این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
روایت است که وقتی اورسن ولز قصد کرد نخستین فیلمش را با نام همشهری کین جلوی دوربین ببرد، جوانی بود بی تجربه در کارگردانی؛ برای آموختن سینما به محضر فورد کبیر رفت اینگونه که یک سالن نمایش فیلم با یک نسخه از دلیجان جان فورد در اختیارش گذاشتند. قریب به سی بار فیلم را با دقت تماشاکرد تا تا دریافت آنچه می گویند کارگردانی در سینما چیست. جان فورد شاگردان نامدار کم نداشته، بزرگانی از نسل های مختلف سینما با سبک و سیاق های مختلف که با تماشای آثار او به طور غیر مستقیم در محضر فورد زانو زده و از او آموخته اند. نوشته زیر با اشاره به این چهره ها مروری دارد بر مهمترین فیلم های جان فورد در گونه وسترن.
***
جان فورد؛ پدرخوانده سینمای وسترن
محمد صادق شایسته
اینگمار برگمان، فرانک کاپرا، پیتر باگدانوویچ، فدریکو فلینی، ژان لوک گدار،هاواردهاکس، الیا کازان، آلفرد هیچکاک، آکیرا کوروساوا، دیوید لین، سرجیو لئونه، جورج لوکاس، سم پکین پا، ساتیاجیت رای، ژان رنوار، مارتین اسکورسیزی، استیون اسپیلبرگ، فرانسوا ترفو و اورسن ولز؛ این نامها تنها بخشی از کارگردانان مهم تاریخ سینما هستند که معتقدند منبع الهامشان در سینما کسی نبوده جز جان فورد.
شاید به جرات بتوان گفت در تاریخ سینما به اندازه انگشتان دو دست هم کارگردانانی یافت نمیشوند که چنین تاثیر شگرفی بر سینمای جهان گذاشته باشند و هنر هفتم مدیون حضور و فیلم ساختن آنها باشد. بدون شک جان فورد یکی از آنهاست، کارگردانی که با دریافت ۴ جایزه اسکار بهترین کارگردانی، هنوز هم دست نیافتنی است. جان فورد اصالتا انگلیسی بود، در سال ۱۸۹۴ به دنیا آمد و در سال ۱۹۷۳ چشم از جهان فروبست.
او از ۷۹ سال زندگی حدود ۶۰ سال را در فیلمسازی گذراند که نتیجه این شش دهه خلق بیش از ۱۴۰ اثر کوتاه، سینمایی و مستند است. جان فورد را پدرخوانده و مهمترین نماد ژانر وسترن میدانند. یکی از شاخصترین ژانرهای سینمایی که دوران اوجش بر میگردد به دهههای ۳۰، ۴۰ و ۵۰ سینمای جهان. بخش مهمی از آثار جریانساز سینمای وسترن متعلق به جان فورد است.
جالب است بدانید او در دورانی که سینما هنوز در دوران بیصدا و صامت خود به سر میبرد بیش از ۲۰ فیلم کوتاه با نام هنری «جک فورد» هم بازی کرد و جالبتر این که او در سال ۱۹۱۵ یکی از سیاهی لشگران فیلم «تولد یک ملت» بود؛ فیلمی به کارگردانی دیوید گریفیث که از آن بهعنوان یکی از فیلمهای پیشروی تاریخ سینما در زمان خودش نام میبرند.زندگی جان فورد تنها به ساختن فیلمهای سینمایی محدود نبود. او در جریان جنگ جهانی دوم و از زمان ورود این کشور به جنگ جهانی بهعنوان یکی از افسران نیروی دریایی آمریکا و در قالب فیلمبردار خدمت میکرد.
فورد در برخی نبردهای مهم و حیاتی جنگ جهانی دوم از جمله عملیات اورلرد و نبرد تاریخی ساحل نرماندی حضور داشت. او در طول جنگ یکی از چهرههای مهمی بود که به ساخت فیلمهای مستند خبری برای اطلاع مردم آمریکا از جنگ جهانی دوم میپرداخت و با جراحات متعددی هم در این زمینه مواجه شد. از جمله مهمترین آثاری که او در طول جنگ جهانی ساخت از دو مستند سینمایی «December 7th» و «German Industrial Manpower» میتوان نام برد.
آرواسمیت
Arrowsmith
این فیلم که در سال ۱۹۳۱ ساخته شد، اولین فیلم جان فورد بود که حسابی نام او را سر زبانها انداخت و منتقدان و مردم را منتظر آثار بعدی کارگردان جوان آن سالها نگه داشت. فیلم داستان قرار گرفتن یک قهرمان در دوراهی اخلاقی است. یک موقعیت آشنا که همه ما در زندگی با آن مواجه میشویم. زمانی که باید بین دو چیز مهم ولی متفاوت یکی را انتخاب کنیم. از آن دست انتخابهایی که میتواند زندگی آدمها را عوض کند.
قهرمان فیلم «آرو اسمیت» دکتر جوانی است به نام مارتین آرواسمیت (روالد کولمن). مارتین که بچه روستایی با هوش و توانمندی است برای بهتر شدن وضعیت زندگی مشترکش با لدورا تصمیم میگیرد از روستا به شهر برود و در مجتمع پزشکی مطرحی مشغول به کار شود. یک روز مارتین در آزمایشهایش به ترکیبی دست مییابد که احتمالا میتواند سرطان مهلکی را درمان کند.
با این کار ظاهرا اتفاق بسیار خوبی برای او رخ داد، اما اتفاقات ناخوشایندی برای او و آزمایش سرماش میافتد. بر اثر این اتفاقات مارتین بر سر این دو راهی قرار میگیرد که آیا همراه با اتفاقاتی که در اثر آزمایش سرم خواهد افتاد پیش رود یا بیخیال ادامه مسیر ساخت و آزمایش سرم ضد سرطانش شود.این درام محکم و هیجانانگیز باعث شد که جان فورد ۳۷ ساله نامزد چهار جایزه بهترین فیلم، بهترین فیلم نامه اقتباسی، کارگردانی هنری و فیلمبرداری شود.
سه پدرخوانده
۳Godfathers
هنوز کسی نمیداند چرا جان فورد با وجود این که پیش از او در سالهای ۱۹۱۶ و ۱۹۳۶ دو فیلم براساس رمان «سه پدرخوانده» نوشته پیتر کین ساخته شده بود تصمیم گرفت فیلم دیگری را براساس این رمان در سال ۱۹۴۸ بسازد.
فیلمی که باز هم در ژانر وسترن ساخته شده و فورد علاوه بر داشتن یار قدیمیاش جان وین، از وجود هری کری و پدرو آرمنداریز هم بهره میبرد، اما دلیلش هر چه باشد فورد یک وسترن خوش ساخت و جذاب دیگر به گنجینه سینمای جهان اضافه کرده است. این فیلم یک ویژگی بسیار مهم دارد، اولین فیلم رنگی جان فورد در مقام کارگردانی است.
فیلم همچون بسیاری از آثار فورد تاکید زیادی بر حفظ رکن خانواده بهعنوان نجاتبخش انسان از شرایط مهلک دارد. سه پدرخوانده داستان سه قانون شکن به نامهای رابرت، پدرو و ویلیام است که به بانکی دستبرد میزنند و بعد برای گیر نیفتادن در دام کلانتر آواره بیابان میشوند. آنها در راه با زن در حال مرگی مواجه میشوند که بچهای به دنیا آوردهاست. زن پیش از مرگ از این سه نفر میخواهد از بچهاش مراقبت کنند و به این ترتیب زندگی آنها را با چالشی اساسی مواجه میکند.
جویندگان
The Searchers
باز هم یک وسترن تماشایی وتر و تازه و البته پیچیده و انسانی از جان فورد، آن هم در سال ۱۹۵۶ یعنی در ۶۲ سالگی. باز هم پای جان وین بهعنوان نقش اصلی در میان است و باز هم اقتباس این بار از رمان آلن لی می.ایتن ادواردز کهنه سرباز جنگ داخلی آمریکاست که بعد از هشت سال میخواهد به خانه برادرش آرون برود، اما پیش از رسیدن ایتان سرخپوستها به خانه برادر او حمله میکنند، همه اعضای خانواده جز دختر کوچکشان را میکشند و دختر را با خود میبرند. ایتان وقتی میرسد و میفهمد تنها برادرزادهاش زندهمانده برای پیدا کردن او و انتقام از سرخپوستها راهی بیابان میشود.
در این راه پسر جوانی به نام مارتین پولی هم که ایتان قبلا یک بار جانش را نجات داده همراه او میشود. فیلم از لحاظ بصری تجربه جالبی است. نماهایی که فورد گرفته شاعرانه، سخت و بینظیر است. بیخودی نیست که در بسیاری از نظرسنجیهای معتبر، «جویندگان» را بهترین فیلم وسترن تاریخ سینما میدانند. جایزه ندادن به این فیلم در هیچ رشتهای یکی از مهمترین گافهای تاریخ برگزاری اسکار است.
مرد آرام
The Quiet Man
ساخت «مرد آرام» در سال ۱۹۵۲ چهارمین اسکار بهترین کارگردانی را برای جان فورد به ارمغان آورد. این بار مخاطب با یک جان وین کاملا متفاوت مواجه میشود. «مرد آرام» از آن دست فیلمهای غیر وسترنی و تماشایی فورد است. او در این فیلم یکبار دیگر داستان را در زادگاه آبا و اجدادیاش یعنی ایرلند روایت میکند.
فیلمی کمدی و با نشاط که صحنههای بامزه فراوانی میتوانید در آن پیدا کنید که احتمالا مهمترین آنها دعوای انتهای فیلم بین شخصیت اصلی و برادر زنش است! داستان «مرد آرام» درباره یک مشتزن ایرلندی- آمریکایی به نامشان تورنتن است. شان برای رهایی از کابوس مرگ رقیبش در رینگ که به شکل ناخواسته به دست او اتفاق افتاده به دهکده زادگاهش در ایرلند بر میگردد.
در آن جا عاشق دختری به نام مری کیت میشود و خیلی زود با او ازدواج میکند، اما ناگهان پی به یک سنت عجیب در دهکده میبرد. تا زمانی که اسکوئیر(ویکتور مک لاگلن) برادر کیت جهیزیه او را ندهد، این ازدواج شکل رسمی پیدا نمیکند و این کاری است که اسکوئیر نمیخواهد انجام دهد. اتفاقات شیرینی که در پی فضای سنتی دهکده برای تورنتن رخ میدهد فضای این فیلم فورد را گرم و صمیمی کرده است. مثل بیشتر آثار ماندگار فورد این فیلم هم اقتباسی است؛ اقتباس از داستانی به همین نام اثر مائوریس والش.
خوشههای خشم
The Grapes of Wrath
یکی از بهترین رمانهای تاریخ ادبیات، نوشته جان اشتاین بک بهعنوان داستان اصلی، کارگردان در اوجی به نام جان فورد و حضور تعیین کننده یکی از بهترین بازیگران تاریخ سینما؛ هنری فوندا. ظاهرا نتیجه نباید و اصلا نمیتوانست فیلم بدی باشد، درست است، «خوشههای خشم» یکی از بهترین آثار اقتباسی تاریخ سینماست. فیلمی که در سال ۱۹۴۰ ساخته شد و اسکار بهترین کارگردانی را برای فورد به ارمغان آورد. جدا از حضور درخشان هنری فوندا در نقش تام جود این فیلم یک بازی درخشان دیگر هم دارد: مادر خانواده جود با بازی جین دارول.
نقش مادر برای دارول خوش یمن بود و او توانست برای این نقش جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به دست آورد. داستان «خوشههای خشم» در اوج رکود اقتصادی دهه ۳۰ میلادی آمریکا میگذرد. اوضاع کشاورزان بر اثر خشکسالی بسیار خراب است. تام پسر بزرگ خانواده جود که تازه از زندان آزاد شده خانوادهاش را مجاب میکند که همه زندگی خود را پشت کامیون مزرعه بریزند و برای مهاجرت به سمت کالیفرنیا حرکت کنند.
خانواده او با وجود برخی مخالفتها در نهایت میپذیرند دست به این مهاجرت بزنند، اما این سفر پر خطرتر از آن چیزی است که فکرش را میکردند. تصویری که فورد با تکیه بر فضای رمان اشتاین بک از وضعیت بغرنج مردم آمریکا در دهه ۳۰ ارائه میدهد ملموس و نزدیک به واقعیات تاریخی آن دوران است.
دلیجان
Stagecoach
از آن دست فیلمهای هیجانانگیز و عاشقانه که بعدها کارگردانان مختلفی به تاسی از آن فیلم ساختند و حتی دوبار نسخههای به روزی هم از آن ساخته شد که البته هیچ کدام به گرد پای نسخه اصلی نمیرسیدند. «دلیجان» اولین تجربه از سری فیلمهای ماندگار و مشترک زوج جان فورد و جان وین بود که در سال ۱۹۳۹ با داستانی اقتباسی از رمان ارنست هیکاکس جلوی دوربین رفت.
برخلاف «خبرچین» دادلی نیکولز فیلمنامهنویس «دلیجان» نتوانست نامزد اسکار شود، اما فورد شد. با این حال فورد هم در حد همان نامزدی ماند. عوضش توماس میچل اسکار بهترین بازیگر مکمل را به دست آورد و باز هم اسکار موسیقی نصیب اثر فورد شد. فیلم، داستان دلیجانی است که از آریزونا به سمت لودزبرگ در نیومکزیکو میرود. در این دلیجان آدمهای مختلفی حضور دارند.
یکی از آنها خلافکاری است که به نام رینگو کید(جان وین) که از زندان فرار کرده تا انتقام کشته شدن پدر و برادرش را از برادران پلامر بگیرد. از شانس بد رینگو در دلیجان یک کلانتر حضور دارد که او را دستگیر میکند. رینگو موفق میشود در ادامه مسیر بگریزد اما حمله سرخپوستها باعث میشود او بار دیگر به دلیجان بازگردد. «دلیجان» را آغازگر عصر طلایی جدیدی برای سینمای وسترن میدانند. ژانری که در ادامه خود جان فورد آن را به اوج رساند.
مردی که لیبرتی والانس را کشت
The Man Who Shot Liberty Valance
این فیلم در سال ۱۹۶۲ یعنی ۹ سال پیش از مرگ جان فورد ساخته شد و آن را آخرین وسترن و حتی فیلم مهم این کارگردان و آخرین همکاری مهماش با جان وین میدانند. با این که فیلم از داستان کوتاهی اثر دوروتی جانسون اقتباس شده اما وین و دو فیلم نامه نویساش هنرمندانه توانستهاند یک فیلم دو ساعته از آن بیرون بکشند.
«مردی که لیبرتی والانس را کشت» محل تجمع یک عده غول بازیگری سینماست: جان وین در نقش هفت تیرزن با تجربهای به نام تام دنیفن، جیمز استوارت در نقش رنسون استودارد و لی ماروین در نقش لیبرتی والانس. فیلم داستان ماجرایی است که سناتور استودارد پس از مرگ تام دنیفن گله دار برای یک خبرنگار محلی تعریف میکند. جایی که خبرنگار مخاطب به زمانی میروند که سناتور و تام به فکر مقابله با مرد شرور و غارتگری به نام لیبرتی والانس میافتند. زوج وین و استوارت در این فیلم بسیار خوب از کار درآمدهاند.
دیدن یک جان وین پا به سن گذاشته با خشمی درونی و ظاهری نسبتا آرام از ویژگیهای مهم و جالب فیلم است. «مردی که لیبرتی والانس را کشت» از آن دست فیلمهایی است که خیلی راحت میتوان لقب فیلم مردانه به آن داد. نشان دادن خشونت بالای موجود در داستان فیلم و آزار ندادن مخاطب با آن، کاری است که فقط از تجربه نیم قرنی فورد بر میآید.
خبرچین
The Informer
پس از «آرو اسمیت» چهار سال طول کشید تا یک قدم اساسی در کارنامه سینمایی خود بردارد. با این حال «خبرچین» قدم محکم و خوبی برای جان فورد بود. فورد این بار با همراهی دادلی نیکولز فیلمی ساخته که نتیجهاش اسکار بهترین کارگردانی برای او و بهترین فیلمنامه اقتباسی برای نیکولز است. خبرچین براساس رمانی به همین نام اثر لیام اوفلاهرتی در سال ۱۹۳۵ ساخته شده و جدا از این دو اسکار، مجسمههای طلایی بهترین بازیگر مرد و بهترین موسیقی متن را هم به دست آورد.
ویکتور مک لالگن در نقش گیپو نولان خوش درخشیده است. گیپو که به علت نکشتن یک خائن، عضو اخراجی معترضان ایرلندی است وقتی وضعیت زندگیاش را ناجور میبیند تصمیم میگیرد با کشتیهایی که به آمریکا میروند به این کشور مهاجرت کند شاید سرنوشت متفاوتی در انتظارش باشد، اما سفر به آمریکا گران است و او برای جور کردن پول سفر، یکی از انقلابیون مهم را لو میدهد.
گیپو که در ابتدا با کاری که کرده مشکلی ندارد خیلی زود عذاب وجدان و افسردگی عمیقی به سراغش میآید و یقهاش را میگیرد. جان فورد که اصالتا یک ایرلندی است خیلی دوست داشت روزی درباره سرزمین پدریاش فیلمی بسازد و در «خبرچین» به بهترین شکل به خواستهاش رسید.
کارگردانی که مردانه فیلم میساخت
سینمای جان فورد دارای ویژگیها و خصوصیاتمنحصر به فردی است. او هیچگاه عادت به فیلمنامه نویسی نداشت و عاشق اقتباس از آثار ریز و درشت ادبیات بود. مهمترین فیلمهای کارنامه سینمایی او همگی اقتباس هستند؛ نکتهای که در کارنامه کمتر کارگردانی به چشم میخورد. جان فورد کلا اهل زیاده گویی و فلسفه پردازی نبود.
به همین دلیل داستانهای قصه پرداز و ساده را بیش از همه دوست داشت. دیالوگهای روشنفکرانه یا خیلی عمیق در آثار او جای چندانی نداشتند. شخصیتهای فیلمهای او بیش از هر چیز به تواناییهای اصطلاحا یدی و مردانگی شان شهره بودند. چندان پیچیدگی روحی و روانی خاصی نداشتند.
در اغلب آثار او قهرمانان در عین سادگی جذاب بودند، برای نمونه حدود ۲۰ فیلمی که جان فورد با بازیگر محبوبش جان وین کار کرد از او شمایل یک قهرمان یا حتی ضد قهرمان سمپاتیک، خوش زبان، قلدرمآب، مهربان ولی خشن در برابر بدی و پلیدی و جنایت ساخت. این شکل قهرمانسازی در آثار فورد مسیری است که همیشه دنبال شده و در هر ژانری که فیلم ساخته شخصیتها را در راستای همین مسیر خلق کرده است. با این که در فیلمهای او شخصیتهای مرد همیشه غالب بودند، اما از آن طرف شخصیتهای زن قابل احترام و تاثیرگذاری هم خلق میکرد.
شاید به همین دلیل باشد که توده مخاطب عام به راحتی با آثار جان فورد ارتباط برقرار میکند و از دیدن آنها لذت میبرد. جان فورد علاقه فراوانی به طبیعت وحشی آمریکا داشت. از این رو عموم فیلمهایی که ساخته یا به شکل کامل یا به شکل جنبی حول طبیعت وحشی آمریکا خصوصا در منطقه «مانیومنت ولی» ایالت یوتا میگذشت. ضمن این که اغراق نیست اگر بگوییم مخاطب با دیدن فیلمهای جان فورد بخشی از قابهای زیبا و هنرمندانه خلق شده در تاریخ سینما را میبیند.
در ایران هم جان فورد طرفداران زیادی دارد. تقریبا اغلب فیلمهای این کارگردان توسط نسل طلایی دوبله ایران به زبان فارسی برگردانده و در سینما و تلویزیون پخش شدهاند و بسیاری از مخاطبان با او و آثارش آشنا هستند. قطعا با کارنامه پرباری که فورد دارد برای مرور جامع و کامل آثار او به تالیف چند کتاب نیاز است. با این حال درگذشت او بهانه خوبی بود تا حداقل ۱۰ فیلم مهم کارنامه سینمایی او را یک بار به شکل مختصر با هم مرور کنیم.
همشهری
‘