این مقاله را به اشتراک بگذارید
نبودن برای بودن
علی شروقی
عجیب نیست که نقد کارگاهی یا به بیان دقیقتر تلقی مرسوم از این نوع نقد در ایران که اغلب به ارائه سیاههای از نقاط قوت و ضعف آثار داستانی تقلیل یافته است، «کوچه ابرهای گمشده» کورش اسدی را آنطور که باید درنیابد و جریان غالب ادبیات در این سالها که بهشدت به نقد کارگاهی وابسته بوده و هست با این رمان برخوردی دوگانه داشته باشد. برخوردی بیشتر مودبانه اما نهچندان گرم که بهموجب آن این رمان تا جایی پذیرفته میشود و از جایی بهبعد دیگر نه. گویی پذیرش بیچونوچرای این رمان بحرانی را به روی جریان غالب داستاننویسی ایران میآورد که این جریان میکوشد از پذیرش آن طفره برود. اما آنچه رابطه «کوچه ابرهای گمشده» را با جریان غالب داستاننویسی این سالهای ما به رابطهای پیچیده و بغرنج بدل میکند این است که کورش اسدی در این رمان تمام آن مولفههایی را که رماننویسی این سالها داعیهدار آن بوده به درون خود کشیده، متحول کرده، مرزهای محدود این مولفهها را درنوردیده و با کشاندن آنها به جهان زیرزمینی خود تمام این مولفهها را در فرمی دیگرگونه، در فرمی مسئلهساز، از نو پیکربندی کرده است. درواقع فُرمِ این رمان سخت وابسته به جهان زیرزمینی است اما این فُرم مولفههای برسازنده خود را از ادبیاتِ روی زمین گرفته و این مولفهها را چنان متحول کرده که وجه بحرانزای آنها را پیش چشم آورده است. وجهی که اغلب در روایتهای رسمیِ اغلب کارگاهی پنهان مانده بود. شهر، آپارتمان، آرمانخواهی و آرمانباختگی، داستانی در دلِ داستان دیگر، اینها همه مولفههایی است که در ادبیات داستانی این سالها کموبیش حضور داشتهاند و در رمان کورش اسدی نیز حضور دارند و از ترکیب همینهاست که «کوچه ابرهای گمشده» پدید آمده است، منتها نحوه حضور این عناصر در رمان کورش اسدی متفاوت است با نحوه حضورشان در بسیاری از رمانهای این سالها و این تفاوت از نحوه پیکربندی آنها در رمان «کوچه ابرهای گمشده» میآید و از طرز مواجهه با آنها و درواقع از سبک این رمان؛ سبکی که ادبیات داستانی این سالهای ما را با این حقیقت مواجه میکند که میانمایگی این ادبیات نه از میانمایگی مضمون و محتوا که از میانمایگی سبک بوده است و درواقع از غیاب ادبیات به معنای عرصهای که موضوع خود را، هرچه که باشد، به عرصهای برای مواجهاتی خطیر بدل میکند که نظم متعارف را برمیآشوبد و این اتفاق در «کوچه ابرهای گمشده» وقتی میافتد که مضامین آشنایی که برشمردیم در رمان اسدی از یکسو از مرزهای متعارف و جاافتاده خود فراتر میروند و از سوی دیگر در شکلهایی از ادبیات پیکربندی میشوند که متعلق به پیشینه ادبی ما هستند. منظورم از این پیشینه، هم پیشینه ادبیات معاصر ایران است و هم ادبیات کلاسیک که کورش اسدی هر دو را خوب خوانده بود و میشناخت. رمان اسدی از مجموعهای از سنتهای ادبی میآید بیاینکه صرفا پیروِ آن سنتها باشد. نثرهای کهن ادبیات فارسی، نثر ریتمیک قصههای ابراهیم گلستان، قصهگویی گرمِ احمد محمود، استحالههای «بوف کور»ی (در مثلا شخصیت ممشاد که گویی راوی بوف کور است که به هیات پیرمرد خنزرپنزری درآمده)، فرنگیسِ «چشمهایش» علوی (که در رمان کورش اسدی در هیات شیده مقابل راوی جستجوگر نشسته است و از استاد ماکانی سخن میگوید که برخلاف استاد ماکان رمان علوی توزرد از آب درآمده است)، حتی شعر حجم و جریانهای حاشیهایتر داستاننویسی فارسی، رمان «کوچه ابرهای گمشده» از تمامی اینها و از بسیار بیش از اینها مایه گرفته است، اما رابطه این رمان با سنت ادبی نیز همچون رابطهاش با درونمایهها و عناصرِ معروفِ ادبیات این سالها رابطهای پیچیده است. بهواقع با انتقال تمامی این «ازپیشبوده»ها به جهان زیرزمینیِ رمان «کوچه ابرهای گمشده» و تحولیافتن آنها حین این انتقال است که جهان خاص رمان کورش اسدی پدید میآید؛ جهانی که در آن نوعی مکالمه انتقادی با گذشته و حال پدید آمده است و از خلال این مکالمه وجه پنهان و زیرزمینی گذشته و حال احیا میشود. «کارون» – شخصیت اصلی کوچه ابرهای گمشده – خود به دنیایی زیرزمینی تعلق دارد. او واسطهای است میانِ رو و زیرِ زمین. همچون «خارون» که در اساطیر یونان حامل مردگان به جهان زیرین است، «کارون» رمان «کوچه ابرهای گمشده» نیز انتقالدهنده چیزهای روی زمین به یک جهان زیرزمینی است.
شباهت نام «کارون» با «خارون» بعید میدانم تصادفی بوده باشد و تصادفی هم اگر هست تصادفی است که خوش نشسته است. کارون در پیادهرو کتاب میفروشد؛ پس فروشندهای است دورهگرد که با زیرزمینیها سروکار دارد. او یکجانشین نیست و حتی وقتی ممشاد او را در یکی از آپارتمانهایش اسکان میدهد باز نمیتواند شیوه زیست خود را کاملا با شیوه زیست آدمهای یکجانشین تطبیق دهد. او ترجیح میدهد بر لبه مرزی که زیرِ زمین را از روی زمین جدا میکند حرکت کند. ترجیح میدهد که نباشد و بودن او با همین نبودن است که معنا مییابد. کارون از شیده سفارش گرفته است کتابی به نام «کوچه ابرهای گمشده» را برای او پیدا کند. کتابی که موجود نیست و نام رمان اسدی نام همین کتاب ناموجود است. همین کتابی که نیست و در طول رمان حضور دارد، همچون رمان کورش اسدی که بودناش با نبودناش تعریف میشود و بهواقع نبودناش در ردیف آنچه در این سالها ادبیات نامیده شده، بودنِ ادبیات را اعلام میکند در وضعیتی که آنچه ادبیات نامیده میشود از ادبیات تهی است و آنچه در ردیف ادبیات نیست، عین ادبیات است درست به این دلیل که مضامینی را که در ادبیاتِ دنبالهروی نظمِ متعارف به میانمایگی تن دادهاند به درونِ جهان زیرزمینی خود میکشد و آنها را از طریق اتصالشان با سنت ادبی رستگار میکند. این ادبیات حضورِ خود را چنان به رخ میکشد که ادبیات میانمایهای که از آن نظم متعارف پیروی میکند بهتر میبیند احترام آن را بهجا آورد، با آن درنیفتد و مودبانه و با پرهیز از زدوخوردی که ممکن است کار را دشوارتر کند، به نحوی عذر آن را بخواهد. روشی که البته در کوتاهمدت ممکن است جواب دهد اما در بلندمدت نه.
به نقل از شرق