انگار هیچوقت نمیشود فهمید او «کافه پولونیا» را به خاطر میآورد یا نه. یا اینکه این همان دختری است که به اجبار از کمپهای دوشانتپه راهی لالهزار شد تا کسبوکار کافه پولونیا رونق بگیرد؟ زنی که روی صندلی پلاستیکی آسایشگاه حضرت مریم در میدان بهارستان نشسته و نور از لابهلای درختها به صورتش میتابد