فرانتس با گامهای بلند و شتابان به سوی پارک میرود. از دور کلاه بافتنی قرمزرنگ دخترک را میبیند. کمی مانده به نیمکت، پاکت نامه را از جیبش درمیآورد و چون پرچمکی در هوا تکان میدهد. با دست دیگرش کلاهش را نگه میدارد که هرآن ممکن است باد آن را از سرش بیندازد. لحظهای کوتاه باد…