چهار ایرلندی به باری میروند و شروع میکنند به حرفزدن درباره رخدادهای بینالمللی: «بینظیر بوتوی بیچاره!»، «عجب جایی!»، «دیوانهکننده. اما این قصه را قبلا هم شنیدهاید: ما در یکی از داستانهای رادی دویل هستیم
چشماندازی از دوبلین امروز
«واقعا نمیتوانست زندگیاش قبل از بچهها را به یاد بیاورد. نمیتوانست آن را به چشم روزهایی که زندگی کرده بود ببیند. زیادی دور بود و مدفون. تا یاد داشت، به همین سادگی که از سر خیابان بیاید پایین، همیشه پدر بوده، یا به همین سادگی که به زنی نگاه کند، پدر…
بازی را پایانی نیست
«بنا بر کشفیات سر جرج ه.داروین، روزی روزگاری بود که ماه بدجوری به زمین چسبیده بود. آن وقت امواج دریا کمکمک سایه ماه را از روی زمین برداشتند؛ امواجی که مسبب اصلیاش خود وجود مبارک ماه بود، و اینجوری بود که زمین هم نمنمک هرچی قوت داشت از کف بداد. کبکبک…