Skip to content Skip to sidebar Skip to footer

Tag: آشوب

داستان امروز ایران (7): «آشوب» اثر داوود غفارزادگان‎

بیرون‎، شب بود و باد و برف. . . زن‎، شب یخزده را پشت در بویید و خودش را چسباند به مرد. مرد‎، نفس گرم زن را پشت گردنش حس کرد.  آهسته گفت: «می‎‎لرزی. » باد‎، پوفه‎‎های برف را از لای در نیمه‎‎باز ریخت تو انبار. زن لرزان گفت: «می‎‎ترسم. » مرد از لای در چشم به بیرون…

Read more