تكهاي از «هما»ي كاظم رضا
حواس، اواسطِ فصل، به قعر گمي رسيد. جز با وَهم و پندار، روزگار نميگذشت. به جاي اوج، حضيض عزيز شد و پَست بر مسندِ بلند نشست. ماه بهمن، دَه من و بيشتر، بارِ عشق را، هموزنِ هما، هر روز از خانه به مدرسه ميبردم و برميگرداندم. دل و دست به…
مجلاتِ «جار» و «لوح» شاید نخستین مواجهاتِ جدی کاظم رضا بود در ادبیات دورانی که گرچه پُربار بود، اما تا حدِ بسیاری یکدست بود و یکسر متفاوت با کاری که رضا میکرد. از کارنامه کاظم رضا پیداست که «ادبیات» تنها و تنها خط و رسمی بود که او برای چاپ و طبعِ آثار خود و…
خطاهای شناختی بشر بیپایان است؛ خطاهائی که هر روز سروشکلی تازه پیدا میکند. معروف است که اولینبار که عدهای روبروی پردهی سینما نشستند، با اینکه قبل از نمایش وارسی کرده بودند پردهی آویزان به دیوار را، وقتی قطار به سمت دوربین آمد از روی صندلیها بلند شدند و فرار کردند. تا مدتها همین آش و…