این مقاله را به اشتراک بگذارید
زندگینامه ملکه جنایت در نشر روزنه
آگاتا کریستی برای علاقهمندان ادبیات پلیسی نامی مشهور و شناختهشده است. او نویسندهای است که در ادبیات پلیسی جهان به «ملکه جنایت» شهرت یافته و هرکول پوآرو، کارآگاهِ تعدادِ زیادی از رمانهای او، یکی از مشهورترین شخصیتهای آثار پلیسی است. بر اساس آثار او فیلم و سریال هم فراوان ساخته شده و یکی از مشهورترین اقتباسهای سینمایی از آثارش، فیلم «قتل در قطار سریعالسیر شرق» به کارگردانی سیدنی لومت است. آثار آگاتا کریستی به فارسی هم فراوان ترجمه شده است، اما اخیرا کتابی نیز درباره خود این نویسنده و زندگیاش به فارسی ترجمه شده. کتابی با عنوان «آگاتا کریستی»، نوشته لارا تامپسون، که با ترجمه نادر قبلهای در نشر روزنه به چاپ رسیده است. در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی این کتاب به نقل از ساندیتلگراف در معرفی آن آمده است: «آگاتا کریستی پرفروشترین نویسنده داستانهای جنایی در جهان است. ولی پشت پرسونای آرام ملکه جنایت زنی پیچیده و قابلتوجه زندگی میکند. لارا تامپسون، زندگینامهنویس انگلیسی، به لطف خانواده آگاتا کریستی، و دسترسی کامل به نامهها و یادداشتهای منتشرنشده دست به تحقیقاتی کامل درباره زندگی این نویسنده بزرگ زده است. تامپسون، از دوران کودکی ادواردی آگاتا کریستی، دو ازدواجش و یازده روز گمشدن اسرارآمیزش، تا رمانهای مکاشفهآمیزی که کریستی زیر اسم مری وست مکوت منتشر کرده، هم جزییات آثار داستانی و هم واقعیت نهفته در زندگی شخصیاش را گرهگشایی کرده. ولی جدا از تمام این حقایق، این کتاب زندگینامه هوشمندانه آگاتا کریستی، بهعنوان پدیده، نویسنده و یک زن است.» کتاب «آگاتا کریستی» لارا تامپسون از یازده فصل تشکیل شده است. کتاب تامپسون با سفری به تورکی، زادگاه آگاتا کریستی، آغاز میشود. سفر به جایی که نویسنده میگوید دیگر شبیهِ وقتی نیست که کریستی در آن متولد شده بود و کودکیاش را در آن گذرانده بود. او اینگونه به توصیف زادگاه کریستی میپردازد: «وقتی کسی از بالای جاده بارتون به تورکی نگاه کند؛ پستی و بلندیهای هفتتپه آن، پیچوخم منحنیوار خلیج با دریایی که ماورای آن سوسو میزند، را میبیند. این منظرهای است- بخشی آشکار، بخشی پنهان – که آگاتا میشناخت و عاشقش بود، آنقدر که وقتی، در دهه ٢٠، با آرچی به سفر دور دنیا رفت، برای مادرش نوشت آفریقای جنوبی مثل تمام جاهای واقعا زیباست، درست مثل تورکی!» نویسنده آنگاه مینویسد: «این مکان دیگر وجود ندارد. تورکی جوانی آگاتا پیکربندی داشت و کامل بود؛ سرزمینی برازنده از نوع خود با هلالیها و مهتابیهایش، خانههای ییلاقی بزرگ و کمنورش که در میان درختها و تپهها محصور شده بودند، با تشریفات و ساختارها و طبیعت دوردستش. آنجا منطقه پرآبی بود، بهتدریج بنا شده بود، شهری بود که در آن مردم با معرفینامهها سر میرسیدند. در تابستان روزنامه محلی فهرستهای هفتگی از اسامی مهمانان تعطیلات را چاپ میکرد، و گفته میشد به نشریات اطلاعات عمومی میمانند. خانوادههای ساکن آن شهر از طبقه خانواده آگاتا بودند: متوسط، متمایل به بالا. این همگنی چیز گرانبهایی بود. اطراف او، همه تحت محافظت و در تعادل بودند. ازاینرو، تا اندازهای تخیل او میتوانست آزادانه پرواز کند.» کتاب لارا تامپسون، فصلبهفصل پیش میرود و در هر فصل ما را با جنبههایی ناشناخته از زندگی و شخصیت ملکه جنایت آشنا میکند.
به نقل از شرق