اشتراک گذاری
نگاهی به «حمایت ازهيچ» اثر هارتموت لانگه
دست و پا زدن در پوچی ایام
محمد مفتاحی
نام اصلی اين كتاب كه سه داستان از هارتموت لانگه را در بر ميگيرد، «نوولهاي ايتاليايي» است. نامي كه به زندگي پر ماجراي نويسنده بر ميگردد. «لانگه» نويسندهي مهم آلماني است كه در چهار سالگي جنگ جهانی دوم را تجربه كرد. دو ساله بود كه خانوادهاش به خاطر كوچ اجباري به لهستان اعزام شد. در نه سالگي با مادرش به برلين برگشت و به تحصيل در رشتهي دراماتوري پرداخت. او سالهاست كه در ايتاليا زندگي ميكند و انتخاب عنوان نوولهاي ايتاليايي اداي ديني به كشور محل اقامتش است.
اين مجموعه كه از سه داستان بلند «پلاكارد»، «حمايت از هيچ» و «مستأجر جديد» تشكيل شده است، در ايران با عنوان «حمایت از هيچ» به چاپ رسيده است. داستانهايي كه بيست سال پيش منتشر شدهاند و نشر چشمه با ترجمه محمود حسينيزاد، سال گذشته آن را به چاپ رسانده است. ترجمهای بینقص و روان که فضای داستانها را بدون توقف به مخاطب منتقل میکند.
داستانهاي «لانگه» حكايت پوچي حاصل از اثرات جنگ جهاني بر شخصيتهاي خلق شده به دست اوست. داستان نخست اين مجموعه با نام «پلاكارد» از هجده بخش كوتاه تشكيل شده است و زندگي يك كارمند بانك را به تصوير ميكشد. زندگي خالي و بيهدف كه فرار از بيحاصلي ايام والاترين رسالتش ميباشد. «هنينگر» با ديدن پلاكارد چهارگوشي كه به سفيدي ميزند و ارتفاعش تا زانو هم نميرسد و چندان به چشم نميآيد و در قسمت بالايش با حروف درشت نوشتهاند: «اينها مفقودالاثرند» وسوسه ميشود كه نام خود را هم زير آن سياههي پانصد نفري بنويسد و مينويسد: نام نويسي بر اين فهرست علاوه بر نمايان ساختن شخصيت نامتعادل «هنينگر» جنبههاي استعاري داستان را هم افزايش ميدهد. شخصيت او به چشم نميآيد. او كه برای مأموريت پا به سفر نهاده است از مسير اداري خود خارج ميشود و در پي هر حادثهي پيش پاافتادهاي به هر سو كشيده ميشود. در اين انحراف مسيرها هيچ كس از او سراغي نميگيرد. خلأ وجودش را هيچ كس حس نميكند. حتي خود او هم از رخ دادن اتفاقهاي عجيب و غير منتظره در سير زندگياش اطمينان ندارد. هيچ چيز او را وابسته نميكند و هيچ تعهدي برايش آن قدر مهم نيست كه دل به دريا نزند و به دنیایی غريبه پا بگذارد. در داستان دوم کتاب با نام «حمايت از هيچ» پسر خانوادهاي چهار نفري به ناگاه دچار بيماري آتروفي مغزي ميشود. قوايش تحليل ميرود. دستانش ميلرزد. چشمانش تار ميشود. خانواده براي حمايت از او به سفر ميبرندش و در بهترين بيمارستانها بسترياش ميكنند: اما هيچ كدام از اين راهها كارساز نيست. در نهايت، یک روز باراني، پدر خانواده پسر را سوار اتومبيل ميكند و به جنگل دور افتادهای ميبرد. پدري كه در كمال خونسردي با اتفاقات زندگي روبهرو ميشد و در هنگام با خبر شدن از اخبار ناگوار ميگفت: «چيز مهمي نيست» و در پايان داستان كه پسر بيمارش ميپرسد كه پدر حال چه ميشود، ميگويد: «هيچي!» راهي جز خلاص كردن خود و پسر نمييابد. با شليك گلولهاي به گيجگاه پسر و خودش، مشكل پيش آمده را حل ميكند. در روزنامهها هم مينويسد: «اين عمل با موافقت خانواده صورت گرفته است.»
از رازهاي موفقيت «هارتموت لانگه» توصيف تدريجي شخصيتهاي داستانهايش و غير منتظره بودن افكار و رفتار آنهاست. آنچه در داستانهاي او رخ ميدهد قابل پيش بيني نيستند و در جاي جای داستانها مخاطب شگفت زده ميشود. فصلها كوتاه و داستانها خوش خواناند. ترجمهي سليس و روان محمود حسيني زاد هم ارتباط مخاطب ايراني را با اين داستانهاي شگفتآور سادهتر ميكند. داستانهايي كه نوعي بيمنطقي بر آنها حاكم است.
در داستان سوم «مستأجر جديد» با ورود مستأجر تازه، زني كه خدمه يا به گفتهي خودش مديرهي ساختمان است، دچار بحران ميشود. البته ماجرا به همين سادگي نيست. خواننده با قطعيت مدركي در نوشته نمييابد، كه آيا مستأجر تازهاي به ساختمان وارد شده است يا ساكنان قديمي ساختمان در قالب تازه واردي حلول كردهاند. صداي ويولنسل كه از ناكجاي ساختمان ميآيد واقعي است يا زادهی تخيل پيرزن. اين رازها تا پايان داستان هم گشوده نميشود. بيماري پيرزن به درازا ميانجامد و طبق رسم «لانگه» و در داستانهاي اين مجموعه، خواننده در حالت تعليق و انگشت به دهان رها ميشود. در داستان اول « پلاكارد» شخصيت اصلي داستان با نوشتن نام خود در سياههي مفقودالأثرها، خود را به نوعي از جريان زندگي معمولي خارج ميكند و آواره و رها به سفرهاي پيشبيني نشده كشانده ميشود، در داستان دوم، عدم ارتباط با پسري كه ناگهان بيمارياش كشف ميشود، سبب ميگردد كه خانواده به كشته شدن او به دست پدر رضا بدهند و در داستان آخر قطعيت زندگي پيرزني كه ساختمان را با مستأجرهاي گوناگون اداره ميكند، به سستي، وسواس، خيال و سپس بيماري توهم تبديل ميشود. آنچه نقطهي مشترك اين داستانها محسوب ميشود و هر خوانندهاي را به خواندن داستانهاي اين مجموعه و ديگر آثار اين نويسنده ترغيب ميكند لحن خونسردانهي رواي – نويسنده و اطلاعرساني تدريجي اوست. زندگيهاي بسيار معمولي در اين داستانها جاي خود را به تدريج با بحرانهاي شخصيتي كاراكترها عوض ميكنند.
نقل از الف کتاب
«حمایت ازهيچ»
نويسنده: هارتموت لانگه
مترجم: محمود حسيني زاد
ناشر: چشمه، چاپ اول1396
140 صفحه، 12000 تومان