شده بودی درست مثل سنگ خارا، سخت. یکدنده و لجوج. هیچ میخی در تو فرو نمیرفت. هیچ حرفی در تو اثر نداشت. مگر میبایستی چطور به تو بگویم که حرفم در تو کارگر شود؟ واقعا"من الان به تو چه بگویم محیی الدین؟ یادت که نرفته! رفته؟ خوب است من چند بار سر به سینهات کوفته…