این مقاله را به اشتراک بگذارید
قلمی تند و بیانی صریح و بی تعارف داشت، همچنین نگاهی ایدهآلگرا و سختگیر؛ از نخستین محصلان ایرانی مدرسه سینمایی ایدک در فرانسه بود، دورهای را هم در دانشگاه سوربن گذرانده و مقطعی را هم به عنوان کار آموزی دستیاری فیلمسازان فرانسوی را کرده بود. با سینمای مترقی و پیشرو جهان آشنایی داشت و جالب اینکه وقتی چاپلین در دوران پیری و افول خود برای ساخت آخرین آثار خود د اروپا پشت دوربین قرار گرفت، درمیان خیل نظرهای منفی کاووسی جوان یکی از معدود کسانی بود که یادداشتی در حمایت از فیلم او در مطبوعات فرانسه نوشت و چاپلین نیز نامهای کوتاه برای تشکر به او فرستاد از همه این ها که بگذریم اهل ادبیات بود و با آثار نویسندگان مهم آن روزگار نیز آشنایی داشت.
در اوایل دهه سی وقتی هوشنگ کاووسی به ایران وارد شد چنین احوالی داشت و در عین حال با سینمای کشور خود نیز آشنایی نبود. در اواسط دهه بیست وقتی او ایران را به قصد تحصیل در فرانسه ترک کرد سینمای ایران بعد از یک دوره فعالیت ده ساله دوران رکود خود را می گذراند و خبری از فیلمسازی نبود. و اتفاقا همین هم نکته جالبی بود چون کاووسی جوان که برای تحصیل در رشته حقوق به پاریس سفر کرده بود نهایتا بعد از دوره کوتاهی به سراغ تحصیل در سینما رفت، حرفه ای که در کشورش کاملا تعطیل بود!
به هرحال کاووسی جوان با سری پر شور وارد ایران شد، سینمای ایران را بسیار سطحی و ضعیف یافت اما از آنجا که با محیط سینما و عوامل تولید آن آشنایی کامل نداشت امیدوار بود با ساخت فیلمهایش آن را دگر گون کند. ورود کاوسی به ایران به عنوان نخستین کسی که در یک مدرسه معتبر سینمایی تحصیل کرده بود، در فضای سینمای آن روزگار که همه به صورت تجربی و با آزمون و خطا تجربه هاییکسب کرده بودند، به سرعت نام او را سر زبانها انداخت؛ از حق نباید گذشت که اهالی سینما ابتدا برای جذب او آغوش باز کردند اما نکته این جا بود که این آغوش برای کاووسی که نگاهی آرمانگرایانه به سینما داشت، جای مناسبی نبود!
گذرش به اغلب استودیوهای اسم و رسم دار آن روزگار افتاد اما نتوانست با هیچ یک از آنها کنار بیاید و نهایتا نیز در این میان پارس فیلم دکتر اسماعیل کوشان را که بالاخره امکانات بهتری داشت، مناسبتر یافت. به این امید که صاحب این دم و دستگاه نگاه حرفه ای تری به سینما داشته باشد با او پای میز مذاکره نشست و حتی کار تا مرز تولید فیلمی با حال و هوایی تاریخی براساس داستان یوسف و زلیخا پیش رفت، اما آنجا بود که کاووسی دانست نگاه او و کوشان اختلافی صد و هشتاد درجه ای دارد و این گونه بود که او بدل شد به دشمن درجه یک سینمای فارسی و البته پرچمدار این سینما دکتر اسماعیل کوشان.
ماجرا از این قرار بود که کوشان دکترای اقتصاد داشت و بعد از چندین بار رفتن تا مرز ورشکسنگی برای جذب مخاطب اهمیت بسیار قائل بود و دوست داشت فیلمی پر ساز و آواز براساس قصه یوسف و زلیخا روانه پرده کند و البته کوشان امیدوار بود که جوان تحصیل کردهای مثل کاووسی بتواند فیلمی شسته رفته تر و خوش ساخت تر از سطح متعارف سینمای فارسی ارائه کند. اما کاووسی که نگاهی جدی به سینما داشت زیر بار این مسئله نرفت به خصوص وقتی دید قرار است این رقص آواز با موسیقی شبهه کافهای ضبط شده و روی فیلم قرار بگیرد در حالی که معتقد بود اگر موسیقیای هم در فیلم بکار رود نباید با سازهایی نواخته شود که اصلا ربطی به آن دوره تاریخی ندارد. همین ماجرا نشان داد که نگاههای آنها چقدر از یکدیگر دور است. حکایت کاووسی با دیگر تهیه کنندگان هم چیزی فراتر از این نبود.
اینطور شد که کاووسی خسته و کلافه از سطح نازل دانش دستاندکاران سینمای ایران راهی جز مبارزه با این سینما ندید و تصمیم گرفت با قلم صریح، تند و بیتعارفی که داشت به این سینما که اصطلاحا آن را «فیلمفارسی» نامید بتازد. توجیه او این بود که فیلمفارسی چیزیست همانند آبگوشت که دیگر نه آب است و نه گوشت!
کاووسی در نوشته های خود اگر چه گاه رعایت اعتدال را نکرده و بسیار سختگیرانه و گاه با اتکا به عناصر برون متنی به نقد فیلمها می پرداخت اما با این حال سهمی جدی در شکل گیری سنت نقد فیلم در مطبوعات ایرانی داشت.
سرانجام دکتر کاووسی در سال ۱۳۳۵ این فرصت را پیدا کرد که نخستین ساخته خود را با عنوان هفده روز به اعدام با بازی ناصر ملک مطیعی که جوان اول سینمای ایران در آن زمان بود، در استودیو عصر طلایی جلوی دوربین ببرد. فیلمی که خیلیها منتظر نمایش آن بودند و دلشان میخواست بدانند کاووسی بعد از آن همه تاختن به سینمای ایران خود در چنته چه دارد!
متاسفانه وقتی فیلم روی پرده رفت، از عمده ضعفهایی که دیگر فیلمهای ایرانی از آن بهرهمند بودند، رنج میبرد و نشان از این حقیقت داشت که با امکانات سینمای آن روز ایران فیلمهای بهتری از آنچه ساخته شده بود نمیشد روانه پرده سینما کرد. تنها تمایز فیلم سلامت نگاه کاووسی و تلاش او برای ارائه فیلمی شریف بود، به دور از پارامترهای رایج در سینمای تجاری آن روزگار. هرچند که نهایتا تهیه کنندگان یا سینما دارها خودسرانه چند پرده رقص مهوش به شکلی بی ربط لای فیلم چپاندند و روی پرده فرستادند تا ساخته کاووسی از این جنبه نیز بی بهره نباشد (شاید ذکر این نکته جالب باشد که هفده روز به اعدام از جمله معدود فیلمهای ایرانی قبل از انقلاب بود که بعد از پیروزی انقلاب نیز دوباره اکران شد).
به هرحال روی پرده رفتن فیلمی این چنین بهترین فرصت برای تسویه حساب با کسی بود که همواره سینمای ایران را با قلم نیشدار خود آزرده بود، مهمترین نقد در باره هفده روز به اعدام در مجله ستاره سینما چاپ شد و البته نام نویسنده نیز نداشت، بعد ها روبرت اکهارت سردبیر آن زمان ستاره سینما اعتراف کرد که تو آن نقد را با همکاری ساموئل خاچیکیان و ماردوک الخاص نوشته و البته اکهارت بسیاری از نقاط تند آن را هم پیش از انتشار حذف کرده بوده!
زندگی دکتر کاووسی در حاشیه سینمای ایران چه به عنوان منتقد، چه به عنوان فیلمساز یا استاد دانشگاه حتی متولی اداره سانسور و.. فراز و فرود و حکایتهای شنیدنی بسیار دارد از ماجرای اکران فیلم رودخانهی ژان رنوار در سینما ایران بگیرید تا درگیری های او با ساموئل خاچیکیان بر سر سینمای پلیسی، ساخت دومین فیلمش (خانه کنار دریا) و نقد بسیار تند او به هنگام نمایش فیلم قیصر و… اما با همهی اینها چه هنگامی که کاووسی موضعی درست داشته و چه هنگامی که به غلط موضع گیری کرده نمی توان یک نکته را کتمان و آن نقشی بود که کاووسی در ارتقاء سطح دانش سنمایی چندین نسل از سینماروها داشته است. او نیز همچون هر منتقدی می تواند گاه موضعی نادرست اتخاذ کرده باشد و غافل نقش و اهمیت تاریخی و اجتماعی یک فیلم (مثلا قیصر) ایرادهایی درست یا حتی بنی اسرائیلی بر آن گرفته باشد، اما هیچ یک از اینها نباید مانع از توجه به اهمیت مجموعه آثار قلمی او یا شاگردانی که پرورش داد و… باشد.
دوست داشتم باقی ماجرای حضور کاووسی در سینمای آیران را نیز بنویسم، اما تنگی وقت فرصت نداد، بماند برای زمانی دیگر!
روجش شاد و یادش گرامی…
نوروز ۱۳۹۲ – مدومه