این مقاله را به اشتراک بگذارید
۱۰ فیلم موزیکال برتر تاریخ سینما
ترجمه حسین علی پناهی
فیلمهای موزیکال اغلب به عنوان میراث سیستم استودیویی منسوخ شده هالیوود مورد توجه قرار میگیرد، اما همچنان ژانری باقی مانده که توانایی فیلمها برای خلق دنیاهای داستانی که بین واقعیت و فانتزی آزادانه در حرکتند را به نمایش میگذارند. بدترین مثالها از فیلم سازانی میآیند که به موسیقی اجازه دادند به شکل دیوانهواری در عرصه سینما مورد استفاده قرار گیرند و بهترین موزیکالها نیز از سطح یک اثر هنری و آهنگ قوی فراتر رفته و به تجسم واقعی احساسات خالص شخصیتها تبدیل شوند.
احتمالات بی نهایتی با ساخت یک فیلم موزیکال ایجاد میشود، اما موفقیت این گونه فیلمها به یک مهارت و استادی مطلق در این عرصه نیاز دارد. از «ستارهای متولد شده است» تا «آواز در باران»، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را به بهترین آثار سینما در ژانر موزیکال آشنا کنیم.
۱۰- چرخش زمان (۱۹۳۵)
بدون شک فیلم «چرخش زمان» (Swing Time) بهترین فیلم فرد آستیر و جینجر راجرز به عنوان بازیگر -رقصنده- خوانندهای ماهر است. جرج استیونز با کمک ژروم کرن، آهنگساز، و هرمس پن، طراح حرمات موزون، در این فیلم گزارههای رمانتیک معمول را با ۴ مورد از بهترین آهنگ و رقصهایی که تاکنون اجرا شده به مرحلهای بالاتر برد. آهنگ و رقص «هیچ وقت نمیرقصم» (Never Gonna Dance) مانند این است که دو نفر در برابر چشمان مخاطبان عشق را به تصویر میکشند. آهنگ «The Way You Look Tonight» در این فیلم برنده جایزه اسکار شده و به پرفروشترین آهنگ دوران فعالیت آستیر تبدیل شد. اگر چه فرد آستیر به عنوان بهترین رقصنده موزیکال تمام دوران شناخته میشود جینجر مجبور بود که این کار را با کفشهای پاشنه بلند و لباسهای دست و پاگیر انجام دهد. آستیر و راجرز ژانر موزیکال آمریکایی را تعریف کردند. این دو در ۱۰ فیلم با یکدیگر همکاری داشتند و الهام بخش رقصندهها و خوانندگان بسیاری شدند
۹- شیر شاه (۱۹۹۴)
اگر چه استراتژی جدید استودیو دیزنی در زمینه بازسازی فیلمهای انیمیشن خود در قالب لایو اکشنهایی با حضور ستارگان باعث دلخوری و عصبانیت برخی از طرفداران این فیلمها شده، اما حتی بدبینترین آنها نیز با شنیدن نام نسخه لایو اکشن «شیر شاه» (The Lion King) که قرار است به زودی منتشر شود سر ذوق میآید؛ لایو اکشنی که دونالد گلاور و بیانسه در آن ایفای نقش خواهند کرد. نسخه اورجینال این انیمیشن یکی از بهترین فیلمهای موزیکال تاریخ سینما و پرفروشترین انیمیشن تاریخ سینما است.
این انیمیشن اقتباسی هوشمندانه از نمایشنامه هملت بوده و با داستانی که در دل صحرای آفریقا میگذرد و دوری کردن از کلیشههای عاشقانه باعث شده که درک داستان آن به همان اندازه بزرگترها برای کودکان نیز آسان باشد. این فیلم یکی از بهترین آهنگسازیهای تاریخ استودیو دیزنی را در خود دارد؛ ۳ ترانه این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار شدند و التون جان و تیم رایس به خاطر آهنگ «Can You Feel the Love Tonight» و هانس زیمر به خاطر آهنگ متن اورجینال فیلم برنده جایزه اسکار شدند. انیمیشن «شیر شاه» همچنین برنده ۳ جایزه گرمی شده و انقلابی در برادوی ایجاد کرد.
۸- داستان وست ساید (۱۹۶۱)
دهه ۱۹۶۰ آخرین دهه موفقیت فیلمهای موزیکال بود. بسیاری از فیلمهای قابل توجه این ژانر در دهه ۶۰ منتشر شدند و هیچ کدام به اندازه «داستان وست ساید» (West Side Story) ساخته ژروم رابینز و رابرت وایز قابل توجه نبودند. تا جایی که به فیلمهای موزیکال در هالیوود مربوط میشود این فیلم جایگاه منحصربهفردی دارد. داستان این فیلم از نمایشنامه «رومئو و ژولیت» شکسپیر اقتباس شده و میتوان آن را یکی از تراژیکترین فیلمهای دهه ۶۰ نیز لقب داد. داستان فیلم در مورد دو گروه رقیب است که یک گروه سفید پوستان نوجوان آمریکایی و گروه دیگر رنگین پوستهای پورتوریکویی هستند.
میتوان «داستان وست ساید» را یک دستنامه برای ساخت فیلمهای موزیکال نامید. تمامی جنبههای این فیلم را میتوان بی نقص دانست؛ از حرکات موزون و خشن گرفته تا موسیقی متن و انتخاب نوع دوربین. این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین فیلم سال و ۹ جایزه اسکار دیگر شد و در میان بهترین فیلمهای تاریخ سینما نیز میتوان نام آن را مشاهده کرد. «داستان وست ساید» برای هر کسی چیزی در خود دارد، حتی برای کسانی که به فیلمهای موزیکال علاقهای ندارند نیز این فیلم را تحسین کرده اند.
۷- ستارهای متولد شده است (۱۹۵۴)
تاکنون ۴ نسخه از فیلم «ستارهای متولد شده است» (A Star is Born) – نسخه اورجینال در سال ۱۹۳۷ ساخته ویلیام ولمن، نسخه دوم در سال ۱۹۷۶ با بازی باربارا استریسند و نسخه سال ۲۰۱۸ به کارگردانی بردلی کوپر و با بازی لیدی گاگا-، اما نسخه دوم این فیلم که در سال ۱۹۵۴ به کارگردانی جورج کیوکر ساخته شد یکی از دردناکترین ملودرامهایی است که تاکنون در سینما ساخته شده است. داستان فیلم بسیار ساده است: جیمز میسون نقش یک ستاره هالیوودی را بازی میکند که عاشق استعداد خوانندگی جودی گارلند شده و به او کمک میکند به یک ستاره تبدیل شود در حالی که خود به دلیل اعتیادش به الکل روز به روز از اوج فاصله بیشتری میگیرد و عمق احساسی و چیزهایی که کیوکر در مورد سیستم استودیوها میگوید یک انقلاب بنیان برانداز است.
جودی گارلند در آن دوران زندگی سختی در هالیوود داشت، زندگی شخصی اش در کنترل مردان بود و میتوان دید که او در برخی از آهنگهای این فیلم در واقع برای خودش و از خودش میخواند و در متن خود در مورد بازیگری او و مشکلاتش در این عرصه هستند. فیلم تولید بسیار پرآشوبی داشت و نسخه منتشر شده ۱۵۴ دقیقهای آن با حذف برخی از سکانسهای دراماتیک همراه بود. اما با پیدا شدن نسخه صوتی قبل از تدوین کیوکر و افزودن سکانسهای حذف شده، این فیلم زیبا بار دیگر زنده شد.
۶- میخانه (۱۹۷۲)
هر کسی که شاهکار باب فاسی را ندیده باید بداند که این همان فیلمی بود که بسیاری از جوایز اسکار را از چنگ فرانسیس فورد کوپولا و فیلم «پدر خوانده» (The Godfather) درآورد، از جمله جایزه بهترین کارگردانی. شاید بگویید که این جایزه باید به کوپولا میرسید، اما فاسی شایستگی دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی را داشت. همین موضوع را میتوان در مورد لیزا مینلی نیز گفت که جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن که مادرش جودی گارلند آرزوی آن را داشت را بدست آورد. فیلم «میخانه» (Cabaret) که اقتباسی از یک نمایشنامه موزیکال برادوی بود ۶ جایزه اسکار دیگر را نیز آن سال به خانه برد.
این فیلم یکی از آن دسته فیلمهای موزیکال است که تاریکی خاصی در لایههای درونی خود دارد که شما را درگیر خود میسازد. اگر چه داستان فیلم در سال ۱۹۳۱ در آلمان و در عصر ظهور و قدرت گرفتن نازیها میگذرد، اما با دنیای امروزی نیز مرتبط است. شاید زندگی نیز مانند یک میخانه باشد که ناگهان نمایش آن به پایان رسیده و با پایین آمدن پردهها همه فرا خوانده میشویم.
۵- جادوی شهر اُز (۱۹۳۹)
وقتی که اسم موزیکالهای نمادین و افسانهای به میان میآید بخش زیادی از اعتبار این ژانر به فیلم «جادوی شهر اُز» (The Wizard of Oz) میرسد. اول از همه یک تغییر بی سابقه در فیلم رخ داده و از تک رنگی به چند رنگی قدم میگذارد، ویژگی که برای بسیاری از سینماروهای آن دوران که تاکنون فیلم رنگی ندیده بودند یک جادوی واقعی بود. بعد نوبت جودی گارلند میرسد که با آن کفشهای دوست رنگی و درخشانش یکی از به یاد ماندنیترین آهنگهای سینما را با صدایی میخواند که سردترین دلها را نیز به آتش میکشد.
«جادوی شهر اُز» همه چیزهایی که باید یک موزیکال داشته باشد را در خود دارد، از یک جادوگر ترسناک و شرور تا تیمی دوست داشتنی از مخلوقات دست و پا چلفتی که همراه با دوروتی در یک جاده زرد آجری قدم برداشته و در تلاش برای رساندن او به خانه اش در مسیر آواز میخوانند. زیبایی پایدار فیلم در این نکته نهفته است که این فیلم به ما کمک میکند بفهمیم چیزی که به دنبال آن هستیم در وجود خودمان است و برای کشف آن گاهی تنها به یک اشاره نیاز داریم.
۴- چترهای شربورگ (۱۹۶۴)
داستان رمانتیک ژاک دمی در دوران جنگ یک فیلم سراسر آهنگ است که علاوه بر مشاعرههای ظریف و نتهای موسیقایی از رنگهای جادویی و چترهای نمادین خود برای تاثیر گذاری بر بیننده استفاده میکند. درام ژاک دمی با عنوان «چترهای شربورگ» (Umbrellas of Cherbourg) یک رابطه عاشقانه را در متن داستانی تراژیک قرار میدهد و داستان دختری را روایت میکند که شیفته مردی را روایت میکند، اما مرد داستان خیلی زود به نبرد در الجزایر فرا خوانده میشود.
از رابطه آنها بچهای متولد میشود و زن ناچار به ازدواجی بدون عشق تن میدهد تا اینکه مدتها بعد در یک شب برفی در یک پمپ بنزین با عشق قدیمی خود روبرو میشود و در ادامه «چترهای شربورگ» در تاریخ سینما جاودانه میشود. فیلم دمی همزمان مفرح و مالیخولیایی است و زندگی را به مثابه یک ملودی مداوم در جستجوی نتهای بعدی خود در نظر میگیرد.
۳- واگن دسته موزیک (۱۹۵۳)
یکی از آخرین موزیکالهایی که فرد آستیر در آن نقش داشت در زمانی ساخته شده که این خواننده-رقصنده در فکر بازنشستگی بود، اما «واگن دسته موزیک» (The Band Wagon) نه تنها بازگشت او به عرصه فیلمهای موزیکال را رقم زد بلکه ژانر موزیکال را نیز متحول ساخت. این فیلم به کارگردانی وینست مینلی و با بازی آستیر و اسکار لونت ساخته شده که در هر فهرستی از بهترین موزیکالهای تاریخ سینما نام آن به چشم میخورد.
«واگن دسته موزیک» بر اساس اثری نوشته جرج اس کافمن ساخته شده و ترانههای آن را هاوارد دیتز سروده بود و آرتور شوارتز نیز موسیقیهای فیلم را ساخته و سالها قبل در برادوی به روی پرده برده بود. این فیلم داستان یک هنرمند از شهرت افتاده را روایت میکند که قصد دارد با اجرای یک نمایش تازه در برادوی بار دیگر به اعتبار گذشته اش دست یابد، اما کارگردان و همبازی او در این نمایش هر کدام خواستههای خود را دارند که درگیری این سه با وقوع اتفاقاتی همراه میشود.
۲- اینطور چیزها (۱۹۷۹)
اگر چه مرگ باب فاسی ۸ سال پس از ساخت این فیلم موزیکال رخ داده، اما میتوان «اینطور چیزها» (All That Jazz) را مدح فاسی از خود دانست. این فیلم آخرین فیلم موزیکال دهه ۱۹۷۰ بود و فیلمی بهتر از این نمیتوانست این دهه را به پایان برساند. این فیلم تا حدودی بر اساس زندگی خود فاسی به عنوان یک کارگردان، طراح حرکات موزون و تدوینگر ساخته شده و برخی از جنبههای فیلمش را از شاهکار فدریکو فلینی در سال ۱۹۶۳ با عنوان «۸، ½» گرفته که سکانسهای فانتزی و شبه رویای فیلم از آن جمله هستند.
در حالی که فیلم فلینی در مورد تلاشهای یک فیلمساز برای کامل کردن فیلمش است، «اینطور چیزها» در مورد یک کارگردان تئاتر است که میخواهد جدیدترین نمایشنامه خود همزمان با تمام کردن یک فیلم سینمایی، کارگردانی کرده و صحنههای حرکات موزون آن را طراحی نماید. در زندگی واقعی، فاسی درحال تمام کردن فیلم «لنی» (Lenny) بوده و همزمان روی طراحی حرکات موزون اولین نمایشنامه اش با عنوان «شیکاگو» (Chicago) کار میکرد که ایده ساخت «اینطور چیزها» به ذهنش خطور کرد. در این فیلم روی شایدر نقش کارگردان نمایش را بازی میکند که یک فرد معتاد به مواد مخدر و روابط جنسی است و میخواهد از دست مرگ فرار کند. در تمام طول فیلم سکانسهایی شبیه رویا وجود دارد که در آنها شخصیت اصلی با زنی که نماد مرگ است صحبت میکند و در مورد زندگی شخصی اش با او شوخی میکند.
اگر چه این فیلم یک فیلم تماماً موزیکال است، اما با دیگر فیلمهای این فهرست متفاوت است و بیشتر ترانههای فیلم در آخر ماجرا به وقوع میپیوندند و مابقی فیلم پر از رقص و حرکات موزون همراه با موسیقی روایتی است.
۱- آواز در باران (۱۹۵۴)
نکته جالب در مورد فیلم «آواز در باران» (Singin’ in the Rain) این است که تماماً موسیقی و ترانه است و از نظر بسیاری بهترین موزیکال تمام دوران به شمار میآید به نحوی که به آن لقب «همشهری کین» ژانر موزیکال داده اند. استنلی دونن و جین کلی یک شاهکار واقعی از رقص، ترانه و داستان ساخته اند که شایستگی تمام جوایزی که دریافت کرده را دارد. سبک روایی این فیلم کاملاً هالیوودی است. فیلمی است در مورد فیلم سازی: انتقال از دوره سینمای صامت به سینمای گویا و اینکه چگونه بازیگران فیلمهای صامت سعی میکردند با نقشهای صدا دار خود کنار بیایند.
جین کلی که همیشه در فیلم هایش بی نقص و فوق العاده بوده نقش دان لاک وود را بازی میکند که یک ستاره فیلمهای صامت است. همبازی او در فیلم، جین هاگن، نقش لینا لامونت را بازی میکند، یک بازیگر زن حسود که نمیخواهد بفهمد به درد نقشهای صدا دار نمیخورد. موسیقی این فیلم پر از آهنگهای به یاد ماندنی و کلاسیک است.
برترین ها