ادبیات جهان داستان (۱۴): انسانی زاده میشود اثر ماکسیم گورکی قحط سال ۱۹۸۲ بود. من میان سوخوم[۱] و اوچمچیری[۲] بر صخرههای کنار رود کودور[۳] نشسته بودم. از آنجا تا دریا تنها سنگاندازی فاصله بود و غریو برخورد امواج بهساحل از میان همهمهٔ شادی بخش جویبارهای صخرهها بهوضوح شنیده میشد.۲۱ اسفند ۱۳۹۴0Commentsتوسطبابک وندادادامه مطلب