این مقاله را به اشتراک بگذارید
عادت دارم، هر کتاب داستانی را دوبار میخوانم بار اول برای لذت بردن از خوانش داستان، و بار دوم برای تمرکز روی جزییات و یا نقد و تفسیرش. در نقد هم بیشتر به دنبال محتوی داستان و دغدغه نویسنده به لحاظ مضمونی هستم . چرا که معتقدم پرداختن به فرم ، تکنیک و روایت داستان برای کسی داستان می نویسد . مساله حل شده ای است . بقول دنوشر در کتاب ” داستان و انسان ” هرکس داستان خاص خودش را می نویسد .
از طرفی وقتی منتقد، با داستانی مواجه میشود که خوانندگان زیادی را بسوی خود جلب کرده، بهتر به نظر میرسد که بر چیستی اثر انگشت گذاشته و تلاش کند تا زمینههای روان شناختی و یا جامعه شناختی موجود در اثر را یافته و به مخاطب نوشته خود ارائه کند. بگذریم در یادداشت حاضر کوشیدهام به چند ویژگی رمان سارا سالار، از این منظر اشاره شود:
۱-جلد کتاب ” احتمالا گم شده ام” با زمینه سبز، تصویر زنی نشسته بر یک تاس را نشان میدهد که بر یکی از شش وجهش (تقدیر تغییر یافته بقول راوی داستان ) نشسته و با عینک دودیاش به دور دست خیره شده است . داستان بهطور خلاصه شرح حال زنی است که درحین خیابان گردی از خانه تا مهد کودک پسرش (سامیار)، با فلاش بکهایی که به گذشته و حال زندگیش میزند، آمال و تصورات خویش را روایت می کند.
۲- زن راوی در داستان نماینده زنان طبقه متوسط شهر نشین است که علیرغم رفاه نسبی، با خلا ها و کمبودهایی خاص خود در زندگی روبرو هستند. زن در داستان ” احتمالا گم شده ام” معترض و ناراضی و نا آرام مینماید. مثل زنان داستانهای ” قصه ناتمام پ، نگو دختر پ، بگو عروسک ” نیست که یکی پس از ازدواج به ماشین خدمت رسانی تبدیل می شود و دیگری عروسک زیبا، که هردو فقط ظاهر زیبا دارند. یا مثل زنان داستان “بعدازظهر سبز ” و ” بوف کور ” زن رمانتیک و اسطوره ای نیست، این زن به همان میزان که از آگاهی اجتماعی برخورداراست، در ایفای نقش مادری نیز موفق عمل میکند.
۳- در داستان زن راوی آرزوهای خود را در شخصیت” گندم” با مشخصات و توصیفاتی که از او دادهشده، یافته و داستان بیشتر حول محور ” شخصیت گندم ” روایت می شود. نکتهجذاب رمان برای خواننده این است که گندم شخصیتست صاحب تجربههای مشابه راوی در جوانی و یا شخصیت ایدهآل آینده راوی؛ فرقی در این میان نیست و خواننده میتواند هر دو تلقی را داشته باشد . چیزی که جالب توجه به نظر میرسد تحت تاثیر قرارگرفتن راوی از گندم است و تمام فضای داستان از همین تاثیر پذیری حکایت دارد .
۴- گفته های دکتر روانکار در لابه لای داستان نیز حکایت از پریشان حالی و آشفتگی زن داستان دارد. زنی که به بیماری خود آگاه است و نسخه های مشاوره روانشناس را دربعضی موارد برنمی تابد و مسخرهاش می کند. راوی شهامت لازم در اعتراف به کاستی ها و شکست هایش دارد، اما هنوز منفعل است و تحت تاثیر گندم، فرید، رهدار، کیوان و… قرار دارد.
۵- داستان از اتفاقاتی ملموس و پذیرفتنی برخوردار است، شاید تنها واکنشی که زن در قبال تصادف ماشینش نشان میدهد کمی اغراق آمیز و دور از واقعیت به نظر می رسد . این همه خونسردی و آرامش از راوی در این موقعیت کمی عجیب می نماید، هرچند که نویسنده در طول داستان کوشیده راوی را عنصری متفاوت معرفی کند که برخلاف سایر آدمها که از تصادف می ترسند، آن را امری تازه یا تجربهای نو در زندگی می بیند که باعث می شود زندگی تکراری اش را سمت و سویی بدهد! این زن حتی از تماس تلفنی همسرش با منصور- دوست صمیمیاش – درخصوص تصادف ناراحت و آزرده شده ودر بحبوهه تصادف یک نخ سیگار از راننده سیمرغ نیز طلب می کند.
۶- نکته دیگری که در داستان با آن روبرو هستیم، احساسات نوستالوژیک راوی است . یادآوری خاطرات گذشته با مادر و برادرهایش و یا بازگشتن (به بهانه دستشویی سامیار) به خوابگاه دانشجویی که زمانی با گندم هم اتاق بودهاند. این که گندم واقعیت است یا خیال اما بازگشت ها هیچ کمکی به راوی نمی کند .
۷- مردان در داستان نقش کم رنگی دارند. اما حضورشان، قابل تعمق است. مردانی که بقول راوی توانایی حرف زدن با چشم را ندارند. مردانی که سطحیاند و نمی توانند. احساسات راوی را درک کنند. یا نگاهشان طمعورزانه یا به لحاظ مصلحت زندگی مرسوم است، بهعنوان مثال می توان از دو شخصیت مرد مورد اشاره داستان که تیپ و کاراکتر مشخصی دارند اشاره کرد . کیوان -همسر راوی- که درماموریت کاری بسر می برد. همسرش را دوست دارد، گاهی تماس می گیرد و می گوید مواظب خودت باش! اما زن راوی هیچ احساسی به او ندارد . و منصور دوست صمیمی کیوان که درغیاب او از اعتمادش سوء استفاده می کند و نگاه هوس آلود بر زن دوستش دارد. اما دیگر مرد مورد اشاره نویسنده فرید رهدار رقیب عشقی راوی با گندم که حتی یک نگاه به او نکرده و حسرت یک نگاه را بردل او نشانده است و تحت عنوان مرد ایدهآل از آن نام می برد .
۸- – داستان بین خیال و واقعیت مدام درحرکت است و نگاه متفاوت زن به زندگی و آدمها و حوادث اطراف …که غیر عادی به نظر می رسد . خواننده مجاب می شود با یک داستان پست متفاوت و یا به نوعی پست مدرن، روبرو است. فضایی که وفاداری به ارزشها و چارچوبهای عرف زندگی زناشویی معنا و مفهوم رایج خودرا ازدست داده است و همه چیز درقالب متفاوت بودن توجیه و تفسیر می شود .
انتشار درمد و مه: ۲۸ اردی بهشت ۱۳۹۰
2 نظر
نعمت نعمتی
علی رشوند ، صمیمی و روان می نویسد.دور از اداهایی که برخی منتقدین ادبیات داستانی می خواهند سواد خویش را به رخ خواننده بکشند. به همین خاطر ، از اصطلاحات پیچیده بهره نمی گیرد و به نقد کتاب همت می گمارد ، یا به قول خودش یاد داشت می نویسد.این خصیصه ، موجب فهم بهتر مطلب می شود و می توان به راحتی مضمون کتاب را دریافت.
تنها چیزی که برایم گنگ مانده ، این عبارت است :
” داستان بهطور خلاصه شرح حال زنی است که درحین خیابان گردی از خانه تا مهد کودک پسرش (سامیار)، با فلاش بکهایی که به گذشته و حال زندگیش میزند، آمال و تصورات خویش را روایت می کند”.
منظورم اصطلاح سینمایی ” فلاش بک ” است که به معنای باز گشت به گذشته است و علی رشوند در این عبارت ، اشاره به گذشته و حال دارد. شاید اشتباه چاپی است و شاید لازم باشد بسنده کند فقط به ” فلاش بک ” که همه چیز را در خود مستتر دارد. با سپاس از وی و نویسنده ی گرامی خانم سارا سالار و آرزوی موفقیت برای هردو.
نعمت نعمتی – اهواز
کاتب
مگر می شود اثری را نقد کرد اما به تکنیک یا ساختار یا فرم آن کاری نداشت؟پس در این صورت تفاوت سطح این اثر با آن یکی اثر چگونه قابل تبیین است؟چگونه میتوان گفت این داستان با ارزش است آن یکی سخیف؟