داشت ریشاش را جلوی آینه هتل میتراشید كه دوباره احساس كرد حامله است. با حولهی پیچیده به دور خود بیرون آمد، قوطی نوشیدنی را كه توی جا یخی یخچال گذاشته بود، برداشت و روی مبل راحتی كنار پنجره لمید. از نرمی حولهی سفید و بزرگ در نور سپیدهدم، خوشاش آمد. بیقراری حمل چیزی را درون…