'نگاهی به «استانبول استانبول» اثر برهان سونمز
چراغهای شب
نسيم آصف
«صدای در آهنی را كه از دور شنیدم، دست از تعریف حكایت كشیدم و نگاهی به دكتر انداختم. سلول سرد بود. من كه برای دكتر قصه میگفتم، كاموی سلمانی زانوهایش را بغل زده و روی بتن لخت خوابیده بود. لحاف نداشتیم و عین…