این مقاله را به اشتراک بگذارید
جشن صدسالگی «اولیس»، بدون ترجمه فارسی برگزار شد
سمیه نوروزی
«اولیس»خواندن ما ایرانیها هم حکایتی است که باید به همهچیزمان بیاید. حتما برایتان پیش آمده فهرست کتابهایی را بالا و پایین کنید که بزرگان ادبیات توصیه به خواندنش کردهاند؛ فهرست منتقدان گاردین، ۱۰۰۱ کتابی که پیش از مرگ باید خواند، صد کتابی که نیویورکتایمز گفته پیش از بیستسالگی بخوانید و پنجاه کتابی که فرانسویها گفتهاند اگر پیش از سیسالگی نخوانید انگار هیچ نخواندهاید.
بعد از نگاه به هر کدام از این فهرستها چیزی تهِ گلوتان را قلقلک میدهد، بغض میکنید و به زمین و زمان میپرید. آخر نسخه فارسیِ درصدِ بالایی از این فهرستها را یا قلعوقمعشده خواندهاید یا اصلا نخواندهاید. «اولیس» هم یکی از همینها. دهه هفتاد که شروع شد دنبال مترجمی افتادیم که جرات کرده بود برود سراغ این کتاب، و بعد، مدام از مدیر انتشارات، زمانِ چاپِ «اولیس» را میپرسیدیم. آن روزها امید خیلی پررنگ بود و آنقدر آینده را قشنگ تصور میکردیم که وقتی مجوزگرفتن «اولیس» مشمول مدتزمان شد، فکر کردیم میتوانیم با رایدادن به اصلاحات سرنوشت عوض کنیم؛ سرنوشتِ «اولیس» را و سرنوشتِ خیلی از کتابها را و سرنوشتِ خودمان را. اما سرنوشت با ما و «اولیس» یار نشد و «اولیس» در هزارتوهای ارشاد گیر کرد و حتی وزیر وقت هم نتوانست با ترفندهایش کاری از پیش ببرد. تاجاییکه حافظهام یاری میدهد منوچهر بدیعی، همان مترجمی که جرات کرده بود، تمام تلاشش را کرد و حتی راضی شد مطالبِ مورد غیض آقایان به زبان ایتالیایی منتشر شود، اما نشد که نشد! از بالا دستور آمد که نشود!
حالا دیگر فارسیِ «اولیس» از بخش هفدهم و عصارهاش گرفته تا تکجلدی و خارجی و داخلیاش رسیده دستمان. اینترنت هم کمکی کرده و آن حسِ اوایلِ دهه هفتاد هم از وجودمان رخت بسته. حالا دیگر بهنظرمان «اولیس»نخوانده هم میشود از دنیا رفت! اما این ایرلندیها و اروپاییها و حتی آمریکاییها، که انگار باید راحتتر ما را بفهمند، چرا حالِ ما را درک نمیکنند؟ جشنِ صدمین سال انتشار میگیرند و از سانسور «اولیس» در دهههای فلان مینویسند و خوشحالند که آن سالها را گذراندهاند و حالا میتوانند لباسِ شخصیتهای اولیس را تن علاقمندان کنند و راه بیفتند توی مسیرِ «اولیس» و کارناوال برگزار کنند و بنیاد بسازند و هرکس هرجای دنیا «اولیس» را به هر زبانی ترجمه کند ازش تقدیر کنند و سرشان را بالا بگیرند که «اولیس» دارند و «سانسور» ندارند. باشد آقا! ما هم در جشنِ شما شرکت میکنیم و برایتان خوشحالیم. فقط هنوز «اولیس» را درستوحسابی به فارسی نخواندهایم. بعضی از سایتهای جشنتان هم فیلتر است و با وضع اینترنتِ این روزها، فیلترشکنمان هم بازی درمیآورد. «تلهراما دات اف.آر» که باز نشد، اما ماریِننت هم که باز شد، بیشتر دلمان را چنگ زد؛ آخر چنان با آبوتاب نوشته بود صدمین سال انتشار «اولیس» در فرانسه، و بعد چنان از عبورِ خواننده فهیم فرانسوی نوشته بود از تعصبات پیشین، که خب آدمیم دیگر، دلمان میخواهد. مطلب فیلیپ سولر، نویسنده مشهور فرانسوی هم فیلتر بود. مصاحبه فیلیپ فورست اما، که نویسنده کتابهای زیادی درباره «اولیس» است، فیلتر نیست. اما خب خود فیلیپ فورست را مگر در ایران میشناسند که من بخواهم از او نقلقول کنم. همین تازگیها گویا کتابی از او به فارسی ترجمه و منتشر شده، که حالا کو تا مثلا بگیرد…
مطلب لوگران کُنتینان هم نکته جالبتوجهی داشت؛ گویا «خود جویس بارها و بارها گفته بوده اولیس را فقط برای این نوشته که سیصد سال محققها را دنبال تحقیق بفرستد و بهانهای بدهد دستشان برای مطالعه و کندوکاو. حالا که فقط صد سال از انتشار اولیس گذشته میتوانیم بر این پیشگویی صحه بگذاریم، حتی اگر حالا دیگر این موضوع فقط در دانشگاهها دنبال شود و کرسیهای دانشجویی. اما میتوانیم این نکته را هم ببینیم که بُعد اسطورهای رمان، که از آغاز پیدایشش همراه آن بوده، آیندگان را نیز تغذیه خواهد کرد، چه، حالا اولیس تبدیل شده به اثری که همه میشناسندش و تمام جهان میتوانند آن را بخوانند» نه آقای ژوم. ما ایرانیها میشناسیمش، اما هنوز نتوانستهایم «اولیس» را تماموکمال و بیحاشیه بخوانیم. درباره ما چه فکر کردهاید؟ کافی است نگاهی بیاندازید به مطلبِ کناریِ همین ستون و ببینید سفیر ایرلند چه نوشته درباره شاهکارشان. بعد مقایسه کنیدش با… بیخیال آقای ژوم. صدمین سال تولد «اولیس» مبارکِ شما و هموطنانتان و تمام جهان. ما هم فعلا میرویم سراغ مبارزه با طرح صیانت تا شاید همان اینترنتِ کمسرعت چند ماه پیشمان را بهمان پس بدهند!
سازندگی