“اومبرتو اِکو” در بخش پایانی نام گل سرخ از راهبی به نام “آدسو” ۳ سخن می گوید که دارد به صومعه ی سوخته ی خود بازمی گردد؛ یعنی جایی که از آن همه کتابخانه ی عظیم و سرشار از آثار مربوط به آیین عیسویت، تنها تکه پاره هایی سوخته باقی مانده است.
“قصه ی مرجان” یکی از سه داستان موجود در مجموعه داستان “دست ها را از گلویم بردار” است که “نشر ژیل” در سال ۱۳۹۹ منتشر کرده است. این داستان کوتاه به خاطر “همخوانی اندیشه ها” یا “تداعیهای ذهنی” (association of ideas) طبعاً خواننده را به یاد “مرجان” در داستان کوتاه “داش آکل” نوشته ی “هدایت”…