این مقاله را به اشتراک بگذارید
دو روایت سینمایی از فراموش شدهترینهای جنگ
محمد صادق شایسته
با پایان سکانس نهایی پرده سینما تاریک میشود و سپس متنی روی پرده سینما نقش میبندد، تماشاگران با خواندن متن حیرتزده میمانند، لحظهای بعد دهها اسم، مخاطبین را میخکوب میکند، هر کدام از اسامی در کنار نامشان نوشته شده «شهید» و اینجاست که ناخودآگاه بغضهای زیادی میشکند و اشکهای زیادی فرو میریزد و بعد…تشویقی ایستاده و بیوقفه که صدایش فضای سالن سینما را پر میکند. طی ده روز برگزاری جشنواره فیلم فجر این اتفاق مشترک در بسیاری از سالنهای سینما که «تنگه ابوقریب» آخرین ساخته بهرام توکلی را پخش کردند، رخ داد. میتوان مطمئن بود در هر سالن سینمایی که این فیلم پخش شد کمتر از انگشتان دو دست کسی میدانست پنج روز مانده به تصویب قطعنامه ۵٩٨ سازمان ملل اگر نبودند شیربچههای بیسلاح و تشنه گردان عمار، ارتش عراق با گذر از تنگه ابوقریب به سوسنگرد و اندیمشک میرسید و شاید جنگ سرنوشت دیگری پیدا میکرد. فیلم بهرام توکلی جدا از تمام ویژگیهای سینماییاش که جای بحث فراوانی دارد برگی از فراموش شدهترین اتفاقات جنگ را جلوی چشم مخاطب گذاشت. اما نه در قالب فیلمی شاعرانه یا شعاری بلکه عمیقا عریان و خشن، درست مثل خود جنگ، با بیرحمی کامل، آنقدر بیرحم که پس از پایان فیلم ته ذهن خیلیها شاید این دیالوگ شخصیت خلیل (حمیدرضا آذرنگ) مدام تکرار میشد: «کاش آدم بعضی چیزها را یادش نمیماند!» اگر فیلم توکلی تنها و تنها فایدهاش یادآوری شهدای گردان عمار و بیرون کشیدنشان از زیر خروارها خاک از جنس فراموشی تاریخ باشد باید به تمام عواملش دست مریزاد گفت چراکه مسئولان و مردم این کشور این روزها به شدت نیاز دارند بدانند برای حفظ هر وجب از خاک ایران چقدر تراژدی وصف ناشدنی اتفاق افتاده است، اما «تنگه ابوقریب» جدا از موضوع بکری که دارد اصلیترین ویژگیاش این است که سینماست آن هم به معنی واقعیاش. دیدن این فیلم با آن سکانسهای جنگی حیرتآور و
تکان دهندهاش که بدونشک به لحاظ تکنیکی چند پله کیفیت سینمای جنگ در ایران را ارتقا داده، تجربهای است که در مخلوط شدن با مستند بودن داستانش تاثیری شگرف بر مخاطب میگذارد و قدرت واقعی سینماست! قدرتی که سالهاست در حوزه فیلمهای دفاع مقدس به فراموشی سپرده شده است.
اما داستان جنگ در «سرو زیر آب» غم و رنجی متفاوت دارد. داستان شهدای گمنام و بیپلاک، روایتی شاعرانه و البته واقعگرایانه از خانوادههای چشم به راه، از آخرین آرزوی آنها که بدرقه پیکر فرزندشان است. در فیلم تازه محمدعلی باشه آهنگر خبری از تیر و تانک و انفجار نیست. اینجا فقط احساس است و ترس. استیصال خانوادههایی که در زمان جنگ زمین و زمان را یکی میکردند تا بدانند سرنوشت فرزندشان چه شد، ترس از غریب ماندن فرزندشان روی خاک یا زیر آب، ترس از بیخبری، ترس از نبودن سنگ قبری که بدانند جوان رعنایشان زیر آن آرمیده و میتوانند بغضهایشان را سر مزارش بشکنند. اینجا دیگر مرزی میان مسلمان و زرتشتی نیست، حتی بین لر و کرد و یزدی. اینجا یک چیز مهم است: بازگرداندن فرزند به خانهاش. فیلم
باشه آهنگر ترجمانی درست از درد انتظار است، دردی که نه پیر میشناسد نه جوان، نه پدر و مادر، نه همسر و فرزند. دردی که نه آیین دارد و این درد مشترک، بخشی از هویت بسیاری از خانوادههایی است که عزیزشان را در جنگ هشت ساله ایران و عراق از دست دادند. «سرو زیر آب» شاعرانهای است که با اتکا به هنر کارگردانی باشه آهنگر و توانایی ثابت شدهاش در روایت داستانی سینمایی، شخصیتهای اصلیاش را در مرز احساس و عقل حرکت میدهد. نسلی که شاید ندانند آنها که در «معراج شهدا» بودند و آنها که سرکلهشان به آنجا میخورده چه دیدند و چه کردند. آنهایی که مسئولیتشان در آن دوران کم از فرماندههای جنگ نداشت. آنها که تلاشهای بیوقفه و صبوریشان کم از مجاهدت و شهادت نداشت. باور ندارید؟ کافی است به چشمهای مادری که هر بار با عکس فرزندش کنار رژه پیکرهای تازه پیدا شده شهدا راه میرود دقت کنید. به رنج و بغض انتظاری که هنوز هم ذرهای از آن کم نشده است. در جنگ همه از قهرمانان میگوید و تعداد دلیرمردان شهید را میشمارند اما شاید هر از چند گاهی بد نباشد نگاهی کرد به پشت صحنه جنگی که شهدایش فارغ از دین و مذهب و جناح دوشادوش هم جنگیدند و خانوادههایی که فارغ از دین و مذهب و جناح داغ عزیزشان را دیدند.
«تنگه ابوقریب» و «سرو زیر آب» دو طرف کاملا متفاوت از ماجرای دفاع مقدس را روایت میکنند: بطن جنگ و پشت صحنه آن. نکته مشترک و اهمیت بالای این دو فیلم هم دست گذاشتن روی موضوعات و مسائل مغفول مانده در هر دو سمت است. شاید بپرسید مگر نبودهاند فیلمهایی که در طول دو دهه گذشته به هر دو سمت پرداختهاند؟ جواب مثبت است! شاید حتی این سوال پیش بیاید که این دو فیلم بهترین نمونههای خود در تاریخ سینمای دفاع مقدساند؟ که جواب منفی است. ویژگی اصلی این دو فیلم جدا از دست گذاشتن روی موضوعات بکر و کمتر مورد توجه قرار گرفته، همانطور که اشاره شد توجه به ظرفیتهای سینما و دستور زبان این مدیوم است. سالهاست بودجههای کلان و میلیاردی برای ساخت فیلم در حوزه دفاعمقدس در اختیار کسانی قرار گرفته که نهتنها دست روی موضوعات دراماتیک و خاص جنگ نگذاشتهاند بلکه حتی در روایت داستانشان با قابلیت جذب مخاطب بالا یا ساختار درجه یک تکنیکی عاجر و ناتوان بودهاند. نتیجهاش؟ انبوهی فیلم شعاری و بیکیفیت که نهتنها ذرهای تأثیر در مخاطب نگذاشتهاند و آگاهیاش را افزایش ندادهاند بلکه حتی کسی نام آنها را نیز به خاطر نمیآورد. بهرام توکلی و محمدعلی باشه آهنگر که برخاسته از دو تفکر کاملا متفاوت در سینما هستند با فیلمهایشان نشان دادند تنها زمانی میشود از گنج بیکران دفاعمقدس برای ساخت اثری تاثیرگذار و ماندگار استفاده کرد که اول از همه سینما را بلد بود.
به نقل از روزنامه شهروند