاقات کنم و با آنها به گفتوگو بنشینم.
آیا یک شهبانو میتواند دوستان زیادی داشته باشد، آیا شما دارید؟
من خوشبختانه دوستان زیادی دارم که آنها را از دوران کودکی و ایام تحصیل میشناسم. من دوستانی دارم که آنها را از بیست و هفت سال پیش میشناختهام.
آیا هنگامی که ملکه شدید در روابط شما با دوستان مشکلی پدید نیامد؟
به راستی برای آنها در آغاز دشوار بود زیرا آنها نمیدانستند از این پس چه نوع روابطی در پیش خواهد بود. البته، آنها از لحاظ شیوه و چگونگی مخاطب قرار دادن من، و یا سکوتشان در برابر من تشریفاتی را رعایت میکنند ولی در موارد بسیار، روابط ما نزدیک، صمیمانه و عادی است.
مثلا شما میتوانید برای دیدن آنها، به خانههایشان بروید؟
از آنجا که نمیخواهم که پیوندهای ما با روزهای گذشته و دوستانم قطع شود، سعی کردم آنها را دور خود جمع کنم و من تنها کسی هستم که بیشترین اطلاعات را از تمام آنها چه آنها که در ایران هستند و چه آنهایی که در خارج زندگی میکنند، به دست میآورم. آنها خودشان میگویند که اگر من در موقعیت فعلی نبودم امکان نداشت بتوانند مثل امروز دور هم جمع شوند. چه هر کس دنبال کار خودش میرفت.
علیاحضرتا در فیلمهایی که در این چند روز گذشته من از شما دیدهام متوجه شدم که آن علیاحضرت چهره و نگاهی اندوهگین و غمزده داشتهاند. من نمیتوانستم متوجه این نکته شوم اما در این اندیشهام که آیا علیاحضرت به این نکته آگاهی دارند؟
که من نگاهی غمگین دارم؟
بله، و نگاهی بس زیبا و فکور، و من در این اندیشهام که شاید…
خوب، گاهی ممکن است چنین باشد زیرا خیلی چیزها ذهن مرا مشغول میدارد. خواه مربوط به مسائل مربوط به کشورم باشد، یا چیزهایی که خود من بخواهم انجام بدهم. من پیوسته به چیزی میاندیشم و گاهی خود من مسائل شخصی دارم…
خود شما میدانید که این برای هر کسی اتفاق میافتد و در مورد من، خیلی هم بیشتر است. ممکن است که من شادی و یا اوقات خوش بیشتری داشته باشم اما در عین حال مشکلات من نیز گاهی بیشتر است… ما در زبان فارسی ضربالمثلی داریم که میگوید «هر که بامش بیش، برفش بیشتر». بله ولی گاهی اوقات من فقط به موضوع غمانگیزی میاندیشم، ولی گاهی هم ممکن است که فقط اینطور به نظر بیاید.
من در این اندیشه بودم که شاید شما از اینکه ملکه هستید، متاسف هستید یا آنکه تحمل آن سخت است؟
نه، نمیتوانم این را تایید کنم. همانطور که به شما گفتم من گاهی واقعا مشکلاتی دارم و آن هم برای آن است که باید کارهای زیادی انجام بگیرد و خدا میداند که انسان با چه مسائل کوچک و بزرگی درگیر میشود، مسائلی که انسان را افسرده میکند، اما از سوی دیگر به خاطر کارهایی که انجام میدهد رضایت خاطر زیادی به او دست میدهد، وقتی که انسان احساس کند میتواند به اشخاص دیگر یا حتی ملت دیگری کمک کند، هر کسی مایل است بتواند در دوران زندگیاش کاری بکند و خداوند مرا در موقع و مرتبتی قرار داده است که قادرم کمک کنم و فکر میکنم وقتی کار مثبتی انجام میدهم بزرگترین رضایت خاطر را به دست بیاروم. با وجود آنکه کار من مانند زندگیام گاه دشوار و همراه با مسائل گوناگون است، در زندگی خود به شادیها و رضایتهای بسیار دست یافتهام و من این همه را از برکات خداوندی تلقی میکنم.
چه چیز شما را خوشحال میکند؟
از چیزهای بسیار کوچک تا چیزهای بسیار بزرگ، آن گاه که کسی در خیابانی، به من لبخند میزند، یا سلام میکند، هنگامی که نگاه با عطوفت و پر مهری را در چشم کسی میخوانم مرا شاد میکند. آن چنان که ممکن است تمامی روز مرا یکسره دگرگون کند، یا هنگامی که اتفاقی خوش برای کشور من روی میدهد، آن مرا شاد میکند. خورشید که میدرخشد، مرا شاد میکند و پول بیشتری که از نفت نصیب ایران میشود، مرا شاد میکند.
من در فیلمهای مربوط به بازدید علیاحضرت از اردوگاه جذامیان مشاهده کردم و دیدم آنها را که پیش میآمدند تا شما را ببوسند. این چه احساسی به شما میداد؟
راستش، این مرا هم غمگین میکند و هم شاد. غمگین زیرا آنها، آن مردمان زندگی سختی دارند. شاد، از اینکه احساس میکنم اگر در میان آنها باشم، این به آنها کمی شادی و مسرت میبخشد. از این رو این به من رضایتی وافر میبخشد.
از روزی که من به ایران آمدهام مردم به من گفتهاند که ملت، ایرانیها… شما را، ملکه دوست دارند ولی از شوهر شما میترسند شما در این باره چه فکر میکنید؟
من فکر میکنم که آنها به شاهنشاه عشق میورزند. این غیرممکن است که آنها از او بترسند. اگر شاهنشاه توانسته است آن همه کارها را از طریق مراجعه به آراء عمومی ملت و اصول انقلابی یعنی به سیاق کلام ما انقلاب شاه و ملت انجام دهد، همه به دلیل عشق ملت ایران نسبت به شاه و اعتماد ملت به او و رابطه قلبی که بین شاهنشاه و ملت ایران وجود دارد، بوده است. آنچه در ایران انجام گرفته کارهای سهل و سادهای نبوده است.
ما میگوییم انقلاب ما انقلاب عشق و محبت بوده و به علت عشق پادشاه نسبت به ملتش بود که این همه اصلاحات و تغیرات پدید آمده است. نفرت یک طبقه نسبت به طبقه دیگر نبود که انقلاب را پدید آورد… ما البته مشکلاتی داشتهایم ولی اجرای اصلاحات ارضی، تبدیل یک جامعه خانخانی و ارباب و رعیتی به یک جامعه مترقی و یا مساوات یا اعطای حقوق مساوی به زنان که همین پانزده سال پیش صورت گرفت یا ملی کردن بسیاری از منابع طبیعی، دادن امکانات فراوان به کارگران مانند سهیم کردن ایشان در ۲۰ درصد از منافع خالص کارخانهها، یا تامین امکان تملک ۴۰ درصد سهام کارخانهها به کارگران که همه و همه در ایران اتفاق افتاده، با خونریزی توام نبود. اینها همه به جهت عشق ملت ما نسبت به شاهشان و به جهت اعتمادشان به شاهنشاهشان واقع شد.
به نظر میرسد که وقتی شما به دیدن مردم میروید، از لحاظ عاطفی و احساسی شدید به آنها نزدیک میشوید و همینطور در مورد فرزندان خودتان… من در فیلمها دیدهام که شما گریه کردهاید یا وقتی فیلم پسر خودتان را تماشا میکنید اشک از چشمانتان جاری میشود. آیا علیاحضرت خیلی احساساتی هستید؟
من شخص حساسی هستم، احساساتی بودن گاهی اوقات به من کمکی نمیکند، ولی من چنین هستم و من باید سعی کنم در برابر چیزهای کوچکی که مرا غمگین و افسرده میکند کمی قویتر باشم ولی ممکن هم هست که اگر من چنین نبودم و تا به این درجه حساس نبودم، احساساتی را که میگویم، نداشتم … زیرا همانطور که همسرم درباره من میگوید، برای من هر چیزی میتواند به مساله مرگ و زندگی تبدیل شود.
آیا ایشان چنین گفتهاند؟ آیا علیاحضرت از این گفته ناراحت میشوید؟
نه ابدا چون من این احساس را در مورد مسائل هر کسی یا مسائل ملتم دارم.
آیا شاهنشاه از کارهایی که علیاحضرت انجام میدهند حمایت میفرمایند؟
بله، البته کاملا این پشتیبانی و کمک شاهنشاه و شیوه سلوکشان نسبت به من است که به من قدرت انجام کارهایی را داده است که امروز میکنم.
وقتی بخواهید کاری بکنید، تا چه حد بر شوهرتان نفوذ دارید؟
نفوذ، من آن را اینطور نمینامم. ولی من فکر میکنم، وقتی دو انسان برای مدت طولانی و زیاد با یکدیگر زندگی کنند نوعی تبادل یا فشار اسمزی احساسات بین آنها به وجود میآید، بدون آنکه شناخته شود این کاملا عادی است. چون وقتی شما با یکدیگر حرف میزنید یا با یکدیگر تبادل نظر میکنید خاصیت برقراری تساوی اسمزی عمل میکند. چیزهایی هست که من درباره آن با ایشان حرف میزنم و ایشان موافقت میکنند، ایشان کمک میکنند زیرا ایشان هستند که دستور میدهند یا از من حمایت میکنند که آن کار را انجام بدهم. گاهی اوقات ما مباحثه و گفتوگو داریم. در آن موقع ایشان مرا متقاعد میکند یا من ایشان را متقاعد میکنم یا گاهی ما با یکدیگر مباحثه میکنیم ولی به توافق نمیرسیم، آنگاه من آن موضوع را کنار میگذارم.
ولی تمایل ایشان تصور میکنم عملی میشود؟
بله، البته، ولی اگر من به چیزی معتقد شده باشم، دست نمیکشم.
و شما گاهی اوقات نظر خودتان را اینگونه عملی میکنید؟
اینطور فکر میکنم.
آیا اعلیحضرتین بیشتر روزها ناهار را به اتفاق صرف میکنند؟
ما هر روز ناهار را با یکدیگر میخوریم و در مورد شام ما با هم هستیم و گاهی با دوستان … یا گاهی به خانه برخی دوستان، یا به خانه اعضای خانواده خودمان، خانه علیاحضرت ملکه مادر یا خواهران شاهنشاه میرویم.
آیا کودکان شما هرگز با شما غذا صرف میکنند؟
به ندرت گاهی در ایام تعطیلات، چون ساعات غذای آنها با ما فرق دارد.
بنابراین شما از آن شامهای تمام عیار خانوادگی ندارید؟
نه.
آیا هرگز احساس کردهاید که شما به کودکان خودتان آزادیهایی را که خود شما در کودکی داشتهاید، نمیدهید یا نمیتوانید بدهید؟
بله من احساس میکنم زیرا خود من چنین احساسی دارم. بعد از مدتی یک بار کمی به طور ناشناس خارج از کاخ گذراندم. در اوقات دیگر انسان همیشه در محاصره است، این است که گاهی زندگی برای من دشوار میشود.
پس شما نمیتوانید بیرون بروید؟
اگر بخواهم میتوانم. این برای من به صورت یک آرزوی وسوسهآمیز درآمده است ولی یک بار امتحان کردم. این امکانپذیر است.
آن وقت چه کردید؟
میدانید تمایل به بیرون رفتن و در خیابانها قدم زدن برای من به صورت یک آرزوی وسوسهآمیز درآمده بود فقط همین، و این کار را کردم … من رفتم به پارکی که پشت خانه ما است آنجا قدم زدم. چند نفر مرا شناختند، آنها به من سلام کردند، یا برخی همینطوری از کنارم گذشتند. چون اگر به جاهای پرجمعیت بروم مردم ازدحام خواهند کرد، یا به جهات تامینی بیرون رفتن من کمی دشوار است ولی یک بار میل داشتم که از یکی از نقاط مرکزی شهر که از لحاظ مسکونی در وضع خوبی نبود دیدن کنم، ما اتومبیلهایمان را برداشتیم. هیچ کس نمیدانست من به کجا میروم. این بهترین راه حفظ امنیت است. ما رفتیم و از چند خانه گوناگون دیدن کردیم ولی همین که مردم مرا شناختند اجتماع کردند، ما هم آنجا را ترک کردیم. اماچ در مورد بچهها، البته این کار خیلی دشوار است اما با این حال، آنها هم برای خرید بیرون یا به رستورانها، سینما، جاهای مختلف میروند و ما سعی میکنیم این کار طوری صورت گیرد که آنها شناخته نشوند ولی البته بچهها بسیار مایلند که گاهی آزاد باشند و بتوانند مانند دوستانشان به هر جا که مایلند بروند، لکن این کار همیشه میسر نیست.
آیا با توجه به آدمربایی که این همه شایع است و قتل روسای جمهوری شما به خاطر بچهها هراسان نیستید؟
میدانید که گاهی اتفاق میافتد. گاهی این به ذهن من خطور میکند ولی خیلی زود و بیدرنگ آن را از ذهن خودم دور میکنم، زیرا اگر چنین نکنم، زندگی واقعا دشوار خواهد شد. من سعی میکنم در این مورد کمی بیخیال باشم و به آن نیاندیشم.
آیا بچههای شما، میدانند که باید تمام اوقات مورد مراقبت باشند؟
بله، آنها میدانند، من اطمینان دارم که این روی آنها اثر دارد. وجود نگهبان در اطراف آنها، شنیدن مطالبی درباره آدمربایی و آدمدزدی و مشکلاتی از این قبیل که در دنیا روی میدهد بیشک روی بچهها اثر میگذارد. اما من به مقامات امنیتی گفتهام که اگر بخواهید این بچهها، بچههای عادی باشند، شما نمیتوانید آنها را در داخل چهاردیواری قصر نگه دارید. شما باید کار خودتان را طوری انجام دهید که آنها بتوانند از کاخ خارج شده و بیرون روند.
نقل از تاریخ ایرانی
2 نظر
كلنل اسكورتسني
در خارج از کشوربعضیها به این یارو میگویند ” فرح طیاره “. آیا کسی دلیل آن را میداند ؟
صاحب نظر
به همان دلیل که تو “اوسگل شاسگولفسکی” هستی ای “یارو”