این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «جن نامه» اثر هوشنگ گلشیری
بهمن سقائی
کسی گفته بود، «دریا چه تغییرها کرده از نگاه فراوان آدمها.» و این دگرگونى بزرگ را مىشود حس کرد، اگر خوب به دریا خیره شویم. اما بر جهان ما همچنان تغییر یعنى جابجایى چیزى یا جانشینى کسى. برای بررسی رمان «جن نامه» که بر بنیاد ایستایی یا تغییر جهان بنا شده، این گفتاورد شاید چنان مرتبط باشد که بگوییم راوى«جن نامه» باور دارد تغییرِ جهان یعنى روى کار آمدن حکومتى دلخواسته. (نقل به معنا – ص ۳۲۹) و این خود، تکرار ذهنیتی قدیمی است.
به باورم تفاوت است میان دگرگونى دریا به نگاه آدمها و دگرگونى جهان به روى کار آوردن حکومتها؛ زیرا دگرگونی اولی، برگفته از جهان خودویژه ادبیات هنر و دومی از ملزومات جهان سیاست است. از این رو که نویسنده داستان با یکی کردن این دو، راوى را بر مىانگیزد به تلاش براى ایستاندن زمین.
می شود گفت گلشیرى متاثر از نویسندگان «رمانِ نو» فرانسه، بویژه«آلن رب گرىیه» بود که به استقلال حضور مکان از آدمها و درخود بودنشان باور داشتند، بی آن که پژواک زندگى آدمیان باشند.
اگر به تالارهاى باروک هتل «سال گذشته در مارین باد» و مکان «هزارتو»ى آلن رب گرىیه و بسیار پیشتر از اینان به ساختمان رفیع و آرایهى درونى کلیساى «کمبره» در رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست نگاه کنیم، در می یابیم چرا گلشیرى صندوق اسرار دستیابى به «حقیقتِ عالم» را در دیوار خانهبازمانده از نیاکانش جاى داده است. «کنزالحسینى» و «مرآت الخیال» و دستنوشته و کتابها و یک قلمنى براى نوشتن، اینهاست میراث عموحسین عموى که سالها پیش مرده و نام و گنجش را گذاشته براى تکرار مکرر خود، یعنى: برادرزادهاش حسین، که مىشود راوى داستان «جن نامه». راوی ای که یقین دارد به حضور پرمعناى مکان و رهایى زمین از گردشى که به آن گرفتار آمده است. همین خود دستمایهى داستان جننامه شده است. او مىرود تا به کمک اوراد درون را تهى از حرکت کند، زمین که ایستاده است از مدتها پیش.
راوى در روایت داستان جدیت دارد و مولف براى بازگویى آدم و حیوان و زندگى از زبان طنز بهره مند می شود. چرا که اگر مولف هم جهان را به جد مىدید، مىشد باور کرد جهانش تک ساختى ست و این خرق عادتى بود براى خواننده تا بر دستنوشتههاى راوى چشم بگشاید و به بانگهای تازهو ناهماهنگ با آواهاى مالوف جهان، گوش دهد.
بهتر است بر دادهها اتکا کنیم که جدیت راوى و طنز مولف بیشتر با جهان واژگان داستان همخوان است و اراده براى ایستاندن زمین جدى ست. اما خوب بنگریم به کلید ماجرا، موجوداتى ماوراى طبیعى (اوراد و اسرار احضار جن و ایستایى زمین) در اوایل دوره رضا شاه پهلوى بعلت نا مساعد بودن شرایط در صندوقى مهروموم شده در جرز دیوار زندانى شده بودند. از دیگر سو خانوادهاى که براى مدتى از سنت گذشته دست شسته و به جهان صنعتى «شرکت نفت آبادان» روآور شدهبود، پس از سالها دوباره به موقعیت پست پیشین پرتاب شده، ناچار به خانه ى نیا کان باز مىگردد.
اقامت از سر اجبار در مکان جادویی جدید خانواده را وادار مى کند بیشتر خود را غرق آن کنند. کندن دیوار پهن پستوى خانه، به یافتن صندوقچهاى منجر مىشود. به محض بازشدن دریچهاش موجودات ماوراى طبیعى از آن سربرآورده، بر آدمها ( بویژه حسین راوى داستان) تسلط یافته، آنان را وادار به اعمالى مىکنند که گرچه خمیره مایهاش را پیش از این داشته اند، اما هیچ مسئولیتى درقبال این اعمال ندارند.
از این پس، آدمها در خدمت این نیروهاى جادویى قرار مىگیرند تا دستیابى به مقصود امکانپذیر شود. این موجودات ماوراى طبیعى که به شکل کتاب و دستنوشته – بیشتر کتاب ادعیه و اوراد دوره صفویه- خودنمایى مىکنند، پس از ظهور دوباره بر سرور خانه تسلط یافته، درامى را پدید مىآورند که ناگفته آشکار است به کدام واقعیت اجتماعى کنونى اشاره دارد.
این نیروها راوى و دیگران را وا مىدارند تا به ایستادن زمین از حرکت اقدام کنند. راوى و نیروهاى تحت امر پا به سرنوشتى مىنهند که در درون خود گرایش و میل به آن داشتهاند، «تلاش براى بازگشت زمین و علم به دوران بطلمیوس». راوى ناچار است به مکتوب کردن وقایع تا همه در دل تاریخ حفظ شده و درس عبرتى باشند براى آیندگان که دیگر گرفتار چنین سرنوشتى نشوند. او به سفرى در گذشته دست مىزند برای بازگشت عمو حسین، تا او زنش کوکب را بىحضور مظاهر تمدن و تغییرات دوباره به آغوش کشد.
احضار روح و تثبیت زمین همهنگام است با خورشید گرفتگى اردیبهشت سال ۱۳۵۵ و مراسم آیینى communion meal از همین زمان آغاز مىشود که هنوز هم ادامه دارد تا شکست تثبیت زمین بر همگان اثبات شود.
راوی جن نامه مىخواهد دون کیشوت را دوباره زنده کند با این تفاوت که جهان به وضعیت پیشینی بازگردد که دون کیشوت یا دون کیشوتهای زمانه می خواهند. در فرجام هم زمین به چرخش ادامه مىدهد و نیروهاى برون آمده از دوران «بحارالانوارها»ى مجلسىها در گورستانى که مراسم آیینى براى دستیابى به مقصود برگزار مىشود، با وجود احضار روح عمو حسین و کوکب که در کالبد راوى و ملیحه «معشوقه راوى» زندگى مىکنند، بازهم دانش بشرى و عقلانیت پیروز مىشود و زمین همچنان به چرخش ادامه مىدهد. آنگاه کوکب هم موفق مىشود شوهرش را وادارد به جارى کردن طلاق، «زوجهً موکلى کوکبُ طالقُ» و رهایى زن.
پرسش این است که آیا مولف خواسته فرهنگ خرافى گذشته را به نقد بگیرد یا اصولا به انتقاد از بدیهیات جامعه برخاسته است؟ آیا جن نامه داستان باززایى و از بندرستن نیروهاى جهل و خرافى «مفاتیحالجنان» ها و «بحارالانوار»هاست که امروزه برآنند تا دوباره بر جامعه اى مسلط شوند که از مدتها پیش پذیرای عقل مدرن و فرهنگ تکنولوژیک شده است؟ آیا مراسم آیینى در گورستان در واپسین زمان داستانى خود گونهاى از ناگزیرى شکست خرافه و جهل و به ریشخند گرفتن مناسباتى کهنه است که دوباره سربرآورده تا خود را زندگانی اى نو بخشد؟
یا چنان که از ظاهر امر بر مىآید، داستان و آدمهاش کسانىاند خسته از علم، قاعده، قانون و تمدن که در پی ریشخند زدن به همهى این اصول بدیهى، در پى جهانى و مکانى دیگرند مستقل از آدمیان. نوعى نگاه دیگرسان به بدیهیات تعیین شده براى ما.
چنین برداشت می شود که جننامه روایت تفسیر کامل جهان پیرامون است. جامعیت شناخت. بهره گیری از راه حل های کلان جهانی که همچنان اینجا و آنجا برای عده ای راهگشای خوشبختی ابدی ست. همان چیزى که در باقى آثار گلشیرى بیشتر از آثار دیگران بچشم مىآید. راوى جننامه که مىخواهد زمین ایستا باشد، خودش حرکت مىکند. اینجا و آنجا مى رود. آسمان و ریسمان بهم مىبافد تا دردها و مصایب اجتماعى روزگار خود را واگویه کند، گیرم به طنز مولف آن را قبول نداشته باشد. جهانگردىبه نفى جهان نشسته که مىخواهد جهان را در جامعیت خود بازنمایى و تفسیر کند و آنگاه تغییرش دهد.
مى دانیم وجه مشترک همهى رمان هاى پیش از جنگ دوم جهانى (از جمله اولیس جیمز جویس) این بود که جهان را به گونه اى جامع بازنمایى مىکردند، تکرار همان کارکردى که اسطوره هاى روزگار کهن انجام داده بود: تفسیر کامل جهان به شکل و هویتى مدرن. تفسیر مدرنیته براى تمامیت تفسیرى جهان، نوعى اسطوره سازى مدرن به دلیل شور و شوق کودکانه انسان ها از رشد شتابان تکنولوژى و دستآوردهایش که نماد مجسم آن را در آثار هنرمندان فوتوریست ایتالیایى و روسى سراغ داریم، پدیده اى که زاییدهى اندیشه ى هگلى از جهان بود.
منتقدان ادبی معتقدند رمان پس از آشویتس – نماد بىبدیل تکنولوژى و امیدهاى سرخوشانه مردمان به جامعهى آرمانى از راه پیشرفت تکنولوژى – آشکارا از تفسیر جهان دست کشید و باور کرد تنها مىتوان تصورى از گوشههاى تنگ و تاریک، گوشههاى فراموش شده، حاشیههاى زندگى را ارائه داد. اما جننامه همچنان اسیر آن فضاهاى داستانىست که رسالت تفسیر جامع جهان را برعهده داشتهاند. از همه اینها که بگذریم، درواقع گلشیرى شیفته «درجستجوى زمان از دست رفته» مارسل پروست است. او به قول راوى مىنویسد تا همه ى آنها زنده باشند. «باید بنویسم تا باشند، مثل پدر که هستش یا عمه بزرگه که باید سلول به سلول بسازمش تا باشدش همچنان که بود.» (ص ۳۰۹)
او تلاش دارد خاطرهها را زنده کند تا گذشته را بازسازى کند، تا به همین طریق از حرکت زمین (گذشت زمان) جلوگیرى کرده باشد به کمک اورادى که صفحههاى کتاب خودش (جن نامه) است. اما مگر بسیار پیش از این مارسل پروست چنین بدعتى را پیش روى ما نگذاشت تا بعدها به سنتى در داستان تبدیل شود؟
________________
نقل قول ها از کتاب جن نامه نشر باران سوئد
‘