رفتن به محتوا رفتن به فوتر

داستان آدینه (۲۳):«آیینه» اثر محمود دولت آبادی

8 نظر

  • مجید رجبیان
    ارسال شده 14 مارس 2011 در 2:45 ب.ظ

    زنده باد محمود دولت آبادی فوق العاده بود …

  • علی یوسفی
    ارسال شده 23 آوریل 2011 در 11:49 ب.ظ

    بسیار زیبا بود.
    باید برم جلوی آینه خودم رو یه نگاهی بندازم…

  • اميرحسين ملايري
    ارسال شده 24 می 2011 در 12:25 ب.ظ

    لذت بردم.فوق العاده بود…

  • حمید رضا
    ارسال شده 20 آگوست 2011 در 11:39 ق.ظ

    داستان عالی بود فقط من قسمت پایانی داستان آنجا که دندانهای شخصیت اصلی داستان میریزد را درک نکردم. اگر دوستان نظری دارند که به فهم آن کمک میکند لطفا دریغ نکنند. در ضمن اگر نقدی از این داستان روی صفحه تان میگذاشتید بسیار عالی میشد

  • شیرین
    ارسال شده 13 سپتامبر 2011 در 9:45 ب.ظ

    با درود،
    لطفا مشخصات کتابهایی را که داستانهایش را اینجا منتشر میکنید (نشر، محل و سال انتشار) را ذکر فرمایید! این حداقل احترامی است که میتوان به کار و هنر دیگران قایل شد.
    سپاسگزارم.

    شیرین

  • معین
    ارسال شده 10 دسامبر 2011 در 6:31 ب.ظ

    درود بر این مرد بزرگ افسوس که از این سبک نویسندگان کم داریم

  • باران
    ارسال شده 29 ژانویه 2012 در 1:32 ق.ظ

    ممنونم

  • aghaghy
    ارسال شده 25 فوریه 2013 در 6:31 ب.ظ

    سلام.این داستان به نظرم قوی نبود.نه خبری از توصیفات فوق العاده نه گرهی نه کششی که قانعم کند.بدنبود.

ارسال نظر

0.0/5