داستان ما (ایرانی) داستان آدینه (۲): «اندوه» نوشته ناصر نیر محمدی «... آه ديريست كاين قصه گويند/ از بر شاخه مرغي پريده/ مانده بر جاي از او آشيانه.» نيما- چند دقيقة پيش بود كه جنازه او را دفن كردم و باز بمن ميگويند كه او را ديدهاند و يا او را ميبينند! چه كسي ممكن است كه او را ديده باشد و يا چه كسي ممكن…۳۱ شهریور ۱۳۸۹0Commentsتوسطامیدی سرورادامه مطلب