سرگذشت واقعی یک جامعه خیالی
«تردیدی نداشتم که پیش از به دنیاآمدنم، رخدادی تلخ و فجیع به وقوع پیوسته بود، اما والدینم –کنت و کنتس-چیزی از آن موضوع به من نگفته بودند. اینچنین بود که حس کنجکاویام بهشدت تحریک شد و تبدیل به بیقرارترین و ناخوشترین جاندار قابل تصور شدم: نحیف، رنگپریده؛ موجودی که…