اشتراک گذاری
«پشت سر گذاشتهام پلهاي تمنا را/ و بيرغبتم بر آرزوهاي گذشته/ همراهي ندارم/ جز رنجهايي كه ميراث بيهودگي درون مناند/ و ديهيمي كه گلهاي شادابش بيرحم در تازش بورانهاي سرنوشت شوم فسرد» (الكساندر پوشكين)
الكساندر پوشكين، در سال 1799 به دنيا آمد؛ 10 سال پس از شروع انقلاب فرانسه و درست در همان سالي كه ناپلئون با كودتايي تبديل شد به قدرت اول آن كشور. اما اينها همه مانع آن نبود كه پوشكين اشرافزاده در دوران جوانياش – در فاصله سالهاي 1810 تا 1820- با نهضتهاي آزاديخواهياي كه آن روزها به تاسي از فرانسه در كشورهاي مختلف اروپايي و از جمله روسيه پاگرفته بودند، همگام نشود و در اشعارش به مقوله سياست نپردازد و احترام به قانون را به تزارها يادآوري نكند و اميدوار نباشد كه روزي نامش بر ويرانههاي حكومت استبدادي حك شود. پوشكين از همان دست متفكران و ادبايي بود كه در بسياري از جوامع در حال گذار، ريشههاي اشرافي دارند و اصلا به دليل همين ريشههاي اشرافي و قدرت اقتصادي پشتيبانشان است كه در معرض جذب آگاهي قرار ميگيرند و خواسته و ناخواسته آگاهي بريافته را تبديل ميكنند به ابزاري براي نقد ساختار موجود (كه خود جزيي -گيريم كوچك- از آن بودهاند.) از نظر پوشكين ادبيات وسيلهيي براي انعكاس واقعيتهاي زندگي است و بايد مقولههاي اجتماعي و فكري را دربر بگيرد. انتشار منظومه حماسي «روسلان و ليودميلا» در سال 1820 خشم تزار و خروج اجباري او از پايتخت را به دنبال داشت؛ گرچه تبعيد او به جنوب روسيه برايش دستاوردهاي خوبي به ارمغان آورد: از سويي با فرهنگ و مردماني ناشناخته مواجه شد و از سويي ديگر با طبيعتي بكر، كه هر دو تاثيرشان را خيلي زود روي اشعار او گذاشتند. از همين زمان به بعد بود كه پوشكين به عنوان شاعري رمانتيك مطرح شد.
او در اين دوره گاه اشعار راديكالي در نفي يا نقد تفكر رايج زمانهاش سرود كه بعضيشان زبان بسيار تند و تيزي داشتند و حتي خود او بعدها بابت سرودن بعضيشان ابراز تاسف كرد. او به خاطر همين انديشههايي كه بوي ارتداد ميداد، دوباره تبعيد و اينبار به ميخايلوفسكويه – شهر مادرياش در شمال روسيه- روانه شد. در اين دوره او به مطالعات تاريخي و فرهنگي پرداخت و از همين زمانها بود كه كمكم از رمانتيسيسم فاصله گرفت. در 1828 پس از درخواست پوشكين از تزار براي آزادي، ملاقاتي با تزار براي او ترتيب داده شد كه البته نتيجهاش بدتر از آن چيزي بود كه او توقع داشت.

تزار خود سانسور آثار او را برعهده گرفت و در عين حال از همكاري آزاد با مطبوعات و شركت در محافل ادبي، بدون اجازه كتبي، منع شد و البته انديشه راه خودش را پيدا ميكند. واژه، واژه اشعاري كه پوشكين در سالهاي 1828 و 1829 سروده، اعتراض او را فرياد ميكنند. او در سال 1831 ازدواج كرد. از اين زمان به بعد اشعار پوشكين قالبي حماسي و مضاميني عاشقانه دارند. زندگي او در مسير آرامي پيش ميرفت و البته از نظر مالي روزبهروز بيشتر در مضيقه قرار ميگرفت؛ اما همه اينها مانع نشد كه او شرافت نويسندگياش را زير پا بگذارد. پوشكين در سال 1836 مهاجري فرانسوي را كه آشكارا در پي برقراري رابطه با همسرش بود، دعوت به دوئل كرد، او نپذيرفت و مدتي بعد با خواهر همسر پوشكين ازدواج كرد تا از خود رفع اتهام كند. اما كماكان به رفتار ناشايست خود ادامه ميداد.
پوشكين بار ديگر براي دفاع از شرافتش مرد فرانسوي را به دوئل دعوت كرد و اينبار در ژانويه 1837 با او روبهرو شد. نتيجه اين دوئل، جراحت شديد پوشكين و در نهايت مرگش بود. آخرين خانه او امروز تبديل به موزه شده است.
پوشكين، جداي از اينكه قدرت ويژهيي در تصويرسازي و خلق صحنههاي ناب در اشعارش داشته، در بحثهاي نظري حول و حوش نظم و نثر نيز صاحبنظر بوده و بنيانگذار ادبيات مدرن روس محسوب ميشود. او تاثير زيادي روي انديشهها و آثار شاعران و نويسندگان روس گذاشته، تا آنجا كه برخي او را بزرگترين شاعر روس قلمداد كردهاند. ايجاز، فصاحت و روح شاعرانه سيال در اشعار پوشكين، او را به شاعري يگانه تبديل ميكند. او بيآنكه تغيير يا تحولي در زبان ايجاد كند، بسياري از قيد و بندهايي را كه در آن روزگار بيشتر شاعران روس را به خود مشغول كرده بود، كنار گذاشت. او در سال 1828 در مقالهيي مينويسد: «ما هر كس را كه بتواند 10 قطعه مقفي بسازد، شاعر ميخوانيم. حظ و لذت ناشي از سادگي و بيپيرايگي هنوز به اندازهيي براي ما غيرقابل درك است كه حتي در نثر هم در پي وصول به تاثيرات فرتوت و ناتوان و بيبها آواره ميشويم و هنوز از دريافت اين نكته عاجزيم كه شعري كه از قيد تصنع و تكلف آزاد گشته باشد، اوج كمال استادي است.» پوشكين نثر شعرگونهيي را كه ارائههاي – به نظر او- كهنه را از شعر وام ميگيرد، نميپسندد.

سالها پيش در 1822 نيز او نويسندگاني را كه «ميپندارند با ارائههاي كلام و مجازها و استعارات سست و بيمايه جاني به نثر سست و ناتوان خويش ميبخشند» اينطور دست انداخته بوده: «اين مردم لفظ «دوستي» را بر زبان نميرانند، بيآنكه چيزهايي چون اين عبارت را بر آن بيفزايند «آن احساس مقدسي كه شعله شريف آن. . . » بهجاي اينكه بگويند «صبح زود» مينويسند «هنگامي كه نخستين پرتوهاي آفتاب دمان بر نواحي خاوري آسمان لاجوردين تاخت.» طراوت و تازگي اين در چيست! آيا واقعا فكر ميكنند اگر طولاني بنويسند، بهتر مينويسند؟» او معتقد بود كه «دقت و پاكيزگي» نخستين امتيازهاي نثر هستند و نثر به انديشه – و باز هم به انديشه- نياز دارد و عبارتها و لفظهاي درخشان هيچ حسني ندارند.
پوشكين از شاعران محبوب در ميان مردم روسيه بود. وقتي از دنيا رفت، نيكلاي گوگول در روسيه نبود و نتوانست جزو پنجاههزار نفر تشييعكننده او باشد. اما نوشت: «آن مرد بزرگ ديگر در ميان ما نيست، همه زندگيام زهرآلود شد، حتي جزيي از اندوهم را نميتوانم بيان كنم، همه شادي زندگي، شادي پر ارج زندگيام با او از ميان رفت. . .»
منابع:
1- سيري در نقد ادبيات روس، اندرو فيلد، ابراهيم يونسي، تهران: انتشارات نگاه، 1391
2- برايم ترانه بخوان، الكساندر پوشكين، بابك شهاب، تهران: نشر لاهيتا، 1387
از روزنامه اعتماد/ مد و مه 18 خرداد 1392