این مقاله را به اشتراک بگذارید
جشنواره سیوهفتم/ روز دوم: خدا را شکر کنید جشنواره برگزار میشود!
حمیدرضا امیدی سرور
رازها و آرزوها
معمولا از روز دوم جشنواره به بعد، اوضاع و احوال قدری آرامتر و منظمتر میشود. آنها که از قطار جشنواره جا ماندهاند و به هر دلیل کارت ورود به سینما نصیبشان نشده، خیالشان راحت میشود که بالاخره جایی برای آنها هست یا اینکه باید فیلمها را جور دیگری دنبال کنند.
روزگاری که نشریات همه کاغذی بودند، تکلیف همه روشن بود اما الان که همه چیز مجازی شده و نشریات نیز اغلب از این جنساند، تعداد نویسندگان و خبرنگاران سینمایی با جهشی محسوس آنقدر زیاد شده که باید تا حدودی حق داد به روابطعمومی جشنواره در شناسایی و تایید افراد و اصلا مهیاکردن این تعداد صندلی برای انواع و اقسام خبرنگاران ریز و درشت.
همیشه گفته شده باید سازوکار شفاف و درستی برای این منظور در نظر گرفت. اما هیچوقت چنین سازوکاری وجود نداشته است. شاید یکی از بهترین شیوهها کمکگرفتن از انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی باشد؛ دادن نقش فعالتری به نمایندگانی از این انجمن برای شناسایی افرادی که در این حوزه کار میکنند.
اما امسال کم نبودند از اعضای خود انجمن نویسندگان و منتقدان سینمایی که بدون کارت ماندند. هرچند که در روز دوم مشکل برخی از آنها حل شد که ای کاش از همان اول مشکلی وجود نمیداشت.
از روز دوم، کسانی که به سینمای رسانهها راه پیدا کردهاند، تکلیفشان با امکانات و شرایط موجود هم روشن میشود. امکاناتی که همیشه در حال آب رفتن است، از کیفیت پذیرایی بگیر تا باقی چیزها. البته با توجه به اوضاع و احوال اقتصادی این روزها چنین مسئلهای قابل پیشبینی به نظر میرسید. به قول دوستی همین که جشنواره دارد برگزار می شود خدا را شکر کنید!
تجربه نشان داده اگر فیلمها خوب باشند، همه این کم و کسرها به حاشیه میروند و آن دوره به خاطرهای خوش در ذهن ما بدل میشود، اگر هم فیلمها چنگی به دل نزنند، هر چقدر هم برای برگزاری جشنواره بریز و بپاش کنند، خاطرهی رضایتبخشی از آن در ذهن نمیماند. پس بهترین آرزویی که میتوانیم داشته باشیم تماشای فیلمهایی است بهیادماندنی که جشنوارهای بهیادماندنی برایمان به یادگار بگذارند.
اما اینها همه آرزوست و واقعیتهای سینمای ایران چیز دیگری است؛ تماشای بهترین تولیدات سینمای ایران در سال گذشته، فرصتی است برای اینکه ببینیم این سینما چه حال و روزی دارد. حال و روزی که در این چند ساله خیلی خوش به نظر نرسیده است. با بالارفتن هزینههای تولید در ماههای اخیر نمیتوان پیشبینی خوبی برای سال آینده داشت؛ جز برای فیلمهای کمدی کممایه که در این احوال، تضمینشدهترین راه برای گیشهای پر و پیمان محسوب میشود.
بگذریم… در سینمای رسانهها هر روز چهار فیلم به نمایش درمیآید که سهتای آنها مربوط به بخش مسابقه سینمای ایران هستند که ما هم به همین فیلمها نظر داریم.
وقتی واقعیت درونی فیلم واقعی جلوه نمیکند!
بخش مسابقه سینمای ایران در روز دوم با «بنفشه آفریقایی» ساخته مونا زندی شروع شد. کارنامه مونا زندی به لحاظ کمّی کارنامه بزرگی نیست اما منظر کیفی در حدی هست که تماشای فیلم تازهاش کنجکاویبرانگیز باشد.
«بنفشه آفریقایی» همانطور که انتظار میرفت، فیلمی متفاوت بود، اما این متفاوتبودن به جای آنکه از دل پرداخت سینمایی داستان فیلم باشد، بیش از هر چیز حاصل دستمایه قراردادن ایدهای متفاوت (یا بهتر است بگوییم عجیب) بوده است. داستان «بنفشه آفریقایی» حکایت یک زن میانسال است که تصمیم میگیرد همسر سابق خود را که به پیری رسیده، از آسایشگاه سالمندان بیرون بکشد و به اتفاق همسر دوم خود از او نگهداری کند!
باید قبول کرد این داستان در نگاه نخست برای بسیاری پذیرفتنی جلوه نمیکند، اما این دلیلی نیست برای نپذیرفتن آن. مونا زندی در نشست خبری فیلم به این نکته اشاره کرد که فیلمنامه «بنفشه آفریقایی» برمبنای داستانی واقعی جلوی دوربین رفته است.
نکته ای که به نظر برای پذیرفتنی نشان دادن داستان فیلم گفته شد. اما سینما هنری است که در آن میتوان غیرقابلقبولترین داستانها را نیز پذیرفتنی جلوه داد، البته اگر فیلم پرداخت سینمایی درستی داشته باشد و قصه در آن جا بیفتد.
اگر فیلم مونا زندی در واقعی جلوهدادن جهان درونی خود دچار ناکامی است، اینکه داستان در واقعیت بیرونی رخ داده باشد یا نه کمکی به آن نمی کند. بلکه باید خود فیلم و پرداخت سینمایی آن بهگونهای میبود که چنین سوالاتی به ذهن مخاطب خطور نمیکرد، انگار که پذیرفتنیتر از این داستان در دنیا وجود ندارد.
با تجربههایی که ناامیدمان میکنند!
کیومرث پوراحمد دومین فیلمساز با تجربهی چند دهه فیلمسازی است که با تازهترین فیلمش، در این جشنواره، ناامیدمان میکند. هر چقدر هم که به خود بگوییم قرار نیست یک فیلمساز همیشه در اوج باشد و فیلم شاخص بسازد، وقتی با نامی معتبر روبهرو میشویم که آثار ماندگاری را به سینمای ایران تقدیم کرده، ناخودآگاه انتظاراتمان بالا میرود.
«تیغ و ترمه» آخرین فیلم کیومرث پوراحمد (تا این لحظه) که بعد از سالها دوری از سینما جلوی دوربین رفته نیز در این قاعده جای میگیرد. حقیقت این است که فیلمساران جوان این چند ساله نشان دادهاند که بهتر از قدیمیها جامعهی امروز را میشناسند و فیلمهایشان بهمراتب بهتر و بیشتر بازتابدهنده احوال این روزگار است.
فیلم پوراحمد نیز مشکل فیلم صدرعاملی را دارد، در زمان معاصر میگذرد، اما اگر داستان آن را به دو دهه قبل هم ببریم، اتفاق خاصی در آن نمیافتد.
«تیغ و ترمه» فیلمی داستانگوست با ریتم و پرداختی قابل قبول که داستان پر رمز و رازش را بدون لکنت تعریف میکند. اما همه چیز در این فیلم به شکل بارزی متوسطِ قابل قبول (اما نه شاخص) از کار در آمده است. مجموعه این شرایط باعث شده تماشاگر فیلمی باشیم که اگر چه توانایی همراهکردن تماشاگر را دارد اما به عنوان اثری تاثیرگذار که ذهن مخاطب را درگیر کند، نمیتوان روی آن حساب باز کرد.
یک پیشکش خوب به مسعود کیمیایی
آخرین فیلم روز دوم، بیشک بهترین و تاثیرگذارترین فیلم جشنواره در این دو روز بوده است. درخونگاه ساخته سیاوش اسعدی یکی از فیلمسازان خوشفکر و گزیدهکار دو دهه گذشته است. یکی از آن فیلمسازانی که آثارش را میتوان به عنوان ادامه جریان موجنوی سینمای ایران در این روزگار در نظر گرفت.
سیاوش اسعدی سینمای خاص خود را دارد، سینمایی که شخصیتهای اصلیاش را از میان افراد لایههای پایین جامعه برمیگزیند. حاشیهنشینها، دلهدزدها، لمپنها و… یا آدمهایی معمولی و آشنا از میان این سنخ افراد جامعه در فیلمهای اسعدی به شکلی زنده و شناسنامهدار در دل اتفاقاتی تلخ اما برآمده از حقایق کمتر توجهشده در این جامعه، تصویر میشوند.
در فیلمهای او شخصیتها کم حرف میزنند، اما بهجا و در خدمت موقعیت داستانی؛ دیالوگهای خوب فیلمهای او نیز یکی از مشخصههای ثابت آثارش محسوب میشوند که با توجه به شخصیتپردازی درست آدمهای یادشده فرصتی بسیار خوب برای درخشش بازیگران فیلمهایش بدل میشوند.
این ویژگیها در تازهترین فیلم اسعدی به کمالیافتهترین شکل آن (در کارنامه این فیلمساز) خودنمایی میکنند. درخونگاه تا اینجای کار بهترین و کاملترین فیلم کارنامه سازندهاش بوده، فیلمی که به مسعود کیمیایی پیشکش شده و بیگمان فرزند خلف سینمایی است که مسعود کیمیایی طلایهدار آن بوده است؛ هر چند که در فیلمهای اسعدی علاقه او را به سینمای فریدون گله نیز آشکارا میتوان مشاهده کرد.
«درخونگاه» پشت ظاهر سادهاش، حرفهایی هم برای گفتن دارد، از جامعهای که با فرزندانش خوب تا نکرده و نمی کند. شخصیت اصلی فیلم رضاست (با بازی به یادماندنی امین حیایی) که بعد از هشت سال جان کندن در ژاپن به خانه بازمیگردد در حالی که هیچکس منتظر او نیست. پشت رفتار همه اهل خانه رازهایی است که در طول فیلم رفتهرفته آشکار میشود.
شخصیتهای فیلم همه درمانده و وازدهاند، رضا اگر چه در ابتدا میپندارد برای یک زندگی راحت به ایران بازگشته اما به تدریج درمییابد از این تقدیر شکستخورده که او و اطرافیانش را در برگرفته، گریزی نیست.
فیلم ریتمی آرام دارد، اما هنر کارگردان این است که با وجود این ریتم آرام، فیلمی پرکشش ساخته که پس از پایان نیز لحظه های گرم و شخصیتهای زنده و بازیهای خوب آن مدام در ذهن تماشاگر تداعی می شود.