این مقاله را به اشتراک بگذارید
برای خاطره غلامحسین نقشینه و بیستمین سال نبودنش
آلفرد هیچکاک فقید در یکی از طرحهای دیوانهواری که برای فرانسوا تروفو تعریف میکند، از یک طرح فیلمنامه حرف میزند. در طرح او مردی صبح زود از خواب بیدار میشود. تمام آداب یک مرد مدرن را به جا میآورد، ریش میتراشد، صبحانه میخورد، مرتب لباس میپوشد، کراوات میزند و به سر کار میرود. کار او در یک ارکستر بزرگ است. او در انتهای ارکستر مینشیند و تمام مدتی که دیگر نوازندگان در حال نواختناند، درست مثل یک مجسمه سر جایش میماند و فقط در پایان مراسم وقتی آهنگ رو به اتمام است، بلند میشود و با سازش یک نت مینوازد. بعد از پایان اجرا او درست عکس همه کارهایی را که صبح انجام داده تکرار میکند و به رختخواب میرود. هیچکاک این مرد را «مرد یکنتی» مینامید.
او بعدتر ایده مرد یکنتی را در یکی از معروفترین آثارش «مردی که زیاد میدانست» استفاده کرد و با ترفندی ریز ثابت کرد چه اهمیتی برای او قائل است. نقشه قتل یک مقام حکومتی قرار بود درست زیر همان تک نت مرد یکنتی اجرا شود. موقعیت بعضی از بازیگران یا کارگردانان تاریخ سینما هم بیشباهت به مرد یکنتی هیچکاک نیست. آنها تمام مدت عمر لباس پوشیده و مرتب سرجایشان منتظر لحظهای ماندهاند که همان یک نت محوله را بنوازند و البته چنان درخشان آن یک نت را نواختهاند که مهمترین اتفاقات در گوشه و کنار همان یک نت آنان رخ داده است. در سینمای ایران احتمالا شایستهترین کاندیدا برای دریافت لقب مرد یکنتی کسی نیست جز غلامحسین نقشینه. مردی بازمانده از قدیمیترین نسل بازیگران تئاتر ایرانی که فقط یک شاهنقش برای زنده ماندن در خاطره ایرانیان داشت و همان یکی آنقدر بینظیر بود که برای یک عمر کار او کفایت میکرد. او «داییجان ناپلئون» ایرانیان بود.
۱
غلامحسین نقشینه متولد سال ۱۲۸۲ در تهران بود، یا آنطور که خودش دوست داشت بگوید، درست سه ماه قبل از آنکه کلنل لیاخوف به فرمان محمدعلی شاه قاجار مجلس را به توپ ببندد، به دنیا آمده بود. نقشینه به سبب مکنت مالی و نیز سابقه خانوادگی این شانس را پیدا کرد تا از دوران نوجوانی در تئاترهای محلی و از دوران جوانی در تک و توک تئاترهای حرفهای تهران بازی کند و سرانجام وقتی که میرسیدعلیخان نصر تصمیم گرفت هنرستان بازیگری را دایر کند، در ابتدا با عنوان فرمالیته هنرجو و خیلی زود در مقام هنرآموز مشغول به کار شد و به این ترتیب جزو اولین گروه فارغالتحصیلان مدرسه تئاتر نصر درآمد.
بازیگری نقشینه در دوران پرتلاطم این هنر درست پیش از رونق گرفتن تئاتر علمی غربآموختهای که عبدالحسین نوشین نماینده رسمی آن شناخته میشد، گم شد و با بیعلاقگی او به کار و کناره گرفتنش از آن در معرض فراموشی کامل قرار گرفت. اما یک نقش، درست در جایی که به نظر میرسید دوران بازی او یقینا به پایان رسیده است، منتظر او ایستاده بود تا نام کارمند فراموششده وزارت پیشه و هنر را برای همیشه زنده نگه دارد. ناصر تقوایی در دوران جوانی بازی او را در گروههای دورهگردی که برای کار به جنوب کشور رفته بودند، دیده بود و پس از آنکه مطمئن شد بازیگران حرفهایتر تئاتر او را در مجموعه تلویزیونی «داییجان ناپلئون» همراهی نخواهند کرد، به سراغ نقشینه آمد. نوبت نواختن آن یک نت بلند فرا رسیده بود.
۲
نصرت کریمی، با سابقه بازی طولانی و کارگردانی. پرویز فنیزاده بازیگر شناختهشده سینما و تئاتر. محمدعلی کشاورز ستارهای در ابتدای درخشش. جهانگیر فروهر همکار قدیمی اما همچنان فعال نقشینه. سعید کنگرانی جوانکی زیبا در آغاز راه ستاره شدن. اسماعیل داورفر با سابقه کار تئاتر و…
این سیاهه بازیگرانی بود که ناصر تقوایی موفق شده بود آنان را برای کار در سریال تلویزیونیاش متقاعد کند. بازیگرانی عمدتا باسابقه که همه به بدبینی به رسانه بیش از حد عوامانه تلویزیون نگاه میکردند. سیاههای از بازیگرانی که یا ستاره بودند یا در آستانه ستاره شدن قرار داشتند. در این سیاهه احتمالا غریبترین نام غلامحسین نقشینه بود که به نظر میرسید مدتهاست امکان درخشش را از دست داده است. انتخاب نقشینه برای نقش اصلی سریال بزرگترین ریسک تقوایی بود و اگر تعهد تلویزیون در آزاد گذاشتن کامل او در میان نبود، احتمالا با مخالفت جدی آنها روبهرو میشد. ترجیح تلویزیون انتخاب بازیگری آزمونپسدادهتر بود (تجربه «دلیران تنگستان» بههیچوجه نشانی از یک تجربه موفق برای نقشینه نداشت)، اما بههرحال از سر اجبار با انتخاب تقوایی کنار آمدند.
حاصل کار چیزی بود که هیچکس فکرش را نمیکرد. نقشینه در نقش داییجان ناپلئون درخشید. ترکیب متناقض انضباط نظامی، سادگی که بیشباهت به شیزوفرنیا نبود و تدریجا به جنونی تمامعیار تبدیل میشد و البته رفتارهای اغراقآمیز برای شبیهتر شدن به ناپلئون و همه اینها در تضاد کامل با اندام نحیف و قامت کوتاه غلامحسین نقشینه باعث شد نقش داییجان ناپلئون درست شبیه همان تصویری از آب دربیاید که خوانندگان مشتاق کتاب منتظرش بودند. زوج نقشینه و فنیزاده در نقش داییجان و خدمتکارش مشقاسم هسته مرکزی سریال را تشکیل میدادند و چنان با نقشهایشان منطبق شده بودند که هنوز هم کسی حتی نمیتواند آن دو نقش را بدون این دو تصور کند.
خود نقشینه تعریف میکند که بعد از خواندن یک جلد از فیلمنامه ۱۷ جلدی داییجان ناپلئون «صورت تقوایی را بوسیدم و به او گفتم اینها فیلمنامه نیستند؛ شاهکارند». مرد یکنتی جای درست نواختن نتش را پیدا کرده بود.
۳
نقشینه پس از «داییجان ناپلئون» به همان غربتی خزید که تا پیش از آن در آن فرو رفته بود. فیلم «آقای هیروگلیف» که قرار بود باعث درخشش او و یاسمن آرامی (دختر آسیابان در فیلم «مرگ یزدگرد» بیضایی؛ زن یکنتی سینمای ایران!) شود، قربانی مشخص نبودن ضوابط در سالهای آغازین انقلاب شد و هرگز به نمایش درنیامد و به این ترتیب دو نقش کوتاه او در دو فیلم دیگر تقوایی «ناخدا خورشید» و «ای ایران» آخرین خاطرات سینما از او شدند. شاید او دیگر پیشنهادی جدی نداشت، یا شاید پیشنهادهایش را جدی نگرفت. اما شاعرانهتر آن است که باور کنیم مرد یکنتی به همان یک نت درخشانش وفادار مانده بود. وفادار به آن یک نت خیلی بلند خیلی درخشان!
هفته نامه چلچراغ