این مقاله را به اشتراک بگذارید
خرده روایتهایی از زنانِ سوگوار و بیچهره
لیلا صمدی
نامِ «آشویتس خصوصی من» ما را به مغاکی میبرد و در حفرههای عمیق و تاریک رنج و تنهایی رها میکند. به طرح ناتمامِ درختِ کشیده بر دیوار سلول خیره میشویم. در انفرادی غلت میزنیم مدام. مدام از دندهای به دندهی دیگر میچرخیم. کابوس میبینیم. سر برمیداریم. از پشت پنجرهی سلول ردِ نور را دنبال میکنیم. به نرمیِ ادا شدن جملهی «دوستت دارم» از دریچهی سلول بیرون میآییم. خیالپردازی میکنیم. روبهرو، ردیف کاجها و سایهی سپیدارهاست. این طرف خاطرهی دورِ مردان بیشماری که نیمهشب زخم خوردند. تصویر میلرزد. اشک در چشمهایمان موج میزند. همهچیز ماتِ مات میشود…
شاعر کتاب را با تقدیمنامهای مفصّل شروع کرده: «با احترام و فروتنی، به فروغ فرخزاد، خلاقترین، مهمترین و جسورترین شاعر مدرن ایرانی؛ به گلبهار، مادرم، که علاوه بر هستی من، تخیلم هم از او مایه میگیرد؛ به زنهای سرزمینم، که شایستگیهای بیحدوحصر دارند؛ آشویتس خصوصی من پیشکش میشود به خاطرهی الف. عین. به احترام مهر و زخمهای عمیقی که بر جان من گذاشت و رفت…»
از این تقدیمنامه آشکارا پیداست که زنها بیشترین تأثیرها را روی شاعر گذاشتهاند و شعرها از زنان جانمایه گرفتهاند. زنها همهجا حضور دارند: در قطار، در بازار ماهیفروشها، پشت پنجره، در خوابهای مرد، زیر باران ریزِ بعدازظهرِ پاییز، میان انبوه جنازهها. حتی «بر پلاک گردن اسیر، تصویرِ چهرهی محو زنی پیدا»ست. همهجا نشانی از زنها هست؛ زنهایی سوگوار و بیچهره، زنی با موهای فِر و چشمهای مغولی، با پلکهایی نیمهباز، با بلوزی خاکستری، با دامن کوتاه، و با چکمههای ورنی.
حتی وقتی که با اشاره و نام ذکری از زنها نمیشود نیز حضور آنها در لابهلای سطور عاشقانهی اندوهبارِ پر از وهم و خیال حتمی است: در سنگر، در آپارتمان، روی خاکریز، در کوهپایههای دیلمان و جنگلهای سیاهکل، در «واگنِ اُونلی فور ویمنی»، در ابوغریب و گوانتانامو و اوین، و در سلول انفرادی حتی.
«زن» یکی از ابژههای اصلی خردهروایتهای این مجموعه است و نهتنها در فصل «عاشقانههایی ناتمام برای آنا»، بلکه در فصلهای دیگر کتاب هم حضوری قاطع دارد. بازتاب رنجهای زیست زنانه را میتوان بهوضوح در زندگی بسیاری از آدمها ـ و در اینجا شاعرِ «آشویتس خصوصی من» دید.
حضور زنها و دامنهی تأثیرگذاریشان تمام نمیشود. تکثیر شدهاند و در چهرههای ناشناخته و محو، با نامهای گوناگون، تمامیِ جهان شعر همایون را اختیار کردهاند. در شعر «مدام در انفرادی…» میگوید: «دوستت دارم یعنی نامهایت را هجی کن/یکییکی حروف را بر دهانم بگذار/مانند تمشکهای سرخ و نرم/تا صدات بزنم شیرین/صدات بزنم لـیلا، صدات بزنم/سارا صدات بزنم، صدات بزنم، صدات بزنم ندا/صدات بزنم تهمینه، صدات بزنم آنا… آنا/صدات بزنم به نام تمام زنان سرزمینم…».
هر شعر روایتی است ناب از تصویری عاشقانه یا شرحی است از رنجها و به خون نشستنها و از دست دادنها و خلسههای میان بیخوابیِ عمیق و بیداری. روایتها در فضایی پر وهم، تاریک و روشن، میان کابوس و رؤیا، و واقعیت و خیال میگذرند. خاطره عنصر اصلی در روایتهای شاعرانهی این مجموعه است. شعرهای این کتاب اما حدیث نفسهایی شخصی نیستند که یک جا شروع شوند و یک جا تمام شوند. ادامه مییابند، از بُعدی به بُعد دیگر میروند و از جایی و وقتی به مکانی و زمانی دیگر محول میشوند. شاعر در شروعِ «خاطرات انهدام» حجم عظیمی از اندوه و ویرانی را بر خاطر خواننده آوار میکند: «از کلاهی در دست/از یونیفرمی بلند بر تن/از بیشمار مدالهای افتخار و شجاعت/از پوکههای فشنگ و قمقمههای خالی/از بیشمار سربازان فرمانبر/فقط چهرهی محو زنی میان انبوه جنازهها مانده بود/با لبهایی برآماسیده». این «چهرهی محوِ» زن مدام در شعرها تکرار میشود و هر بار به گونهای رخ مینماید.
شعرها در سه فصل جدا شدهاند: «شکنجه شدهها»، «عاشقانههایی ناتمام برای آنا» و «خردهروایتهایی از هراس و انزوا». این تقسیمبندی اما فصلبندی دقیقی برای جدا کردن شعرهای اجتماعی و عاشقانهی این مجموعه نیست. درونمایه و تم اشعار بهتناوب در همهی آنها تکرار میشود و محدود به فصلبندی نیست.
زن، تنهایی، اندوه، عمیق، تاریکی، خون و خاطره از جمله واژههایی هستند که بسامد بالایی در اشعار این مجموعه دارند. زنِ غمگینِ این شعرها تنها و ترسخورده میان سطور راه میرود و شاعر پر از امیدواری برای اوست: «کاش زن اینهمه تنها نبود/لبهایش را از هراس نمیگزید/حرفهایش را ناتمام رها نمیکرد…/تنهایی زن در پاییز دیوانهکننده است/حتی اگر تنش را در شادیِ فیروزهایرنگ پوشانده باشد».
حسن همایون در مورد اینکه چرا شعرهای این مجموعه تا این حد زنانهاند، میگوید: «منِ شاعر نمیخواهم و نمیتوانم به اندوه زنهای پیرامونم بیاعتنا باشم. علاوه بر اینها، در شعر مدرن فارسی، متأثر از سنت جمالشناسی کلاسیک فارسی، شاعران مدرن از نیما یوشیج تا احمد شاملو و دیگران وقتی هم به زن پرداختهاند او را فقط به «ابژهای» برای ستایش فروکاستهاند و کمتر به رنج و اندوه او پرداختهاند. گویی در آثارشان زن را به مثابهی گلدانی لب پنجره میدیدهاند و فقط زیبایی زنانهاش را تقدیس و ستایش میکردهاند. بر این اساس، من سعی کردهام از به دست دادن روایتهای ضد زن در شعرهایم پرهیز کنم.»
از سوی دیگر «آشویتس خصوصی من» تلاشی است برای گره زدن مسائل شخصی به موضوعات عمومی. همایون «در شعر «سلول انفرادی خاورمیانه» برای روزنامهنگاران محبوس در خاورمیانه مینویسد: «آن مرد/روزنامهنویسی بود/با ستونی پانصدکلمهای برای هر روز/ حالا سالهاست در زندان/با خروارها جدول حلنشدهی کلماتِ متقاطع/با مُشتمُشت قرصهای آرامبخش/با ساعتها قدم زدن در اتاقی دو در دو/با از بَر کردن دیوار نویسیهای سلول».
او دربارهی اینکه چرا به انتخاب عنوان تلخِ «آشویتس خصوصی من» رسیده است، میگوید: «آدورنو معتقد است که پس از آشویتس شعر گفتن بربریت و توحش است. این گفته ناظر بر آن است که آشویتس دیگر نباید تکرار شود. اما نهتنها آدورنو بلکه عموم متفکران و روشنفکران قرن بیستم که انتظار داشتند آشویتس دیگر تکرار نشود در اشتباهی بزرگ بودند. آشویتس در روزگار جنگ دوم جهانی تمام نشد، بلکه پس از آن، در روزگار جنگ سرد و جهانِ درگیرِ دعوا بر سر غنائم جنگ و رقابت بر سر شکل دادن خاورمیانهی جدید و سهمخواهی از این خطهی خونخیز و دینخیز جهان، هر بار به نحوی بازتولید شد. این توحش و گسست در مدنیت با فاجعهی غمانگیز سوریه عملاً به اوج رسیده است. کتاب "آشویتس خصوصی من" ناظر بر این فجایع بیپایان است، بدون اینکه بخواهد از سوریه و دمشق و حلب و بغداد و کابل و بیروت و بیتالمقدس و تهران و آنکارا و… نام ببرد.»
از همایون پیش از این مجموعه شعر «برف تا کمر در تاریکی نشسته» به همت انتشارات مروارید منتشر شده است.
به نقل از الف کتاب
«آشویتس خصوصی من»
نویسنده: حسن همایون
ناشر: چشمه، چاپ اول ۱۳۹۵
۱۷۵صفحه، ۱۴۰۰۰ تومان