این مقاله را به اشتراک بگذارید
غزاله علیزاده؛ رویابینی که رویا میساخت
سمیه مهرگان*
جاذبه شعر و داستاننویسی ایران در دهه چهل، بسیاری را بهسوی تهران کشاند؛ جاییکه نویسندهها و شاعرها، از گوشهگوشه ایران بهویژه جنوب و شمال و شرق، تاروپود دیگری بر این طرح تازه ادبیات معاصر میبافتند. یکی از آنها غزاله علیزاده بود که به دلیل قبولی در رشته حقوق، توفیق آمدن به پایتخت را یافت تا رویاهایش را در کنار نامهای برجسته آن زمان، بهویژه زنان نویسندهای چون دانشور، امیرشاهی، ترقی، پارسیپور و بهرامی شکل بدهد تا بعدها در ابتدای دهه هفتاد با «خانه ادریسیها» جایگاه ویژه خود را بازیابد؛ آنجاکه جلال ستاری، مختاری، رضا براهنی و بسیاری دیگر در رثای خانه رویازدهاش نوشتند. اما مرگش پنج سال بعد از انتشار «خانه ادریسیها» به او فرصت نداد تا در سال ۱۳۷۸ جایزه بیست سال ادبیات داستانی انقلاب را دریافت کند و «خانه ادریسیها»ی دیگری خلق کند. اما جوانمرگی یا مرگ تراژیک (خودخواسته یا ناخواسته) در بیشتر مواقع آدمی را عزیز میکند؛ آنطور که جیمز ایجی (۱۹۰۹-۰۹۵۷) را با «روایت مرگ در خانواده» بهعنوان تنها رمانش که یک سال بعد از مرگش منتشر شد و برایش جایزه پولیتزر را به ارمغان آورد؛ آنطور که ایزیدور دوکاس مشهور به کنت دو لوتره آمون (۱۸۴۶-۱۸۷۰) که فقط بیستوچهار سال زیست، اما یکی از بهترین آثار اواخر قرن نوزده فرانسه را نوشت تا راه را برای آندره برتون و سالوادور دالی و دیگر سوررئالیستها هموار کند: «سرودههای مالدورور»؛ آنطور که ایرن نمیروفسکی (۱۹۰۳-۱۹۴۲) با شاهکارش «سوئیت فرانسوی» که ۶۷ سال بعدِ مرگش منتشر شد، جایزه رنودور را برد و به جمع صد رمان بزرگ انگلیسیزبان در قرن بیستم راه یافت، تا با مرگش جاودانگی را به خود خوشامد بگوید؛ آنطور که جان اف. کندی (۱۹۳۷-۱۹۶۹)، وقتی نتوانست ناشری را برای چاپ «اتحادیه ابلهان»اش پیدا کند، به زندگیاش در ۳۱ سالگی پایان داد تا یک دهه بعد از مرگش، شاهکارش منتشر شود و جایزه پولیتزر را از آن نویسنده مردهاش کند. میتوان به این فهرست، نامهای بسیاری را افزود: صادق هدایت، فروغ فرخزاد، ویرجینیا وولف، آلبر کامو، ایزاک بابل، فرانتس کافکا، اُسیپ ماندلشتام، فدریکو گارسیا لورکا و…
وقتی که زیستن در واقعیت آنقدر دردناک میشود که ناگزیرت میکند به رویا پناه آوری، و وقتی متوجه میشوی رویا هم چیزی از واقعیت کم ندارد و به همان وحشتناکی است، انگار مرگ، پناهگاه امنی است برای آدمی، بهویژه که هنرمند باشی. و این رویابینی و رویازدگی نمودی از آثار هنرمندانی است که بهنوعی زندگیشان مدام بین مرگ و رویا در نوسان است. غزاله علیزاده یکی از همان رویابینهایی بود که سرانجام رویازده شد و خودش را به درختی در جواهرده بست شاید رویایش در تولد بعدی حیات پیدا کند؛ چراکه او نویسندهای رویابین بود که نیاز داشت همیشه در یک رویا میهمان باشد؛ یک میهمانِ پذیرفتهشده در قلمرویی که چهارگوشهاش را خود او چیده باشد؛ زیرا این رویابین است که رویا میسازد؛ و چه چیزی از رویای رویابین به واقعیت ذهنی او نزدیکتر و شبیهتر…
* روزنامهنگار و داستاننویس
به نقل از آرمان
1 Comment
مسعود
جان اف کندی نویسنده اتحادیه ابلهان؟!! یه ویرایشی هم اگر متن رو قبل از انتشار بکنید بد نیست.