رفتن به محتوا رفتن به نوار کناری رفتن به فوتر

برچسب: بازخوانی داستان

داستان آدینه (۱۵): «بزرگ بانوی روح من» اثر گلی ترقی

گلی ترقی، نویسنده مطرح و صاحب سبک معاصر در ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد، پدرش لطف‌الله ترقی مدیر مجله ترقی بود. در محله شمیران به مدرسه رفت و سپس دوره دبیرستان را در انوشیروان دادگر گذراند. در ۱۹۵۴ پس از به پایان رساندن سیکل اول دبیرستان به امریکا رفت. شش سال در…

ادامه مطلب

جهان داستان (۱۴): انسانی زاده می‌شود اثر ماکسیم گورکی

قحط سال ۱۹۸۲ بود. من میان سوخوم[۱] و اوچم‌چی‌ری[۲] بر صخره‌های کنار رود کودور[۳] نشسته بودم. از آنجا تا دریا تنها سنگ‌اندازی فاصله بود و غریو برخورد امواج به‌‌ساحل از میان همهمهٔ شادی بخش جویبارهای صخره‌ها به‌‌وضوح شنیده می‌شد.

ادامه مطلب

جهان داستان(۱۳): دختری در طوفان اثر بن لوری / به همراه گفتگویی با بن لوری

بن لوری نویسنده آمریکایی، متولد ۱۹۷۱، اولین کتابش، یعنی داستان‌هایی برای شب و چندتایی برای روز را در سال ۲۰۱۱ منتشر کرد.بن لوری در ایران با انتشار داستانهای کوتاهش در نشریات و بعد کتاب «داستان‌هایی برای شب و چند تایی برای روز» مطرح شد. در ادامه داستانی کوتاه از او را به همراه گفتگویی خواندنی…

ادامه مطلب

جهان داستان (۱۰): «کشیش» اثر تیم پارکس (هدیه چهارمین شماره مجله نیویورکفا به خوانندگان مد و مه)

نشریه الکترونیکی نیویورکفا دیگر جای خود را بازکرده و علاقمندان ادبیات داستانی آن را خوب می شناسند. نشریه ای که می توان بهترین داستانهای روز جهان را با فاصله زمانی اندکی به فارسی خواند. از گردانندگان نیویورکفا خواستیم هر شماره یکی از داستانهای شان را به خوانندگان مد و مه هدیه دهند.

ادامه مطلب

جهان داستان (۹) : چند چیز ناخوشایند من داستانی از لیدیا دیویس / ترجمه: جواد رهبر

لیدیا دیویس در سال ۱۹۴۷ در نورث امپتونِ ماساچوست دیده به جهان گشود. پدر و مادرش هر دو با دنیای ادبیات آشنا بودند. لیدیا نیز از همان کودکی علاقه بسیاری به خواندن داشت و در سن ۱۲ سالگی نو شتن داستان را آغاز کرد. در مدرسه بریرلی نیویورک درس خواند. در مدرسه پوتنی ورمونت را…

ادامه مطلب

جهان داستان (۸):‌ سه ساعت بین دو پرواز اثر اف. اسکات فیتزجرالد / به همراه مروری بر زندگی و آثار فیتزجرالد

اسکات فیتز جرالد از معروفترین نویسندگان رمان و داستان کوتاه آمریکا به شمار می‌رود و آثار او به دلیل به تصویر کشیدن عصر جاز بسیار مطرح هستند. استعداد چشمگیر او در نویسندگی از کودکی شناسایی شد و بلافاصله او را بدل به یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکایی قرن بیستم کرد

ادامه مطلب

جهان داستان (۴): شبی که تنهایش گذاشتند اثر خوان رولفو ترجمه فرشته داوران

نویسندهای که تنها با یک کتاب کوچک و چند داستان کوتاه به شهرتی پایدار نه در مرزهای جغرافیایی خود، که در سراسر جهان دست می‎یابد، بی‎شک نه صرفا با زحمت و پشتکار که با اتکاء به چشمه‎ جوشانی از نبوغ در داستان‎نویسی بدین جایگاه دست یافته است.

ادامه مطلب

جهان داستان (۵): مشت زن حرفه‌ای اثر ارنست همینگوی

…. آن‌ها را به دقت در آب سرد شست و کثافت را از زیر ناخن‌هایش بیرون آورد و بعد چمباتمه زد و زانویش را آب کشید. ترمزبان حرامزاده ی پست فطرت. یک‌روز بالاخره گیرش می‌آورد. بالاخره به‌هم می‌رسیدند. ناکس کلک قشنگی به نیک زده بود. گفته بود: «بیا این‌جا پسر، بیا می‌خوام یه چیزی بهت…

ادامه مطلب

جهان داستان (۳): گیرنده شناخته نشد اثر کاترین کرسمن تیلور

این داستان کوتاه شاهکاری ست بی بدیل که در سال ۱۹۳۸ نوشته شده زمانی که هیتلر هنوز در اوج قدرت بوده، اثری درخشان که سرنوشت ملت آلمان به شکلی روشن پیشگویی کرده است. این داستان در ایران بارها ترجمه شده است و اخیرا ترجمه بسیارخوبی از آن توسط نشر ماهی راهی بازار شده است. ترجمه…

ادامه مطلب

جهان داستان (۲): دروغ اثر برانیسلاو نوشیچ

برانیسلاو نوشیچ داستان‌نویس بزرگ یوگسلاو در سال ۱۸۶۴ در شهر بلگراد در خانوادهٔ بازرگانی ورشکسته به دنیا آمد. تحصیلاتش را در رشتهٔ حقوق به پایان رسانید، لیکن پیشهٔ وکالت هرگز نتوانست علاقهٔ او را به خود معطوف دارد. به کارهای گوناگونی چون هنرپیشگی، کارمندی، و آموزگاری دست زد، اما سرانجام ادبیات و تآتر بود که…

ادامه مطلب

جهان داستان (۱): مادر وحشی اثر گی دوموپاسان ترجمه‎ی حسین پاینده

گی دو موپاسان در سال ۱۸۵۰ در فرانسه به دنیا آمد. وی از دوستان و مریدان گوستاو فلوبر (پیشکسوت رمان‎نویسان‎ رئالیست فرانسه) و نیز از جمله نویسندگانی بود که یکشنبه‎ها بعد از ظهر در منزل امیل زولا (رمان‎نویس ناتورالیست‎ فرانسوی) محفلی ادبی تشکیل می‎دادند

ادامه مطلب

جهان داستان (۶): مرگ پدرم اثر چارلز بوکوفسکی / به همراه نگاهی به زندگی و آثار چالز بوکفسکی

یادداشتهای زیرزمینی داستایوسکی،سفر به انتهای شب و مرگ قسطی لویی فردینان سلین از کتاب هایی است که بوکوفسکی عمیقا از آن تاثیر می گیرد. هر چند بوکوفسکی از نویسندگان و شاعرانی مثل چخوف، آندرسون، کافکا، لارنس، پاند، جفرز، هامسون، فانته و همینگوی که بر نسل نویسندگانی چون او تاثیر گذاشتند بی تاثیر نمانده است، اما…

ادامه مطلب

بارخوانی داستان (۲۱): «راشامون» اثر ریونوسوکه آکوتاگاوا

شب سردی بود ، مرد خدمتکار در زیر راشومون بانتظار بند آمدن باران ایستاده بود . کس دیگری در زیر این دروازه بزرگ نبود. روی ستون های ضخیم و صیقل خورده ارغوانی آن جا که در بعض جاها پریده و جویده شده بود سوسکهایی دیده می شدند . از آن جائیکه راشومون در خیابان سوجاکو بود احتمال داشت…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان (۲۲): «محکمه جنایی»* اثر یاروسلاو هاشک

یاروسلاو هاشک (۱۹۲۳ - ۱۸۸۳) نویسنده چک با کتاب «سرباز ساده‌دل، شویک» که در سال مرگ نویسنده‌اش انتشار یافت در جهان شهره شد. این کتاب که سرشار از طنز و مطایبهٔ عامیانه است و در آن نظام میلیتاریستی اتریش-هنگری به‌مؤثرترین نحوی به‌هجو کشیده شده بارها در قلمرو سینما و تآتر مورد بهره‌برداری قرار گرفته، و…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان (۲۰): «اپرای ماه» اثر ژاک پره ور

روزی بود، روزگاری بود. پسر کوچولوئی بود که زندگیِ خوشی نداشت، و جائی می‌زیست که آفتابِ کافی به‌‌آن نمی‌تابید. هرگز پدر و مادرش را نشناخته بود، و پیشِ کسانی زندگی می‌کرد که نه خوب بودند و نه بد. کارشان زیاد بود و وقتی برای خوب یا بد بودن نداشتند. روز و روزگار دیگری بود. پسرْ کوچولوئی…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان (۱۹): «نوزادی که آمده بود بماند» نوشته دنی سیفر

زمانیکه ما به دو پسرمان ،آندرو نه ساله و دیگری مارک شش ساله، نوزادی که برادر کوچکشان بود معرفی کردیم، آنها به سرعت مسحور او شدند. برای اینکه وانمود کنیم والدین مدرنی هستیم، خیلی چیزها راجع به حسادت خواهر-برادری خوانده بودیم. به همین منظور ما به این نتیجه رسیدیم که عکس العمل فرزندان ما غیر…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان (۱۸): «پاکت‏ها» اثر ریموند کارور

یكی از روزهای گرم و مرطوب است. من از پنجره‏ی اتاق‏ام در هتل می‏توانم بیش‏تر قسمت‏های شهر میدوسترن(1) را ببینم. می‏توانم چراغ‏های بعضی ساختمان‏ها را كه روشن می‏شوند، دود غلیظی را كه از دودكش‏های بلند بالا می‏روند، ببینم.‏ كاش مجبور نبودم به این چیزها نگاه كنم. می‏خواهم داستانی را برای شما نقل كنم كه سال…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان (۱۷): «ماسه» اثر آلیس مونرو

آن زمان ما در کنار یک گودال ماسه ای زندگی می کردیم. نه گودال عمیقی که با بیل های مکانیکی غول پیکر کنده باشند. فقط گودال کوچکی که باید توسط یک کشاورزی سالها پیش کنده شده باشد. در حقیقت گودال به اندازه ای کنده شده بود که ترا به اندیشه ای وا دارد که باید…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان(۱۶): «چهره» اثر آلیس مونرو (برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۳)

من مطمئنم که پدرم فقط یک بار به من نگاه کرد، من را واقعا دید. بعد از آن دیگر می­دانست که توقع چه چیزی  داشته باشد. آن روزها پدرها را توی اتاق انتظاری که زن­های زائو گریه­هاشان را می خوردند یا با صدای بلند درد می کشیدند و اتاق­­ زایمان­های پرنوری که نوزادها به دنیا…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان (۱۴): «گوشه دنج و پر نور» اثر ارنست همینگوی

دير وقت شب بود و همه رفته بودند، و فقط يک پير مرد در کافه باقی مانده بود، که يک گوشه، در سايه برگ هايی که زير چراغ برق خيابان ايجاد می شد نشسته بود. هنگام روز خيابان گرد و خاکی بود، اما شب، شبنم گرد و خاک را می نشاند و پير مرد دوست…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان (۱۳): «تابستان، یک روز بعدازظهر…» اثر ارسکین کالدول

 کاکا ویک گلوور از زور گرمای کباب‌کنندهٔ بعدازظهر و از هرم آفتاب که صاف تو صورتش می‌زد از خواب بیدار شد.. نیمساعت را، شیرین خوابیده بود. وسط این دنده به آن دنده شدن بود که، همین جوری بی‌خود لای پلک چشم‌هایش را واکرد. و توی همین یک لحظه چشم وا کردن بود که «هیوبرت» را…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان (۱۲): «زن و شوهر» و «پل» دو داستان از فرانتس کافکا

زن و شوهر  فرانتس کافکا  کسب و کار به طور کلی آنقدر خراب است که گاه گداری وقتی در دفتر وقت زیاد می آورم، کیف مستوره ها را برمی دارم تا شخصاً سراغ مشتری ها بروم. از جمله مدت ها بود قصد داشتم یک بار هم سراغ «ن» بروم که قبلاً با هم رابطه تجاری…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان (۱۱): مجموعه داستانک های فرانتس کافکا

در میان آثار فرانتس کافکا داستان های بسیار کوتاهی (داستانک) دیده می شود که  هرچند به نظر برخی بخش مهم کارنامه او به حساب نمی آیند اما خواندن آنها به دلیل دریافتی که از نوع نگاه کافکا به خواننده ارائه می کند در خور توجه و استفاده است. در ادامه تعدادی از این داستانک ها…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان: سواره نظام کوهستان اثر مانوئل ساپاتا اولی بیا

 سواره نظام كوهستان/ نویسنده: مانوئل ساپاتا اولی بیا / مترجم : قاسم صنعوی رگبار گلوله خاموشی دهكده را شكافت. زن های سراسیمه، كودكانشان را در پناه گرفتند. درها با شتاب بسته شد و صدای افتادن كلون ها به گوش آمد. پیرمردان كه در كافه كوچك دهكده به دور میز بازی دومینو، سرگرم نشخوار زمان…

ادامه مطلب

داستان آدینه (۴۶): «آقای نویسنده تازه کار است» از بهرام صادقی

 “آقای نویسنده تازه كار است “ ، اما خواهش می‌كنم، از حضورتان صمیمانه خواهش می‌كنم كه فراموش نكنید عنوان استان این نیست، چیز دیگری است:  “ آقای اسبقی برمی گردد . ” البته من هم با شما هم عقیده‌ام كه نویسنده در نام‎گذاری سلیقه به خرج نداده ‌است، اما به حقیقت سوگند می‌خورم كه این…

ادامه مطلب

داستان آدینه (۴۵): «صراحت و قاطعیت» داستانی از بهرام صادقی

در گردش‌گاه بزرگ شهر به هم بر خوردند، امّا ما خیلی زود كار خود را فیصله دادیم. حقیقت این است كه آن‌ها پس از طیّ مقدّمات هیجان‌انگیزی به هم رسیدند. این مقدّمات چه بود؟  اوّل، جوان نجیب و سر به زیر ما، آقای X، كه اتفاقاً در این لحظه سرش رو به بالا بود، حس…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان: «سیاه و سفید» از هارولد پینتر

همیشه سوار خط شب‌رو می‌شوم. همه‌ی شش روز هفته را. تا ماربل آرچ پیاده می‌روم و سوار خط ۲۹۴ می‌شوم که مرا می‌برد خیابان فلیت. هیچ با مردهای تو اتوبوس حرف نمی‌زنم. بعد هم می‌روم تو {بار} سیاه و سفید که تو خیابان فلیت است. گاهی هم دوستم می‌آید آن‌جا. یک فنجان چایی می‌خورم. دوستم…

ادامه مطلب

داستان کوتاه ایرانی: «چتر و گربه و دیوار باریک» از رضا قاسمی

چتر و گربه و دیوار باریك/ رضا قاسمی هرگز نخواسته بودم نویسنده باشم. همه چیز با یك ساعت مچی"وست اند واچ" شروع شد. تقصیر هم تقصیر گاو بود. كلاس چهارم بودم یا پنجم دبستان. از مدرسه كه آمده بودم كز كرده بودم گوشه‌ی اتاق و یكی دو ساعتی می‌شد دفترم را باز كرده بودم و،…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان: «از ناگزیری» اثر احمد آقایی

شده بودی درست مثل سنگ خارا، سخت. یکدنده و لجوج. هیچ میخی در تو فرو نمی‎رفت. هیچ حرفی در تو اثر نداشت. مگر می‎بایستی چطور به تو بگویم که حرفم در تو کارگر شود؟ واقعا"من الان به تو چه بگویم محیی الدین؟ یادت که نرفته! رفته؟ خوب است من چند بار سر به سینه‎ات کوفته…

ادامه مطلب

ادبیات جهان (۵): «در برابر قانون» اثر فرانتس کافکا

"جلو در قانون دربانی به نگهبانی ایستاده است. مردی از ولایت پیش دربان می‎آید و التماس می‎کند که تو برود. اما دربان می‎گوید حالا نمی‎تواند او را راه بدهد. مرد فکر می‎کند و می‎پرسد: آیا کمی بعد راهش خواهد داد؟ دربان می‎گوید ممکن است اما حالا نمی‎شود. چون در تالار قانون مثل همیشه باز است…

ادامه مطلب