اسفار سرگردانی داستان خون است، خون ریختهشدهی آبا و اجداد یک ملت که قدمتشان از تاریخ طولانیتر است. ملتی چندپاره که اکنون نسلهای جواناش با آشفتگی بهدنبال هویتشان هستند. اسفار سرگردانی حکایت عذاب انسانِ فراموشکار نسبت به گذشتهی پر از جنایت و نسلکشی همنوعاناش است
رمان “اسفار سرگردانی”، سفرهای خیالی، رؤیایی و گنگ و خوابگرد مانندِ شخصیتی به نام “کاکو ژنیار مرادبیگ” به روستایی سرشار از اشباح است. او به روستایی واقع در مرز کُردستان عراق و ترکیه آمده تا هویت خود را بازشناسد