آرمان امیری در این کتاب قصهی سقوط خانوادهای را در محوریت قرار داده است که پیرامونش آدمهای دیگری نیز به سراشیب میافتند. نحوهی روایت، به کارگیری زبان، نوع دیالوگها و رویدادهای کوچک و بزرگ داستان در خدمت ایدهای است که در فرجام اثر شکل میگیرد
جنایت سه گانه
«صبح پس از آن کودتا که داغ نفرینش برای همیشه بر زندگی همه زده شد، آفتاب از لای شاخوبرگ درختان باغ عبور میکرد و از پشت شیشههای پنجره بر صورتش میتابید. این خاطره خیلی خوب در ذهنش مانده بود. ده سال بیشتر نداشت، اما برخلاف برادر بزرگترش خطر را خیلی خوب…