Share This Article
در سالهاي اخير ضرورت و اهمیت تعامل ادبيات داستانی و سينما، به اشکال مختلف مطرح شده است و متاسفانه با وجود اذعان اکثریت قریب به اتفاق صاحبنظران به تاثیرات مثبت دوسویه آن، همچنان در ورطه بیتوجهی افتاده و مغفول مانده است. این در حالیست كه در ديگر كشورها، ادبيات به عنوان منبعي غني براي سينما به حساب ميآيد و صرفنظر از جنبه كيفي آن به لحاظ کمی نیز درصد در خور اعتنایی از تولیدات سینمایی را به خود اختصاص میدهد. در ايران اما ماجرا از شكلي ديگر برخوردار است و اگر چه كم نبودهاند فيلمهاي موفقي كه براساس آثاري از ادبيات داستاني معاصر جلوي دوربين رفتهاند. اما با اين حال همچنان شاهديم كه اين توفيق، در ايجاد رويكردي جدي به اقتباس ادبي در ميان اهالي سينما، چندان وسوسه برانگيز نبوده است، از همين رو دستآورد سينماي ايران در اين زمينه، سالانه يكي دو فيلم (از ميان بين هفتاد تا هشتاد فيلم) بيشتر نيست.
در اين مختصر قصد ريشهيابي دلايل اين عدم تعامل را -كه به نظر بيشتر از سوي سينماييهاست تا اهل ادبيات- ندارم بلكه ميخواهم روي اين نكته تاكيد كنم كه اين بدهبستان همانقدر كه به سينما كمك ميكند، براي ادبيات هم میتواند از جنبه هایی دیگر مفید باشد.
باید توجه داشت در اين چنين بدهبستاني طرف ادبي وقتي پا به ميدان ميگذارد كه محصول كامليست؛ يعني اقتباس يا عدم اقتباس از اين اثر در كيفيت درون متني آن تاثيري ندارد؛ اما برعكس طرف سينمايي ماجرا هنوز در ابتداي کار قرار دارد و در صورت شكلگيري اين تعامل، به لحاظ مضموني و ايدههاي درون متني، پايههاي خود را بر اين منبع ادبي استوار ميسازد (در اقتباسهاي وفادارانه بيشتر و در اقتباسهاي آزاد كمتر). اما در هر حال ميبينيم كه كيفيت محصول سينمايي متاثر از ویژگیهای منبع اقتباس است و از اين منظر روشن است که كيفيت نهایی فيلم به نوعي وابسته ميشود به اثر ادبي، و شايد به همين خاطر است كه فيلمسازان ترجيح ميدهند به سراغ آثار ادبي نروند تا حاصل كارشان تحت الشعاع کم و کیف منبع اقتباس قرار نگیرد و توفیق احتمالی را با کسی شریک نباشند، حال بگذریم از این که ترس از محدود شدن در چهارچوبی که پروسه اقتباس میتواند به وجود بیاورد، خود یکی از مسائل بازدارنده است.
گذشته از آنچه در بالا اشاره شد، اقتباس ادبی در سینما، گویی میدانی است مین گذاری شده توسط انبوهی از سوءتفاهمها. اقتباسکننده د سینما اگر برداشتی مطابق میل خود از اثرادبی داشته باشد و به همین منظور تغییراتی هم در مضمون قصه و حوادث آن بهوجود بیاورد، اغلب با واکنش صاحب اثر داستانی مواجه میشود که حتی در مواردی که به نفع فیلم هم تمام شده، این تغییرات را عامل خراب شدن اثرش دانسته و به آن اعتراض دارد که از این نمونهها در تجربههای مشترک سینما و ادبیات داستانی در ایران بسیار شاهد بودهایم،. این چنین واکنشهایی بیش از هرچیز ناشی از عدم توجه به تفاوت مدیومها و ضرورت تغییر هر اثر، هنگامیست که از یک مدیوم به مدیومی دیگر میرود. به دلیل همین عدم توجه، نویسنده از آنجا که خود را صاحب اثر ادبی میداند، نسبت به آن حساسیت نشان میدهد، اما چنین حقی را برای صاحب اثر سینمایی روا نمیداند که فیلمش را مطابق میل خود بسازد و انتظار دارد فیلمساز کلمه به کلمه باید به اثر او وفادار باشد.
گفتیم دستآورد اقتباس ادبی برای طرف سینمایی، درون متنیست و برای طرف ادبی اما (لااقل در کشور ما) برون متنیست. با توجه به سطح پایین مطالعه و به تناسب آن، تیراژ پایین کتاب و نهایتا درآمد ناچیزنویسندگی، بدهبستان با سینما و فروش امتیاز اقتباس از این آثار در سینما از یک سو میتواند در آمدی برای نویسنده به همراه داشته باشد که لاقل برای مدت کوتاهی هم شده، بدون دغدغههای اقتصادی معمول، به نوشتن بپردازد و از سوی دیگر با توجه به پرشمار بودن تعداد تماشاگران یک فیلم در قیاس با خوانندگان یک کتاب، به فیلم در آمدن آثار ادبی میتواند به معرفی بهتر نویسندگان و دیده شدن بیشتر آثارشان بینجامد.
این یادداشت در ستون هفتگی «تقاطع» ، چهارشنبه 13 مهر 1390 روزنامه تهران امروز منتشر شده