این مقاله را به اشتراک بگذارید
اقتدارگریزی با اسلحه سکوت!
نگاهی به کتاب «عصبکشی» اثر محمدهاشم اکبریانی
هوشیار مجتبوی
اصغر… اصغر منشی زاده… رمان «عصب کشی» اثر محمد هاشم اکبریانی، رمانی است درباره زندگی آدمی به نام اصغر، که البته هر چه میخوانی بیشتر درباره این شخصیت سردرگم میشوی… آدمی که به عمد و آگاهانه از سنین نوجوانی با خودش عهد کرده است سکوت کند و در هیچ شرایطی، کلامی از زبانش خارج نشود. شاید به خاطر همین است که کمتر سوار تاکسی میشود یا برای خرید سیگار سراغ سوپر مارکت محلهشان را نمیگیرد وُ به مغازهی سیگار فروشی میرود تا یک کلمه نگوید: «سیگار». حتی طوری پول به فروشنده میدهد که نیاز نباشد کلمهای بر زبان براند، باقیِ پولی بگیرد یا پولی اضافه بدهد. اما روزهی سکوتِ دائمی اصغر تنها چیزی نیست که او را به کاراکتری متفاوت، نو و گاه اسطورهگون بدل میکند. اصغر بی آنکه بدانیم، آگاهانه یا ذاتی، شخصیتی است که با رفتار متفاوتش علیه هنجارهای معمول جامعهاش در خانواده، مدرسه یا اجتماعات دیگر میآشوبد. او به هیچ یک از قواعد معمولِ سبک زندگی امروز تن نمیدهد. وقتی پدر و مادرش فوت میکنند بر سر جنازهی آنها حاضر نمیشود، یا زمانی که از او میخواهند کاری انجام دهد همچنان در درون خودش دنبال چیزی است که ما نمیدانیم، و البته که در نهایت امر هم آن کار را انجام نمیدهد. از تلویزیون، رادیو، رایانه، رسانهها یا حتی مطبوعات متنفر است. رفتار او در قبال آدمهای اطرافش هم حکایت از نوع دیگری از رمندگی و نفرت دارد. او در هیچ کجا و هیچ زمان نمیتواند مثل آدمهای دیگر رفتار کند. فقط میخورد، میخوابد و با خودش زندگی میکند. حتی در سکنات او بنمایههایی از نارسیسم میبینیم. اصغر تنها زمانی حرف میزند که در برابر آینه ایستاده است. زبانِ او وقتی که خودش را میبیند به کار میافتد و گویی ضرورتا از تنها چیزی که سخن میگوید خودش است. روایتهای تمجیدآمیز و گاه غلوآلود از خودش دارد، و به طرز نامعمولی خودش و تنش را دوست دارد. او عریان میشود، به خودش نگاه میکند و به این فکر میکند که چه انسان یگانهای است.
مجموع گزارههایی که اصغر در «عصب کشی» در باب «خود» میگوید گاه ما را به این نتیجه میرساند که اصغر میخواهد به یک ابرانسان بدل شود؛ ابرانسانی که نمیخواهد و حتی نمیتواند رسوم معمول آدمهای دور و برش را بپذیرد. آیا این یک انتخاب آگاهانه است؟ در سرتاسر رمان، مخاطب از علت العلل یا سببِ اصلی رفتار اصغر سر درنمیآورد. مثلا تمام این رفتارهای عجیب پیش از مرگ والدینش بوده است و نمیتوانیم مرگ آنها را دلیل اصلی قلمداد کنیم. همین گنگی، شکل عجیب زندگی اصغر را عجیب و عجیبتر میکند. وقتی به زورِ اصرارِ همسایه رهسپار کرمان میشود تا سر مراسم ختم مادرش حاضر شود، میانهی راه بی هیچ دلیلی سوار کامیونی میشود که رانندهاش چند دقیقه پیش با او تندی کرده. چند وقت بعد باز هم بی هیچ دلیلی و باز هم در سکوتی مصرانه، بی هیچ مقدمهای از او جدا میشود. بعد از خواندن چند بخش از رمان «عصب کشی» حتی فکری میشویم که اصغر وجود عینی ندارد. اصغر از فرط بی حرفی گویی به روحی استحاله کرده است که تنها هدفش برهم زدن قواعد معمول است. اسباب حمل و نقل، کلونیهای کوچک اجتماعی، نهادهایی نظیر دانشگاه یا مدرسه و البته نحوهی رفتار با افراد جامعه در مرام ِ اصغر کاملا دگرگون میشود. آیا میتوان برای این تغییرات بنیادی عنوانی پیدا کرد یا آن را توصیف کرد؟ به نظر میآید این مسلک، مسلک اضغر منشی زاده است و این شخصیت وامدار هیچ نحله فکری نیست چرا که به طور معمول به واسطه آنچه از او مشاهده میکنیم، او را علیه هر جور ایسم یا نحلهای میبینیم.
زاویه دید و نحوهی روایت در «عصب کشی» به رمزآلود شدن این شخصیت، ابهامات بیشتری اضافه میکند. روایت سوم شخص کتاب که با زبانی کوچه بازاری و شکسته صورت میگیرد در آشکار کردن روح این شخصیت برای مخاطب هیچ کمکی نمیکند. فردی از طبقه متوسط جامعه را در نظر بگیرید که برای دیگری از شخصیتی به نام اصغر میگوید. او به کرات تاکید میکند که اصلا دنبال این نباشیم که بفهمیم اصغر چه فکری در سر دارد. به قول خودش با این کار فقط فیوز میپرانیم. همچنان که هیچ یک از آدمهای دور و بر اصغر او را نشناختند ما هم نباید انتظار داشته باشیم کنه وجودی او را دریابیم. ما در «عصب کشی» انگار تنها با یک کالبد مواجه هستیم. یک چیز کاملا عینی که تجسدش را درک میکنیم و لاغیر. اصغر سکوت میکند، فقط و فقط سکوت میکند، اما این رفتار او شدیدا رفتاری اقتدارگریز، و گاه انقلابی است.
محمد هاشم اکبریانی در «عصب کشی» به طرز اسطوره پردازانهای از شخصیتی به نام اصغر سخن میگوید، که با همهی این توصیفات شخصیتی است به شدت معمولی، دست یافتنی و محسوس. همین مسئله هم تا حدود زیادی کاراکتر این داستان را ترسناک میکند. او میتواند شکل دیگری از تک تکِ ما باشد. بسط دادن معنای شخصیتِ مخلوق اکبریانی، ما را به سمت تاویلهای متفاوتی میبرد. از طرفی «عصب کشی» به معناهای سیاسی و نوعی آنارشیسم اجتماعی تن میدهد، و از سوی دیگر اعلام میکند که راویِ روایتی ساده و معمولی است. وجهِ دوم، خصوصا به واسطه فرم روایی سادهی رمان بسیار قابل لمس است.
بعد از خواندن «عصب کشی» قطعا یک چیز به یادتان خواهد ماند: شخصیت اصغر. شاید ندانید او یک قهرمان بود یا ضدقهرمان، اما بی شک کاراکتری به نام اصغر برای مدتها در ذهنتان به بقا ادامه خواهد داد. از این نظر،«عصب کشی» رمانی است موفق که توانسته به لحاظ شخصیت پردازی خلا محسوسی را در ادبیات داستانی امروزِ ما پر کند.
به نقل از الف کتاب
****
«عصبکشی»
نویسنده: محمدهاشم اکبریانی
ناشر: چشمه، چاپ اول پاییز ۱۳۹۶
۳۶۶ صفحه، ۲۹ هزار تومان