Skip to content Skip to footer

آسیب شناسی ادبیات داستانی ایران/ بازار مکاره ی ادبیات / علیرضا آقائی راد

55 Comments

  • محمد
    Posted 7 اردیبهشت 1396 at 6:19 ب.ظ

    آفرین! مطلب خیلی خوبی بود.

  • رزیتا کاردان
    Posted 7 اردیبهشت 1396 at 7:22 ب.ظ

    این قسمت بسیار بسیار بسیار عالی بود{چالش برانگیز ترین، پر حاشیه ترین و فاسد ترین بخش در ادبیات داستانی ایران بی شک جوایز ادبی است…}

  • n.l
    Posted 7 اردیبهشت 1396 at 7:37 ب.ظ

    اگر جایز ه ها فایده داشتندحرف شما درست بود .اما جایزه ها بی اثر ند .نگاه کنید 4 تانوجوان که نه داستان را می شناسند نه این کاره اند حالا می خواهند متفاوت ترین رمان سال را انتخاب کنند. آخر با کدام سواد .این احمقانه ترین چیزی هست که می شود اتفاق بیفتد .از آن احمقا نه تر این است که مثلانویسنده ی متفاوت ما برود این جایزه ی بزرگ را بگیرد .دلم برا تان می سوزد .

  • ک.
    Posted 7 اردیبهشت 1396 at 7:44 ب.ظ

    جانا سخن از زبان ما می گویی. دستمریزاد.

  • یک / دو / سه
    Posted 7 اردیبهشت 1396 at 8:02 ب.ظ

    تو فکر می کنی مثلا جایزه های دیگر خیلی درست وحسابی هستند.همه شان می گویند ما عادلانه رای می دهیم .اما نتیجه ها معلوم است .وقتی می گویند ببینید ما به نویسنده ی معروف رای نمی دهیم باید بدانیم که آخرش به یک نویسنده ی معروف رای می دهند .اگر بگوینددنبال مخا طب راه نمی افتیم باید بدانیم ته اش به یک کار مخاطب پسندرای می دهند . همه اش بده وبستون با ناشر هاست وحال دادن به رفیق هاشان .

  • انگشت به دهان
    Posted 7 اردیبهشت 1396 at 8:19 ب.ظ

    ادم تو کار این ملت می مونه .جایزه های دولتی به کار های نویسند ه های مستقل و روشنفکر جایزه می دهند .نگاه کنین به برنده های جایزه جلال تو این سه چهار سال.اون وقت جایزه های مثلا خصوصی به نویسند ه های دولتی جایزه می دهند ..هر دو شان دنبال اثبات ومنافع خودشون هستن .پس ادبیات مادر مرده ی چی می شه خوشگل با با .

  • سعید
    Posted 7 اردیبهشت 1396 at 9:06 ب.ظ

    مشکل ما فقط جایزه نیست .65 تا نویسنده قبول کرده اند که کارگرداستان نویس هستند. آن هم کارگر تهران وحو مه . وشادی ها هم کرده اند که سال ها آرزو مان این بوده است.آخر این نویسنده ی تحقیر شده چطور می خواهد زبان گویای ملتش باشدوکار های جهانی خلق کند؟این اسامی در یاد ادبیات ما می ماند .آخر چقدر حقارت ؟با این همه حقارت شما مثلا می خواهید حق خو دتان را هم بگیرید ؟از کی آخر ؟ قول می دهم به شمااز این 65نفر هیچ رمان نویس یا داستان نویس بزرگی در نیاید .کسی که برای یک نقد یا چاپ شدن کتابش در نشر ی یا برنده شدن در جایز ه ای حاضر بشودبه هر چیزی تن بدهدودنبال این آقا یان راه بیافتدو به این همه تحقیر تن بدهد چه دارد دیگر برای گفتن .چه ازش می ماند .آن آقا یانی که به صورت خود جوش نماینده شده اند پرونده شان روشن است .دنبال کی راه افتاده اید آخر. هرچهار نفر شان کار مند نشر هستند .چطور حق شما را از ناشر می توانند بگیرند آخر.هر چهار نفر شان …..

  • یه نویسنده
    Posted 7 اردیبهشت 1396 at 9:46 ب.ظ

    فاکنر یه جا در مورد داستان نویس شدن می گه : تنها چیزی که یه آدم برای نویسنده شدن لازم داره شخصیته .اما یادمون نره اکثر این دوستانمون جون هستن و دارن تجربه می کنن.زیاد نباید بهشون سخت بگیریم .اگر چه برای چاپ کتابشون یا هر چیز دیگه ای این کارو کرده باشن باز نباید بگیم که داستان نویس نمی شن واز این حرفا .آره شخصیت داشتن مهمه ولی در طول زمان نه در یه سال دو سال .سخت نگیریم.هر کودممون تو زندگی اینقده گاف دادیم که نگو .اینا هم باید تجربه کنن والاپخته نمیشن.شک نکن نویسنده های ما وخیلی از همین بچه ها جهانی می شن شک نکن .

  • سعید
    Posted 7 اردیبهشت 1396 at 10:05 ب.ظ

    قبول دارم بیشتر شان جوان هستند وباید تجربه کنندومن در مورد جوان تر هاکمی زیاده روی کرده ام .اما در موردنویسنده هایی که سن وسالی دارند چه؟ آنهاهم دارند تجربه می کنند و….

  • جيسون ردريگز
    Posted 8 اردیبهشت 1396 at 1:26 ب.ظ

    “صاحب نظر” همه كامنتهاي بالا رو تو نوشتي!به اسامي مختلف چند تا نظر ميدي آخه؟ حالا چرا اينقدر پريشان احوالي؟ چرا اينقدر زجر ميكشي؟ زندگي پر از زجر و اندوه تو واقعا رقت آوره. مردم اين مملكت همه دنبال عشق و حال و كيف خودشونن اونوقت تو در اين سن بالاي هفتاد سالگي در غم ايران مثل مثل شمع ميسوزي و آب ميشي. ول كن پيرمرد برو پي باقيمانده زندگيت!

  • hfv
    Posted 8 اردیبهشت 1396 at 5:35 ب.ظ

    این ادبیات با این حالی واحوالی که دارد هیچ وقت به هیچ جایی نمی رسد وهمه چیز دست به دست هم داده که برود ومیرود.در آخر هم همه چیز دود می شود وبه آسمان می رود .

  • ناشناس
    Posted 8 اردیبهشت 1396 at 6:30 ب.ظ

    این مقاله مال چند سال قبل است .گذاشتن این مطلب در چنین روزهایی ودر آستانه انتخابات چه دلیلی دارد آقای امیدی سرو .

  • جلال حسینی
    Posted 8 اردیبهشت 1396 at 7:12 ب.ظ

    مشکلات ما صد ساله ست .صد سال دیگر هم شما بیایید همین مشکلات هست.یعنی این مقاله را صد سال دیگر هم بگذارید باز تازه ونوست .چون امروز ما همان مشکلاتی را داریم که هدایت وصادقی داشتند.بفرمایید کجای آن اشتباه است .با پاک کردن صورت مسئله مسئله حل نمیشود.

  • ناشناس
    Posted 8 اردیبهشت 1396 at 8:05 ب.ظ

    مد ومه یکی از سایت های خوب ادبی است که به هیچ باندی باج نمی دهد .چون کتاب صاحبش در نشر چشمه چاپ نشده که مجبور باشد تمام خبر های آن نشررا لینک کند.

  • جيسون ردريگز
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 7:10 ق.ظ

    يارو به روي مباركش نياورد! آمد چند تا نظر ديگه ول كرد و رفت. منتها اين كامنتهاي بعديش ديگه زوركي و غيرصادقانه بود. ولي به هر حال خشمش رو بروز داد. بارك الله “صاحب نظر” بارك الله پيرمرد!

  • مد و مه
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 7:29 ق.ظ

    دوستان عزیز
    ممنون از همه شما که نظر گذاشته اید. دیدن نظرات چه مخالف و چه موافق سایت نشانه زنده بودن آن سایت است. پس چه بهتر که شاهد نظرات منتقدانه خوانندگان باشیم چون هم احساس زنده بودن به ما دست می دهد و همین که راهنمایی مان می کند برای رفع ضعف ها.
    اما از انتشار این مقاله هدف خاصی درمیان نبوده. مثل هر مقاله دیگری حرفهایی مطرح کرده که می تواند موافق و مخالف خودش را داشته باشد. انتشار آن هم دلیل موافق بودن ما با نظرات مطرح شده در آن نیست. این را صادقانه می گوییم هر کسی نظری داشته باشد اگر با رعایت شأن ادبیات و فرهنگ آن را مطرح کند می تواند از فضای مد و مه استفاده کند. کما اینکه ما بعضا مطالبی که درست نقطه مقابل نظرات ما بوده منتشر کرده ایم. همینجا از هرکسی که جوابی برای این مطلب دارد دعوت می کنیم نوشته خود را ارائه کند که با کمال میل منتشر خواهیم کرد / امیدی سرور

  • حسام نوابی
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 8:49 ق.ظ

    مطلبی عصبی. کلی گو و بی هویت که بیشتر عقده گشایی نویسنده اش بود. به قولی انگار فحش دادن مده. یکی نیست بگه شماهایی که هورا می کشید پای این مطالب کجای این ادبیات هستید؟ چه کار کردید؟ چی نوشته اید؟ یک بار فکر کرده اید شاید کار شما بد باشد؟ این نگاههایی که ساخته شده اند از این که همه بدند و ما مظلوم تهش به هیچ جا نمی رسد. دیگران به سرعت نور کار می کنند وشما فحش می دهید.

  • کورش
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 8:57 ق.ظ

    دربا ره نویسنده این مطلب سرچ کردم. هزار کاره اند. منتقد سیاسی، شاعر، نمایشنامه نویس، ملی مذهبی، روزنامه نگار اقتصادی،و… گفته اند یک چیزی هم بنویسند و فحشی هم به ادبیات بدهند برای رزومه اش خوب است.

  • ناشناس
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 9:39 ق.ظ

    هرکسی بگوید شما سر تا پافاسد هستید هر کسی بگوید جایزه تان فاسد است ادبیات تان فاسد است نقد هاتان فاسد است نشر ها دزد هستند سایت های ادبی شدن دکان تجارت واگهی بازرگانی آدم بده و هزار کاره می شود. هر کسی مثل بز دنبال دروغ های شما راه بیفتد دانا وحکیم می شود .

  • حسام نوابی
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 9:43 ق.ظ

    چته افسار پاره کردی؟ دزد تویی که معلوم نیست چی هستی. فاسد تویی که معلوم نیست چی هستید در این ادبیت و مدام کامنت می گذاری. در این وهم بمان و بگند. ما فاسدها به قول تو کار میکنیم و مینویسیم. تو چی هستی؟ باز من اسم دارم. تو چی؟ هان؟

  • حسام نوابی
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 9:50 ق.ظ

    جناب سرور برای شما و سایت تان هم عمیقا متاسفم که کارش شده توهین به ادبیات ایران و ستایش مشتی کتاب ترجمه. پس از نظر شما هر کس در این ادبیات کتاب دربیاورد و دیده شود فاسد است و عوضی و هر که هیچ غلطی نکند و بنشیند پشت کامپیوتر و عقده گشایی کند می شود متفکر. به همین احوال باشید تا روزگارتان بگردد.

  • پروانه روانبخش
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 11:28 ق.ظ

    سلام به همه ی دوستان.
    من نمی دانم چرا برخی دوستان تحمل نظر مخالف را ندارند؟ کسی آمده و در مقاله ای نظراتی داده. عده ای از دوستان با آن مخالفند؟ چرا فحاشی می کنند؟ جوابیه بنویسند و در همین مد و مه چاپ کنند. کوروش عزیز نیازی به سرچ نبود، هر که اهل روزنامه خواندن باشد نویسنده این مقاله را می شناسند. جناب نوابی عزیز به جای فحاشی اگر جوابی دارید بنویسید. جواب اندیشه فحاشی نیست دوست عزیز. شاید هم آن چه در این مقاله نوشته شده آنقدر حقیقی است که امثال شما را برآشفته که نکند تشت رسوایی تان از بام بیفتد؟

  • جيسون ردريگز
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 12:03 ب.ظ

    ولي بد جوري “صاحب نظر” رو مگسيش كردم. كوروش شد، حسام نوابي شد، جلال حسینی شد، رزيتا و پروانه شد. حسابي انگشت به دهن شد. خلاصه مثل باكتري داره تكثير ميشه!

  • ناشناس
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 12:17 ب.ظ

    اگر تو داورباندی هستی که با داوریش دارد کاسبی می کند. اگر تو روز روشن برای اینکه دیده بشوی تن به هر کثافتی می دهی. اگر توبودی برای اینکه کتابت چاپ بشودیا تو نقد ورونمایی کتابت چهارتا بیایندحاضری تن بدهی ,واستاد استاد ببندی به ناف چهار نفر تا نقد خوب برات بنویسندباید ناراحت بشوی .در ضمن اگر اسمت راآوردی هنر نیست پاچه خواری شاخ ودم ندارد ,اینجا هم پیام ها را نگذاردجایی دیگر پیدا می شود .چرا می خواهی فقط شماهاباشید. همین حرفت نشان می دهد چقدر تاب مخالفتان را مثل استادتان دارید ؟

  • ابوابشر
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 12:29 ب.ظ

    جسیون جان خودت را به دکتر حتما نشان بده .دکتر برو دکتر .

  • ناشناس
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 12:57 ب.ظ

    جناب امیدی شما که مایل به همکاری با نشر های معتبر هستید چرا اجازه توهین به همکاران ما را می دهید .نشر ما کوچک است وچیزی فراموش نمی شود .با احترام .دوست شما .

  • حمید . ب
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 1:35 ب.ظ

    در مورد 4 نماینده ی- موقت – انجمن داستان نویسان تهران- 3 نماینده ویک دبیر – که گفته شده هر 4 نفر در نشر هستند باید عرض کنم که دست کم در مورد استادحسین سنا پور این حرف اشتباه است .ایشان در هیچ نشری کار نمی کنند.چرا همه چیز را ما وارانه نشان می دهیم .ایشان یا آقای شهسواری وحسینی ومحمدی چه احتیاجی دارند که برایش این همه سختی را بایدتحمل کنند.من نمی دانم چرا نزدیک نمایشگاه کتاب که می شود همه جو گیر می شوند .

  • جيسون ردريگز
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 1:58 ب.ظ

    “صاحب نظر” مثل مرغ به تخمگذاري افتاد. ابو بشر و حمید . ب هم شد. ولي خودمونيم پيرمرد كميكي يه!

  • ناشناس
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 2:54 ب.ظ

    آقای جيسون ردريگزشما که به کسی توهین نکرده اید ودارید حرف درستی می زنید چرا پس با اسم واقعیتان پیغام نمی گذارید .اگر مشکلی نیست پس اسم واقعی تان را بنویسید تا ما دست کم مطمئن شویم شما حقیقی هستید.

  • ابوابشر
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 4:11 ب.ظ

    جيسون جون رفته تو کماگل بچینه.دکتر جون دیگه نرو دکتر .

  • ناشناس
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 4:27 ب.ظ

    یه مشت متوهم به جون هم افتادن هی سر هم دیگه رو می تراشن .اگی یه ذره عقل وشعور داشتین وضعتون این نبود همه سوارتون بشن ازتون بار بکشن تف کنن توصورتتون شما هم دولا دولا دنبا لشون برین برین برین برینبرین برینبرین برینبرین برینبرین برین

  • جيسون ردريگز
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 4:30 ب.ظ

    روتو برم “صاحب نظر”. پير سگ, روي تو رو نيست سنگ پاست!

  • ناشناس
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 5:39 ب.ظ

    آقای جيسون ردريگز ما منتظریم تا اسم شما را ببینیم وبشنویم ومطمئن شویم برای خاموش کردن صدای دیگران نبوده که از این حربه ی بچه گانه استفاده کردید که همه ی این آدم ها واسم هایک نفر هستند .لا اقل آن اسم هایی را که اینجا هست یک بار تو اینترنت سرچ کنید تا ببینید آن ها سر تا پا دروغ هستند یا شما .این کلک ها دیگر کهنه شده است.

  • جيسون ردريگز
    Posted 9 اردیبهشت 1396 at 6:37 ب.ظ

    “از این حربه ی بچه گانه استفاده کردید که همه ی این آدم ها واسم هایک نفر هستند” —– ولي “صاحب نظر”، واقعا بيحياي مادرزادي!

  • ناشناس
    Posted 10 اردیبهشت 1396 at 9:26 ق.ظ

    خاک بر سر صاحب این سایت با مدیریتش

  • جيسون ردريگز
    Posted 10 اردیبهشت 1396 at 10:11 ق.ظ

    به صاحب این سایت فحش نده “صاحب نظر”. يادت مياد موقعي كه اين سايت درخواست كمك مالي كرد چطور ميمون بازي درآوردي، عربده كشي راه انداختي كه كمك مالي يعني چي مگه چيكار ميكنيد كه كمك مالي ميخواهيد.چهار تا خبر ازاين ور و اون ور تو سايتتون گذاشتيد مگه چقدر كار داره. بعد هم كه گله مندي صاحب سايت رو در مصاحبه اي از نحوه برخورد بعضي خوانندگان ديدي يادت مياد چطور به … خوردن افتادي؟ كه ببخشيد معذرت ميخوام منظورم درست منتقل نشد. متاسفانه سايت ظاهرا اون قسمتها رو پاك كرده. بيخود نيست كه من به تو ميگم “سگ” مردك! قيافه ات رو بعينه پيش روم ميبينم.

  • امیرحسین نصلی
    Posted 10 اردیبهشت 1396 at 11:45 ق.ظ

    مطلب فول العاده ای بود! همین نظرات مثبت و منفی نشان از حقیقت تلخ و گزنده مطلب فوق میدهد که نویسنده با ظرافت تمام عنوان کرده

  • ژوزف سالوفسکی
    Posted 10 اردیبهشت 1396 at 12:30 ب.ظ

    این جانب از انجمن کارگری دود کش پاک کنی لنینگراد مایل به همکاری با انجمن کارگری نویسنده گان تهران هستم کی را باید ببینم .ژوزف سالوفسکی دبیروعضو کارگران لنینگراد

  • جيسون ردريگز
    Posted 10 اردیبهشت 1396 at 5:49 ب.ظ

    خوب كردي کارگر دودکش پاک کن لنینگراد شدي “صاحب نظر”. ما هم همين رو ميخواستيم. قصدمون از اين پس گردني زدن بهت همين بود پيرمرد منحرف. ميخواستيم به هذيان گويي وادارت كنيم!

  • احسان دارابی
    Posted 10 اردیبهشت 1396 at 10:08 ب.ظ

    آقای جیسون رودریگز که جرأت نمی کنی اسم واقعیتو رو کنی من نمی دونم این پیرمرد صاحب نظر کیه که این قدر ازش می نالی، ولی هر کی هست معلومه یه هیزم خشک حسابی بهت چپونده که این طور همه رو صاحب نظر می بینی.

  • ناشناس
    Posted 10 اردیبهشت 1396 at 11:22 ب.ظ

    اسم داوران جایزه ی واو را در اینترنت سرچ کردم .این دوست مان راست می گفت .همه ی داوران این جایزه جوان وکم تجربه هستند.دوتااز داورها اصلا شاعر هستند وکار داستانی نکرده اند ودوتا شان هم تازه شروع کرده اند به نوشتن داستان ومراحل ابتدایی را طی می کنند.وانتخاب متفاوت ترین رمان سال ایران از طرف این دوستان کم تجربه شاید کار نسنجیده ای باشد .اما بیایید ببینم چه شده چه بلایی سرمان آمده که این ها 10 سال است که دارند نویسنده ی متفاوت سال ایران را انتخاب می کنند وهمه می روند این جایزه را می گیرند و دم نمی زنند.چه بلایی آخر سرما تو این سال ها آمده که هر اتفافی می افتد باز صدای هیچ کس در نمی آید .

  • ع.....
    Posted 11 اردیبهشت 1396 at 0:03 ق.ظ

    مشکل مابا حذف جوایزحل نمی شود. بلکه مشکل این گونه حل می شود که تمام جایزه ها باید در داوری های خود از نویسندگان متفاوت وخوب استفاده کنند .دست از رفیق بازی وبچه بازی ویار جمع کردن بردارند واز تجربه ی بزرگان استفاده کنند. جایزه هفت اقلیم از جایره ی واوهم بدتر بود اما الان نسبت به سال های قبل خیلی بهتر شده است .من شاید به داوری آن نقد هم داشته باشم هم چنان که دارم چون چند تا از بهترین کارهای سال قبل راندیده گرفتند وحتی کاندید نکردند .اما این دلیل نمی شود که بگویم پیشرفت نداشته اند .بچه ها ی جایزه واوهم باید از نویسندگان متفاوت نویسی چون ابوتراب خسروی ومحمد رضا کاتب و محمد رضا صفدری و…استفاده کنند واز لحاظ علمی جایزه شان را قوی کنند.

  • اهورا
    Posted 11 اردیبهشت 1396 at 2:24 ق.ظ

    نو یسنده گان ما جماعت خواب برده ، جماعت مرده ، جماعت منافع شخصی به هر قیمت ، جماعت ترسیده ، رمیده ،جماعت بی حال، بی انگیزه، بی یار، بی درد ،بی دغدغه ،بی مسئله ،جماعت دیده شدن به هرقیمت ،زنده ماندن به هرجهت ،بودن به هرنیت ،جماعت تحقیر شده ،تنبیه شده ،جماعت از دست رفته، جماعت خوب وخوش نویسنده.

  • جيسون ردريگز
    Posted 11 اردیبهشت 1396 at 8:47 ق.ظ

    “صاحب نظر” عجيب كفري شده. بدجوري داره زجر ميكشه!

  • ناشناس
    Posted 11 اردیبهشت 1396 at 11:33 ق.ظ

    ای جیسن ردریگز! ای پرنده بداقبال! پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی ست!

  • جيسون ردريگز
    Posted 11 اردیبهشت 1396 at 5:22 ب.ظ

    بسه ديگه، “صاحب نظر” بدبخت كلا ازعزت نفس افتاد. بره يه خورده به زندگيش برسه. زندگي اين بدبخت دركامنت فرستادن براي سايتهاي مختلف خلاصه ميشه. روزي هزار تا كامنت! شوخي نيست اين يعني تاليف روزانه يك كتاب سيصد چهار صد صفحه اي !

  • جيسون ردريگز
    Posted 11 اردیبهشت 1396 at 8:14 ب.ظ

    “صاحب نظر” همه كامنتهاي بالا رو تو نوشتي!به اسامي مختلف چند تا نظر ميدي آخه؟ حالا چرا اينقدر پريشان احوالي؟ چرا اينقدر زجر ميكشي؟ زندگي پر از زجر و اندوه تو واقعا رقت آوره. مردم اين مملكت همه دنبال عشق و حال و كيف خودشونن اونوقت تو در اين سن بالاي هفتاد سالگي در غم ايران مثل مثل شمع ميسوزي و آب ميشي. ول كن پيرمرد برو پي باقيمانده زندگيت! يارو به روي مباركش نياورد! آمد چند تا نظر ديگه ول كرد و رفت. منتها اين كامنتهاي بعديش ديگه زوركي و غيرصادقانه بود. ولي به هر حال خشمش رو بروز داد. بارك الله “صاحب نظر” بارك الله پيرمرد! ولي بد جوري “صاحب نظر” رو مگسيش كردم. كوروش شد، حسام نوابي شد، جلال حسینی شد، رزيتا و پروانه شد. حسابي انگشت به دهن شد. خلاصه مثل باكتري داره تكثير ميشه!”صاحب نظر” مثل مرغ به تخمگذاري افتاد. ابو بشر و حمید . ب هم شد. ولي خودمونيم پيرمرد كميكي يه!روتو برم “صاحب نظر”. پير سگ, روي تو رو نيست سنگ پاست!”از این حربه ی بچه گانه استفاده کردید که همه ی این آدم ها واسم هایک نفر هستند” —– ولي “صاحب نظر”، واقعا بيحياي مادرزادي!خوب كردي کارگر دودکش پاک کن لنینگراد شدي “صاحب نظر”. ما هم همين رو ميخواستيم. قصدمون از اين پس گردني زدن بهت همين بود پيرمرد منحرف. ميخواستيم به هذيان گويي وادارت كنيم! صاحب نظر” عجيب كفري شده. بدجوري داره زجر ميكشه!بسه ديگه، “صاحب نظر” بدبخت كلا ازعزت نفس افتاد. بره يه خورده به زندگيش برسه. زندگي اين بدبخت دركامنت فرستادن براي سايتهاي مختلف خلاصه ميشه. روزي هزار تا كامنت! شوخي نيست اين يعني تاليف روزانه يك كتاب سيصد چهار صد صفحه اي !

  • جيسون ردريگز
    Posted 11 اردیبهشت 1396 at 8:17 ب.ظ

    به صاحب این سایت فحش نده “صاحب نظر”. يادت مياد موقعي كه اين سايت درخواست كمك مالي كرد چطور ميمون بازي درآوردي، عربده كشي راه انداختي كه كمك مالي يعني چي مگه چيكار ميكنيد كه كمك مالي ميخواهيد.چهار تا خبر ازاين ور و اون ور تو سايتتون گذاشتيد مگه چقدر كار داره. بعد هم كه گله مندي صاحب سايت رو در مصاحبه اي از نحوه برخورد بعضي خوانندگان ديدي يادت مياد چطور به … خوردن افتادي؟ كه ببخشيد معذرت ميخوام منظورم درست منتقل نشد. متاسفانه سايت ظاهرا اون قسمتها رو پاك كرده. بيخود نيست كه من به تو ميگم “سگ” مردك! قيافه ات رو بعينه پيش روم ميبينم. “صاحب نظر” همه كامنتهاي بالا رو تو نوشتي!به اسامي مختلف چند تا نظر ميدي آخه؟ حالا چرا اينقدر پريشان احوالي؟ چرا اينقدر زجر ميكشي؟ زندگي پر از زجر و اندوه تو واقعا رقت آوره. مردم اين مملكت همه دنبال عشق و حال و كيف خودشونن اونوقت تو در اين سن بالاي هفتاد سالگي در غم ايران مثل مثل شمع ميسوزي و آب ميشي. ول كن پيرمرد برو پي باقيمانده زندگيت! يارو به روي مباركش نياورد! آمد چند تا نظر ديگه ول كرد و رفت. منتها اين كامنتهاي بعديش ديگه زوركي و غيرصادقانه بود. ولي به هر حال خشمش رو بروز داد. بارك الله “صاحب نظر” بارك الله پيرمرد! ولي بد جوري “صاحب نظر” رو مگسيش كردم. كوروش شد، حسام نوابي شد، جلال حسینی شد، رزيتا و پروانه شد. حسابي انگشت به دهن شد. خلاصه مثل باكتري داره تكثير ميشه!”صاحب نظر” مثل مرغ به تخمگذاري افتاد. ابو بشر و حمید . ب هم شد. ولي خودمونيم پيرمرد كميكي يه!روتو برم “صاحب نظر”. پير سگ, روي تو رو نيست سنگ پاست!”از این حربه ی بچه گانه استفاده کردید که همه ی این آدم ها واسم هایک نفر هستند” —– ولي “صاحب نظر”، واقعا بيحياي مادرزادي!خوب كردي کارگر دودکش پاک کن لنینگراد شدي “صاحب نظر”. ما هم همين رو ميخواستيم. قصدمون از اين پس گردني زدن بهت همين بود پيرمرد منحرف. ميخواستيم به هذيان گويي وادارت كنيم! صاحب نظر” عجيب كفري شده. بدجوري داره زجر ميكشه!بسه ديگه، “صاحب نظر” بدبخت كلا ازعزت نفس افتاد. بره يه خورده به زندگيش برسه. زندگي اين بدبخت دركامنت فرستادن براي سايتهاي مختلف خلاصه ميشه. روزي هزار تا كامنت! شوخي نيست اين يعني تاليف روزانه يك كتاب سيصد چهار صد صفحه اي !
    نام

  • صاحب نظر
    Posted 11 اردیبهشت 1396 at 8:54 ب.ظ

    هاها! دیدی دستت رو شد؟ نگران نباش! منظورم اقبال لاهوری بود، نه تو، بدبخت!

  • جيسون ردريگز
    Posted 11 اردیبهشت 1396 at 11:59 ب.ظ

    خبر کزاری ها تیتر زدندبرای کتابی که کدام محاق ؟این کتاب تو همه کتاب فروشی ها بود .دم نمایشگاه بازار داغی کر دن گفتن شایدفروش برود.این بازی های بچه گانه وروشنفکر کردن آدم هاواین طوری کلاس دادن بهشان دیگر کهنه شده .روشنفکر بودن به عقاید روشن ماست نه به این حقه بازی ها .شما خیلی نویسنده های ما را احمق فرض کرده اید.احمق کسی است که دیگران را احمق فرض می کند .این بازی ها مال دهه ی چهل بود که یارو را یک شبه روشنفکر وتوده ای می کردند.دست بردارید از این کار ها تان.بااین بازی ها کسی روشن فکر نمی شود .

  • جيسون ردريگز
    Posted 12 اردیبهشت 1396 at 0:04 ق.ظ

    بسه ديگه، “صاحب نظر” بدبخت كلا ازعزت نفس افتاد. بره يه خورده به زندگيش برسه. زندگي اين بدبخت دركامنت فرستادن براي سايتهاي مختلف خلاصه ميشه. روزي هزار تا كامنت! شوخي نيست اين يعني تاليف روزانه يك كتاب سيصد چهار صد صفحه اي !خبر کزاری ها تیتر زدندبرای کتابی که کدام محاق ؟این کتاب تو همه کتاب فروشی ها بود .دم نمایشگاه بازار داغی کر دن گفتن شایدفروش برود.این بازی های بچه گانه وروشنفکر کردن آدم هاواین طوری کلاس دادن بهشان دیگر کهنه شده .روشنفکر بودن به عقاید روشن ماست نه به این حقه بازی ها .شما خیلی نویسنده های ما را احمق فرض کرده اید.احمق کسی است که دیگران را احمق فرض می کند .این بازی ها مال دهه ی چهل بود که یارو را یک شبه روشنفکر وتوده ای می کردند.دست بردارید از این کار ها تان.بااین بازی ها کسی روشن فکر نمی شود .به صاحب این سایت فحش نده “صاحب نظر”. يادت مياد موقعي كه اين سايت درخواست كمك مالي كرد چطور ميمون بازي درآوردي، عربده كشي راه انداختي كه كمك مالي يعني چي مگه چيكار ميكنيد كه كمك مالي ميخواهيد.چهار تا خبر ازاين ور و اون ور تو سايتتون گذاشتيد مگه چقدر كار داره. بعد هم كه گله مندي صاحب سايت رو در مصاحبه اي از نحوه برخورد بعضي خوانندگان ديدي يادت مياد چطور به … خوردن افتادي؟ كه ببخشيد معذرت ميخوام منظورم درست منتقل نشد. متاسفانه سايت ظاهرا اون قسمتها رو پاك كرده. بيخود نيست كه من به تو ميگم “سگ” مردك! قيافه ات رو بعينه پيش روم ميبينم. “صاحب نظر” همه كامنتهاي بالا رو تو نوشتي!به اسامي مختلف چند تا نظر ميدي آخه؟ حالا چرا اينقدر پريشان احوالي؟ چرا اينقدر زجر ميكشي؟ زندگي پر از زجر و اندوه تو واقعا رقت آوره. مردم اين مملكت همه دنبال عشق و حال و كيف خودشونن اونوقت تو در اين سن بالاي هفتاد سالگي در غم ايران مثل مثل شمع ميسوزي و آب ميشي. ول كن پيرمرد برو پي باقيمانده زندگيت! يارو به روي مباركش نياورد! آمد چند تا نظر ديگه ول كرد و رفت. منتها اين كامنتهاي بعديش ديگه زوركي و غيرصادقانه بود. ولي به هر حال خشمش رو بروز داد. بارك الله “صاحب نظر” بارك الله پيرمرد! ولي بد جوري “صاحب نظر” رو مگسيش كردم. كوروش شد، حسام نوابي شد، جلال حسینی شد، رزيتا و پروانه شد. حسابي انگشت به دهن شد. خلاصه مثل باكتري داره تكثير ميشه!”صاحب نظر” مثل مرغ به تخمگذاري افتاد. ابو بشر و حمید . ب هم شد. ولي خودمونيم پيرمرد كميكي يه!روتو برم “صاحب نظر”. پير سگ, روي تو رو نيست سنگ پاست!”از این حربه ی بچه گانه استفاده کردید که همه ی این آدم ها واسم هایک نفر هستند” —– ولي “صاحب نظر”، واقعا بيحياي مادرزادي!خوب كردي کارگر دودکش پاک کن لنینگراد شدي “صاحب نظر”. ما هم همين رو ميخواستيم. قصدمون از اين پس گردني زدن بهت همين بود پيرمرد منحرف. ميخواستيم به هذيان گويي وادارت كنيم! صاحب نظر” عجيب كفري شده. بدجوري داره زجر ميكشه!بسه ديگه، “صاحب نظر” بدبخت كلا ازعزت نفس افتاد. بره يه خورده به زندگيش برسه. زندگي اين بدبخت دركامنت فرستادن براي سايتهاي مختلف خلاصه ميشه. روزي هزار تا كامنت! شوخي نيست اين يعني تاليف روزانه يك كتاب سيصد چهار صد صفحه اي ! نام

  • جيسون ردريگز
    Posted 12 اردیبهشت 1396 at 0:19 ق.ظ

    بسه ديگه، “صاحب نظر” بدبخت بسه دیگه. دست از این مسخره بازی بردار .تا کی می خوای ادامه بدی .فکر می کنی خیلی کار با مزه ای می کنی میمون بی کار .برو به زندگیت برس بد بخت .آخر عمری چه کار به ادبیات وناشرها وجایزه ها داری آخر.میتونی بخور وببر واگر نمی توانی خفه شو . اگر ادامه بدهی اسم واقعی ات رواینجا می نویسم تاآبرو برات نمانه .ببینم آن وقت باز می نویسی.

  • احسان دارابی
    Posted 12 اردیبهشت 1396 at 7:18 ق.ظ

    تویی که باید بترسی اقبال پروازی بدبخت، چون فکر نمی کنم کسی دیگه مزخرفاتتو رو این سایت بخونه. اسم واقعیمم گذاشتم تا فکر نکنی ملت از تهدید یه الف بچه مثل تو می ترسن.

  • جيسون ردريگز
    Posted 13 اردیبهشت 1396 at 11:23 ق.ظ

    از بعد از كامنت –“صاحب نظر بدبخت كلا ازعزت نفس افتاد” ۱۳۹۶/۰۲/۱۱ ۲۱:۵۲:۲۷ — من پستي نداشته ام. همانطور كه ميبيينيد “صاحب نظر” بدبخت شروع به خرابكاري كرده است. از مديريت محترم سايت خواهشمند است نظرات بعدي اي كه وي به نام من فرستاده است را حذف كنند و من ديگر در اين صفحه كامنتي نخواهم داشت. قصدمان كلا ٌ مسخره كردن اين پير خرفت بود كه موفق هم شديم و كيفمان را كرديم. حالا كه مثل ماهي در ماهيتابه به جلز و ولز افتاده، به مسخره كردن او ادامه نميدهيم!

  • احسان دارابی
    Posted 13 اردیبهشت 1396 at 2:43 ب.ظ

    ما هم قصدمان رسوا کردن بیسواد عقده ای پررویی به اسم اقبال پروازی بود که موفق شدیم و کیفمان را هم کردیم!

Leave a comment

0.0/5