این مقاله را به اشتراک بگذارید
رونمایی از «با اعمال شاقه» در فرهنگسرای رسانه؛
گودرزی: با اعمال شاقه رمان آپارتمانی نیست؛ تجربه فضای جدید و پاسخ به مشکلات ادبیات کشور/ امیدی سرور: بازتاب یک عمر فعالیت ادبی محمد حنیف را در این کتاب ببینید
محمدرضا گودرزی گفت: «با اعمال شاقه» متفاوت با دیگر رمانهای ایرانی است که در فضای آپارتمانی روایت میشود. این اثر پاسخی به مشکلات فعلی ادبیات ماست.
مراسم رونمایی از کتاب «با اعمال شاقه» به نویسندگی محمد حنیف عصر دیروز با حضور محمدرضا گودرزی و حمیدرضا امیدی سرور در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.
محمد حنیف که سابقه زیادی در ادبیات و رماننویسی دارد، تاکنون کتابهای متعددی را در زمینه ادبیات داستانی، پژوهشهای ادبی و پژوهشهای تاریخی و ادبیات عامه به رشته تحریر درآورده است که از آن جمله میتوان به «جادوی گوبتا»، «خرمالوها را به گنجشکها بفروش»، «این مرد از همان موقع بوی مرگ میداد»، «بومیسازی رئالیسم جادویی در ایران»، «انقلاب، جنگ و تحولات اجتماعی در ادبیات داستانی»، «نوشتن در سایه جنگ»، «زندگینامه آیتالله اشراقی» و … اشاره کرد. او همچنین برگزیده بخش نقد ادبی دوازدهمین دور جشنواره جایزه جلال با کتاب «بومیسازی رئالیسم جادویی در ایران» در سال ۹۸ است و سابقه دریافت جوایز متعددی را در کارنامه خود دارد.
«با اعمال شاقه» جدیدترین رمان او است که توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
در ابتدای این جلسه محمد حنیف نویسنده رمان «با اعمال شاقه» بخشهای ابتدایی از کتاب خود را خواند و سپس حمیدرضا امیدی سرور صحبت کرد. او گفت: بسیار خوشحالم که در این جلسه و در خدمت شما و به ویژه آقای حنیف و آقای گودرزی هستم که هر دو از اساتید هستند و از نوشتههایشان استفاده میکنم.
«با اعمال شاقه» حرف جدی دارد/ مهارت ویژه محمد حنیف در داستاننویسی
وی ادامه داد: در همین ابتدا باید اعتراف کنم که با نام آقای حنیف به واسطه کارهای تحقیقاتیشان آشنا شدم. شاید دلیل عمده این مساله این است که آثارشان را در انتشاراتهایی به چاپ میرساندند که حمایت جدی از نویسنده نمیکنند و این دست کتابها لابهلای تولیدات زیادی که دارند گم شده و معمولا به دلیل دولتی بودن آن انتشاراتها در رسانههای ما بدان پرداخته نمیشود. البته این بار ایشان کتاب خود را در یک انتشارات خصوصی به چاپ رساندهاند و احتمالا به همین دلیل است که نشستی برای رونمایی آن گذاشته شده است و برنامه خاصی درنظر گرفتهاند. وقتی این کتاب را خواندم فهمیدم که حرف بسیار جدی زدهاند که در این جلسه بیشتر راجع به آنها صحبت میکنیم. قبل از این موضوع واقعا حیفم میآید که راجع به کارهای تحقیقاتی ایشان حرف نزنم چرا که واقعا به این مسائل اشراف دارند. خاطرم هست یک جلسه نقد نیز در خدمت ایشان بودم و از نزدیک دیدم که تا چه اندازه به شگردهای داستاننویسی، فضای ادبی و … مسلط هستند. ایشان یک کتاب تحقیقی به نام رئالیسم جادویی در ادبیات بومی ایران دارند که آن را خواندهام.آن کتاب بسیار خوب بود و بعدا در جشنواره جلال برگزیده شد و جایزه گرفت.
بازتاب یک عمر فعالیت ادبی محمد حنیف در جدیدترین رمان او
او بیان داشت: قبل از این که به این جلسه بیایم یک بیوگرافی از ایشان تهیه کردم و با خودم فکر کردم که بد نیست در آغاز کار آن را بخوانم تا دوستانی که خیلی اطلاعات زیادی از ایشان ندارند مطلع شوند. باید بگویم که آقای حتیف نویسنده پر سر و صدایی نیستند و در گوشهای نشسته و کار خودشان را میکنند. البته اگر بخواهم کل این بیوگرافی و کارهای ایشان را بخوانم زمان زیادی میبرد. اگر بخواهم مختصری از آن را بخوانم باید بگویم که ایشان ۱۲ کار داستانی دارند که منتشر شده است. از آن جمله میتوان به «آسایشگاه شماره ۶»، «برفها آب میشوند»، «قفس»، «زمانی برای فریاد» و … اشاره کنم. اولین رمان ایشان به نام «گلهای یخی» در سال ۱۳۷۷ منتشر شده است و حالا با رمان «با اعمال شاقه» وارد شدهاند. علاوه بر این ایشان در زمینه پژوهشهای ادبی نیز فعالیت داشتند و ۱۲ عنوان کتاب نوشتهاند؛ همانطور که اشاره کردم این آثار کارهای جدی و دقیقی به ویژه در ادبیات پس از انقلاب هستند. در حقیقت ایشان در زمینه ادبیات عامه بسیار خوب کار کردهاند. باید بگویم که آقای حنیف جوایز مختلفی را دریافت کردهاند. برای مثال برگزیده بخش نقد ادبی دوازدهمین دوره جایزه جلال بودهاند و قلم زرین در بخش نقد و پژوهش ادبی را دریافت کردهاند. به هر حال لیست افتخارات ایشان بسیار بلند است که اگر بخواهم آن را در اینجا بخوانم، تمام وقتم میرود. آقای حنیف در جشنوارههای زیادی به عنوان داور فعالیت داشتند. برای مثال داور بخش رمان جایزه جلال آل احمد بودهاند یا داور هفدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس بودهاند و … حال سوالی که وجود دارد این است که چرا به رزومه ایشان اشاره کردم؟ دلیلش این است که بازتاب چنین کارنامه پر و پیمانی را در این کتاب میبینم. در واقع این رمان کتابی است که وقتی آن را میخوانیم احساس میکنیم نویسندهاش عقبه خوبی دارد و میتوان نمود آن را در کتاب دید. همین ابتدا باید اشاره کنم که اگر شما به قصد خواندن یک کتاب داستانگو یا سرگرمکننده به سراغ «با اعمال شاقه» رفتهاید اشتباه کردهاید. این رمان یک کتاب جدی است که شما را به چالش دعوت میکند و با کتابهایی که صرفا برای سرگرمشدن است فرق دارد.
«با اعمال شاقه»، رمانی با ژانر و راوی ترکیبی است
در ادامه این جلسه محمدرضا گودرزی صحبت کرد و گفت: معمولا برای بررسی یک اثر از دیدگاه روایتشناسانه، اول به ژانر آن نگاه میکنند؛ چرا که دستهبندی گونهای به ما کمک میکند که به شیوه صحیح با کتاب ارتباط برقرار کنیم و متنش را درست بخوانیم. البته موافقین و مخالفین ژانر در جهان افراد بسیار بزرگی در بحثهای نظری هستند. در گذشته ژانرها مشخص بود؛ بدین معنی که اگر فردی یک رمان رمانتیک یا رئالیستی مینوشت کاملا نمایان بود اما هر چه قدر رو به جلو میآییم آمیختگی ژانرها با همدیگر بیشتر میشود. در حقیقت نویسنده الزامی ندارد که براساس قواعد ژانری بنویسد و حتی کسانی که طرفدار ژانرها هستند هیچ وقت این حرف را نمیزنند که ژانر محدودکننده است بلکه نویسنده کار خودش را میکند و منتقد، ژانرش را تعیین میکند. با این حال باید بگویم که ژانر این کتاب، ترکیبی است؛ بدین معنی که ترکیبی از چندگونه ادبی است؛ یکی رئالیسم جادویی است، یکی بینامتن است، یکی تمثیل است و دیگری واقعگرای اجتماعی است. بخش رئالیسم جادویی آن مربوط به حضور بخشی از باورهای مردمی ایرانی است. در این رمان، «آل»، «مردآزما» و «نسناس» وجود دارد که با ویژگی همین فرهنگ ارتباط داشته و نحوه کنشی آنان منطبق بر دیدگاهی است که در فرهنگ ما وجود دارد. از این چنین شخصیتپردازی و با این شیوه روایت، ریچارد براتیگان هم در رمان «رویای بابل» استفاده کرده است. در این رمان و البته رمان «سلاخخانه شماره ۵» تمهیدی برای ضربه مغزی شخصیت چیده میشود که بر مبنای آن شخصیت دچار اسکیزوفرنی یا چندشخصیتی میشود و زمان در ذهنش شکسته میشود. در رمان رویای بابل، توپ بسکتبال به ذهن راوی میخورد و در رمان سلاخخانه شماره ۵ از هواپیما میافتد.
وی ادامه داد: در مورد تمثیل باید بگویم که نویسنده از الفاظی نظیر جابلقا و جابلسا که در فرهنگ ایرانی اسلامی حضور دارند استفاده کرده است. جابلقا به عنوان دورترین نقطه شرقی عالم عنوان شده است و جابلسا دورترین نقطه غربی عالم است. وجه واگرای متن نیز فقر، خشکسالی، روابط نابههنجار اداری، فریب و خدعه برای پیشرفت، دروغ، کلاهبرداری و تبدیل زمینهای سرسبز به بیابان میباشد. کمابیش میبینیم که در وضعیت امروزمان نیز نشانههایی از این وجه رئالیستی دیده میشود. بحث بعدی کتاب که باید مورد بررسی قرار بگیرد، راوی است چرا که نظرگاه یک کتاب یکی از مهمترین عناصر آن است و بعد از ژانر به راوی توجه میشود. باید بگویم که در این کتاب، راوی نیز مرکب است. یعنی نه تنها یک ژانر ندارد بلکه راوی آن نیز متغیر است. البته باید بگویم که در بخش عمده کتاب، راوی، اول شخصِ مانوش آزادگان است، گاهی، سوم شخص محدود به ذهن است و ذهن او مرکز قرار گرفته و از بیرون بدان پرداخته میشود و گاهی اول شخصِ مرد آزما است. حتی در مواردی راوی، دانای کل میشود. بنابراین میتوان گفت که راوی متمرکز نیست و از روایتهای افراد مختلف استفاده میکند. از نظر زمانی و مکانی باید بگویم که رخدادها براساس زمان تقویمی نیستند و مدام جابهجا میشوند. بخشی از زمان که در ذهن مانوش است، مربوط به ذهن آشفته و اسکیزوفرنیک او است که در آنجا ارتباط بینامتنی با دیگر شخصیتها اتفاق میافتد.
ویژگیهای روایی رمان جدید برنده جایزه جلال چیست؟
این کارشناس و منتقد ادبی با اشاره به ویژگیهای روایی گفت: از جمله ویژگیهای روایی رمان میتوان به استفاده از تصویر در کتاب اشاره کرد. در لابهلای متنها میبینید که از تصویر استفاده شده است که البته در متنهای جدید و پست مدرن این کار انجام میشود. کتابی به نام «خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت» نوشته شرمن آلکسی وجود دارد که در آن از تصاویر زیاد استفاده شده است یعنی اگر به تصویرها نگاه نکنید متن را متوجه نمیشوید. البته در این کتاب، تصویر جای نوشته را نمیگیرد و برای شرح بیشتر متن در کنارش قرار گرفته است. یکی دیگر از ویژگیهای روایی کتاب، استفاده از تکنیک تکرار است. دقت داشته باشید که در رماننویسی بحثی به نام زمانمندی وجود دارد. این مساله یکی از مهمترین عناصری است که بین داستان با گزارش یا خاطره تفاوت ایجاد میکند. در اینجا زمان جابهجا شده یا به عبارت بهتر ذهنی میشود. در حقیقت دیگر خبری از زمان تقویمی نیست. در ابتدای قرن بیستم و با کشفیاتی که هانری برگسون و ویلیامز جیمز در فلسفه دارند موضوع زمان ذهنی مطرح میشود که لزوما انطباقی با زمان واقعی در بیرون ندارد. تکنیک تکرار نیز چنین است بدین معنی که در زندگی واقعی هر چیز فقط یکبار رخ میدهد در حالی که در رمان یک اتفاق میتواند بارها تکرار شود. علت این موضوع این است که اتفاقات در ذهن انسانها مدام تکرار میشوند. بنابراین یکی از عناصر زمانمندی رمان، استفاده از تکنیک تکرار است. دیگری مدور بودن است. در واقع رمان از داخل هواپیما شروع شده و در پایان نیز به هواپیما ختم میشود. بنابراین کل این رمان میتواند چرخه بستهای باشد که در لابهلای آن روایت میشود. برای مثال، «رب گری یه» یک رمان به نام «پاککنها» دارد که در ابتدایش شخصیت اصلی تیری را به سمت کسی شلیک میکند، ۲۷۳ صفحه میگذرد تا این تیر به هدف برخورد کند. از عناصر دیگری که در مساله زمانمندی وجود دارد، کند کردن زمان است. این مساله در سینما نیز وجود دارد و هنگامی که حرکت اسلوموشن یا آهسته میشود، حرکت داستان کند میشود. در رمان، یکی از مهمترین کارهایی که نویسنده انجام میدهد این است که زمان را کند یا تند میکند تا از یکنواختی حرکت رمان جلوگیری کند. از دیگر عناصر روایی رمان تکنیک تاخیر است؛ گفته می شود که تکنیک تاخیر یک شمشیر دولبه است، نویسندگان مختلف در جهان از این تکنیک استفاده میکنند. این تکنیک ابزار تعلیق است و تعلیق به معنای ایجاد حس انتظار و کنجکاوی در خواننده است. این تعلیق در بعضی رمانها میتواند به عنوان یک قاعده باشد و در بعضی دیگر میتواند بخشی از همان متن باشد. برای مثال در سریالهای اروپایی میبینید که ناگهان یک اتفاقی میافتد و صحنه کات میشود؛ شما چیزی از آن صحنه را نمیدانید اما یک ربع بعد در صحنههای بعد، کارگردان، فیلم را برگردانده و میگوید که در آنجا چه اتفاقی رخ داد. بیشترین تکنیکی که آقای حنیف استفاده کرده است تکنیک تاخیر است که البته اشاره کردم که موافقین و مخالفینی دارد. عدهای میگویند که تاخیر ابزار دولبهای است بعضی وقتها خواننده را اذیت کرده و در بعضی مواقع دیگر باعث هیجان او میشود. برای مثال در صفحه ۸۵ کتاب اسم کارینا میآید و گفتوگوی او با راوی بیان میشود. طبعا خواننده کنجکاو است که بداند کارینا کیست. در صفحه ۲۷۵، راوی برای اولین بار کارینا را معرفی میکند. در حقیقت، نویسنده نزدیک به ۲۰۰ صفحه به شما نمیگوید که کارینا کیست. به عنوان مثالی دیگر در صفحه ۱۰۰ اسم شریفه و مجد میآید، ۴۶ صفحه بعد معلوم میشود که شریفه دختر راوی است یا در صفحه ۱۶۸ اطلاعاتی راجع به مجد میدهد. برای مثال در مورد فرانک و شریفیان اصل میبینید که در کل کتاب رابطهشان نفرت است اما در چند صفحه آخر میبینید که این دو قبل از ازدواج روابطی داشتهاند.
گودرزی تاکید کرد: رمان در ۱۳ فصل روایت شده است. اگر دقت کنید میبینید که فصلها به مرور کاهش پیدا میکند. برای مثال فصل اول بسیار حجیم و ۶۴ صفحه است و فصل دوم تا ششم حدودا ۳۰ صفحه هستند، هشت فصل آخر نیز بسیار کمتر هستند. این مساله هم نوعی شگرد است. ممکن است که بعضیها فصلهایی با اندازه مساوی داشته باشند و در مقابل بعضی دیگر فصلها را متفاوت مینویسند. البته نمیخواهم ارزشگذاری کنم و فقط میخواهم تفسیر کنم. نویسنده در مواردی از فلش فوروارد نیز استفاده کرده است. فلش فوروارد به معنای چیزی است که هنوز اتفاق نیفتاده و راوی در جلوتر برایمان بیان میکند.
نگاهی به شخصیتپردازی متفاوت با اعمال شاقه
او تصریح کرد: در مورد شخصیتپردازیها باید بگویم که اولین شخصیت مانوش است که محوری است. در بحثهای روایت یک سری سوالات مطرح میشود. برای مثال میگویند وقتی یک کتاب را میخوانید باید بپرسید که چه کسی حرف میزند؟ حال در این کتاب چه کسی حرف میزند؟ مانوش. فردی به جان آمده که احساس درماندگی میکند و میخواهد به خاطرات پناه ببرد. خاطرهِ کسانی که او را آزردهاند و حال میخواهد کینه بورزد. پدرش پولدار است اما خودش بیمار روحی است چرا که قرصهای اعصاب مصرف میکند و البته شخصیتهای رئالیسم جادویی که بیان کردیم را فقط خودش میبیند. او از کودکی رویاهای صادقه میبیند که ربطی به بیماری او ندارد و جزء تواناییهای او است. او اهل مطالعه است و سلاخخانه شماره ۵ را خوانده است. در بخشی از صحبتهایم راجع به بینامتن صحبت کردم؛ دقت داشته باشید که بینامتن به دوشیوه است؛ اولی بینامتن مدرن است و دیگری بینامتن پست مدرن. در بینامتن مدرن مصداقیابیها را داریم که اغلب کارهای فاکنر بر مبنای همین است. مثلا مصداقی را در دوره قبل در نظر گرفته و در متن اکنون شخصیتی را بر مبنای همان مصداق، تصویر میکند. مثلا ممکن است که شخصیتی مانند رستم درست کنید. این موضوع در حالی است که در بینامتن پست مدرن، نویسنده متن قبلی را با استفاده از طنز ویران کرده و سخن خود را عوض میکند. مثلا چارترمی از چنین شیوهای بسیار استفاده میکند و در «سفید برفی» از چنین تکنیکی استفاده کرده است، همچنین رابرت کوبر نیز از همین تکنیک استفاده میکند و … در این کتاب ما با بینامتن مدرن سر و کار داریم و مصداق واقعیت هایی را داریم که در قبل رخ داده و حالا دوباره آمده است. شاید بتوانیم بگوییم که بین راوی این کتاب با راوی کتاب «جادوی گوبتا» مشابهتهایی وجود دارد. مثلا هر دو تواناییهای زیادی دارند و بسیاری از صفات شخصیشان نیز شبیه به هم است. هر دویشان در گذشته به سر میبرند؛ همان گذشتهای که باعث ویرانی روحشان شده است. به قول خود شخصیت این گذشته زمینهساز زندگی نکبتبار او شده است، با فکر کردن به آن خاطرات جان میکَند و خودش را به در و دیوار میزند. با این حال معتقد است که زندگی همین است.
با اعمال شاقه با دیگر رمانهای ایرانی متفاوت است/ به تصویر کشیدن فضای جدید و فرار از رمان آپارتمانی
این منتقد ادبی تاکید کرد: در این رمان، خوابها نقش مهمی در پیشبرد داستان دارند همانطور که نقشی محوری در رمان جادوی گوبتا داشتند. حال جالب است بگویم که نویسنده در مواردی کارهایی انجام داده است که حرص خواننده را درمیآورد. برای مثال در بدترین شرایط زندگی خود است در حالی که طلبی از پسرخاله متکبرش دارد. یا به عنوان مثالی دیگر، واحدهای ۲۵ و ۲۱ برخوردهایی تحقیرآمیز با او دارند اما میآید و آپارتمان دوستش دکتر ترابی را بدون اجازه و هماهنگی با او به ساکن واحد ۲۵ میدهد که مشکل مالیاش حل شود. آن مرد هم از خدا نمیترسد و مدعی تملک آپارتمان میشود. شخصیت دوم این رمان فرانک است که همسر راوی میباشد. او در زمانی که دانشآموز بوده است به عقد معلم زبان خود یعنی شریفیان در میآید، از او طلاق میگیرد و با راوی ازدواج میکند. شخصیت سوم، رفیع پسر فلج راوی است که بورس گرفته و به خارج میرود. در این رمان، ۳ شخصیت وجود دارد که از شخصیتهای دیگر بسیار مهمتر هستند. آن شخصیتها، آل، نسناس و مردآزما هستند. به نظر میرسد که شخصیتها در حد یک رمان کامل، زنده و ملموس هستند و هر کدام آن جایگاه و نقش اجتماعی که رمان بهشان داده است را به خوبی ایفا میکنند. حتی نویسنده مراقب بوده است که سخنان مردآزما و نسناس با نثری متفاوت با نثر بقیه دربیاید تا موضوع کهن بودن و فرهنگی بودنشان را نشان بدهد. دکتر شایگان در کتاب «افسونزدگی جدید و هویت چهل تکه» جمله جالبی در دفاع از اسکیزوفرنی دارد. شایگان میگوید که تنها راه بقا در چنین جهان نابهسامان، خشن و سرشار از دروغ فقط اسکیزوفرنی است. در حقیقت این بیماری دفاع ما در برابر جهان است. در صفحه ۲۹۵ نیز میبینیم که خود نویسنده تقریبا به این نکته اشاره کرده است و میگوید که این بیماری به نوعی یک سپر دفاعی برای او است. به دلیل شکست زمان، راویهای متعدد، گستره وقایع و تعدد ژانرها رمان سختخوان است و حتی کسانی که این رمان را خوانده بودند در آن گیر کرده بودند. بله این رمان سختخوان است و هر خوانندهای نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند و به نوعی نخبهگرا است. البته با وجود تمام این پیچیدگیها، نثر رمان سلیس و شیوا است و مهمترین ویژگی آن این است که با آثار دیگر ایرانی که وجود دارد متفاوت است. کار قبلی آقای حنیف نیز همینطور بود و پاسخی به مشکلات فعلی ادبی و داستانهای آپارتمانی است. نویسنده این چنین فضاها را کنار گذاشته و تلاش میکند فضای جدیدی را به تصویر بکشد. این موضوع نکته مثبتی برای کار است. بین این رمان و رمان جادوی گوبتا نزدیکیهای زیادی وجود دارد که نشاندهندهی سبک آقای حنیف است. به اعتقاد بنده این رمان از رمان قبلی ایشان محکمتر و قویتر است.
محمد حنیف قصهگو است/ ای کاش این رمان پیچیده نبود
او در پایان صحبتهای خود گفت: میخواهم دو نکته را بیان کنم؛ یکی ویژگی قصهگویی حنیف است که به نژاد او برمیگردد. آقای حنیف قصهگو است؛ با این که این رمان پیچیده شده است اما خصلت قصهگویی را فراموش نکرده است. مارکز میگوید که نویسنده خوب باید دو ویژگی داشته باشد؛ اول این که قصهگوی خوبی باشد و دوم این که قصهنویس خوبی باشد. داستانگو بودن یعنی تعریف یک واقعه با جذابیت که مخاطب را به طرف خودمان بکشانیم. نکته دیگر این است که ای کاش این رمان پیچیده نبود؛ اغلب کارهایی که دیدهام و پیچیده بوده است به این دلیل بوده که نویسنده حرفی برای گفتن نداشته است. ارسطو میگوید نویسنده که مبهم مینویسد به این دلیل است که حرفی برای گفتن ندارد و خود را پشت ابهام پنهان میکند. البته کتاب ایشان مبهم نیست بلکه پیچیده و چند لایه است. من میگویم که آقای حنیف حرفهای زیادی برای گفتن دارد و ای کاش راحتتر این حرفها را بزند. خوانندههای بیرون نمیتوانند دامنه رخداد این همه اتفاقات جذاب و متنوع را ببینند اما در اینجا این اتفاقات به گونهای در هم پیچیده شده است که ممکن است مخاطب عادی آن را نفهمد. متاسفانه بسیاری از رمانهای امروز دارای حوزه خصوصی است اما رمان با اعمال شاقه دارای حوزه عمومی است یعنی نه تنها فرد را در برمیگیرد بلکه مناسبات اجتماعی و روابط قدرت در گفتمان را هم زیر سوال میبرد.
رمان تکنیکی و پیچیده هنر داستاننویسی را ارتقا میدهد
حمیدرضا امیدی سرور در بخش دوم صحبتهای خود گفت: به نظرم در اینجا بد نیست به این مساله اشاره کنیم که اگر این رمان این قدر سخت و پیچیده است چرا باید آنرا بخوانیم؟ قطعا رمانها به نیتهای مختلفی نوشته میشوند؛ یک جور رمانها سرگرمکننده هستند و یک سری دیگر رمانهای دشوار هستند که جامعه هدف آن متفاوت است. حال سوال این است که چرا باید این رمان را بخوانیم؟ به نظرم این نوع رمانهای نامتعارف هنر داستاننویسی را ارتقا میدهند یعنی اگر یک رمان بازاری صنعت نشر را رونق میدهد، رمان تکنیکی و پیچیده هنر داستاننویسی را ارتقا میدهد. به همین دلیل صرف این که یک رمان سخت بود نباید آن را کنار بگذاریم. این پیچیدگیها میتواند ذهن مخاطب را ورزیده کند. نویسنده یک سری لایههای جدیدی را به مخاطب نشان میدهد که باید به زیرلایههایش فکر کند. متاسفانه در سالیان اخیر رمانهای ایرانی بسیار شبیه به هم شدهاند؛ به ویژه بعد از رمان کافه پیانو ناگهان موجی از رمانهای کافهای و آپارتمانی را میدیدیم. به همین دلیل کمی سرخورده شده بودم و کمتر رمان ایرانی میخواندم. میتوانم بگویم که این رمان بسیار متفاوت بود و اگر میگوییم متفاوت به معنای واقعی کلمه است. یعنی از شگردهایی استفاده میکند و این قدر پشتوانه دارد که جای هیچ حرفی را باقی نمیگذارد. به نظرم این اثر این قدر حرف دارد که شاید میشد چند رمان نوشت.
چرا باید رمان تکنیکی را چندبار بخوانیم؟
وی اضافه کرد: این رمان هم زمینه اجتماعی دارد، هم زمینه خانوادگی دارد و به جنبههای مختلف میپردازد. یکی از ویژگیهایی که رمانهای پیچیده این شکلی دارند این است که راه را باز میگذارند که ما برداشتهای متفاوت داشته باشیم. در حقیقت میتوانند به تعداد خوانندههایشان نظرات متفاوت داشته باشند. ممکن است یک خواننده خوشش بیاید و دیگری نه. حتی ممکن است نظر یک مخاطب با آن چیزی که مدنظر نویسنده بوده است تفاوت داشته باشد. مهمتر از آن این است که ما را دعوت میکند تا چند بار آن را بخوانیم. یکی از ویژگیهای رمانهای متفاوت این است که مخاطب را به بازخوانی دعوت میکنند. در این بازخوانی ویژگیهای جدیدی را کشف میکنیم و آن ظرافتها و پیچیدگیها در خوانشهای بعدی کمتر میشود. در اینجا است که مخاطب به کشف و شهود رسیده و از خواندن کتاب لذت میبرد. بنابراین اینگونه نیست که خواندن رمان پیچیده اصلا لذت نداشته باشد. اگر المانهایی از جنس آن چیزی که در رمان با اعمال شاقه وجود دارد در اثری بود با بازخوانی میتوان لذت بیشتری از کتاب برد.
با اعمال شاقه خوشخوان است/ بازتاب جایزه جلال در رمان جدید حنیف
او تاکید کرد: کار خوبی که آقای حنیف کردهاند این است که زبان کار را دشوار نکردهاند. برای مثال فرض کنید چنین کاری که این همه تکنیکهای مختلف دارد اگر زبان دشواری داشت چه اتفاقی میافتاد؟ اکنون این چنین نیست، رمان به خوبی خوانده میشود که امتیازی برای کتاب به شمار میرود. بسیاری از تکنیکهایی که آقای گودرزی بدان اشاره کردند، تکنیکهای جدیدی نیست و قبلا آنان را در رمانهای دیگر خواندهایم اما نکته مهم این جا است که برای گفتن حرفی تازه از این تکنیکها استفاده شده است. من در ابتدای صحبتهای خود به کتاب رئالیسم جادویی ایشان اشاره کردم. فکر میکنم که بازتاب آن کتاب را میتوان در این رمان دید. به نظرم آقای حنیف در این رمان، رئالیسم جادویی جدیدی را ارائه کرده است. بومی بودن فقط به این معنا نیست که رمان را به مناطق روستایی ببرید بلکه در فضای شهری نیز نوعی از رئالیسم جادویی را میتوان ارائه کرد. در بخشهایی از این رمان رئالیسم جادویی ایرانی را میبینیم و نویسنده خوب از عهده آن برآمده است. استفاده از شگردهای تکنیکی بسیار، هنری میخواهد که آقای حنیف از پس آن برآمده است.
محمد حنیف در پایان این مراسم صحبت کرد و گفت: اگر به آن بیوگرافی که آقای امیدی سرور آوردند نگاه کنید میبینید که صحبت از یک دوره اخراج و انقطاع است. دقت کنید که گاهی اوقات اتفاقاتی در زندگی افراد رخ میدهد که ظاهرا او را رها نمیکند. آن کسی که مسئول اخراج بنده و چند نفر دیگر در سال ۱۳۶۱ بود به دلایلی واهی آن کار را انجام داد. او وقتی که اصل ماجرا را فهمید از من عذرخواهی کرد و من هم از ته قلبم او را بخشیدم. اما تاثیری که آن دوره اخراج بر ذهن من داشت من را هیچگاه رها نکرد. جالب است بدانید در آن جایی که آقای گودرزی گفت حرص من را درآوردی، اتفاقات کاملا واقعی است و از این کارهای احمقانه زیاد انجام میدهم.
امیدی سرور گفت: یکی از مشکلاتی که رمانهای امروزی دارند به دلیل ضعف تجربه است. اکثر نویسندههای ما زندگی روتین و عادی دارند و زندگی را خیلی تجربه نکردهاند. من فکر میکنم تجربه فراز و نشیبی که آقای حنیف در بخشهای مختلف زندگی خود داشتند در کتاب نمود دارد.
حنیف گفت: خیلی از کارهای ما خودنوشت است و زندگی خودمان را دوباره مرور میکنیم. باید از اساتید عزیز که در این جلسه معرفی، نکاتی از ضعف داستان را بیان کردند تشکر کنم. همچنین باید از آقای شجاعی تشکر کنم که در این شرایط سخت نشر این کتاب که مخاطب واقعا خاص دارد را منتشر کردند. وقتی خواهر من کتاب را خواند، تا نیم ساعت گریه میکرد اما یکی از دوستان دیگرم که کتاب را داشت هنوز نخوانده است. در این شرایط اگر ناشری خطر میکند و انتشار چنین اثری را میپذیرد جای سپاس دارد و امیدوارم قدمی در راه ارتقا بخشهایی از ادبیات باشد. در مورد این سوال که داستان این کتاب چیست باید بگویم که این کتاب دارای دو لایه است؛ یکی داستان زندگی شخصیت اصلی است و من باید همان را میگذاشتم. ماجرای معلمی که اخراج میشود، به تهران میآید و سرایدار میشود و وقتی سرایدار میشود با افراد مختلفی روبهرو میشود. او توسط یکی از اساتید درس میخواند و جایگاهی پیدا کرده و مسئول میشود. شرایطی پیش میآید که او میخواهد جلوی تضییع حق کسی را بگیرد و به همین دلیل باید رئیس گزینش اداره را تنبیه کند.به جای این که کار قانونی را انجام بدهد دچار اشتباه میشود و گول میخورد. در کنار این ماجرا همسر او را میبینیم که او هم داستان متفاوتی دارد. بخش دیگر کتاب، دنیایی است که نه تنها در ایران بلکه در همه جا آن را میبینیم؛ گویا خیانت، پستی، دروغگویی، غیبت، ریاکاری و … در همه جا پیروز است و انسانهای شرافتمند همیشه تو سری میخورند. نمیدانم نویسنده توانسته است این کار را انجام بدهد یا خیر اما نظر اصلی من همین موضوع بود.
در پایان این مراسم، از رمان «با اعمال شاقه» با حضور نویسنده کتاب و مهمانان برنامه رونمایی شد.