اشتراک گذاری
دونوسو نويسنده دوران طلايي شكوفايي
در حاشيه ترجمه دو اثر از خوسه دونوسو
عبدا… كوثري*
يكم: آمريكاي لاتين و خوسه دونوسو
«باغ همسايه» به نظر من در نوع خودش شاهكاري است. بنابراين بيتوجه به اينكه از آمريكاي لاتين هست يا نيست بايد ترجمهاش ميكردم. اما چرا آمريكاي لاتين؟ پاسخ اين است كه تا وقتي نويسندگاني چون خوسه دونوسو و ديگران در اين قاره باشند ترجمه كارهاشان را دوست دارم. من نزديك به سي سال است در اين زمينه كار ميكنم و تلاش كردهام دستكم نمونههايي از آثار باارزش آمريكاي لاتين بهويژه نويسندگاني كه دوران طلايي شكوفايي ر ا پديد آوردند ترجمه كنم. خوسه دونوسو هم يكي از اين نويسندگان است و چنانكه در مقدمه كتاب هم گفتهام معرفياش ميبايست زودتر از اين سر ميگرفت. كارهاي ديگر نگذاشت. البته توجه كنيد كه ما در گزينش كتابها بايد آنهايي را انتخاب كنيم كه ميتوانيم به انتشارشان اميد ببنديم. در هر حال خوسه دونوسو از نويسندگاني است كه چند كتاب بسيار خوب دارد كه به نظر من بايد ترجمه شوند. فعلا با اين دو كتاب شروع كردم: «باغ همسايه» و «حكومت نظامي»
دوم: باغ همسايه
«باغ همسايه» را به دو دليل عمده انتخاب كردم؛ نخست خود كتاب يعني سبك بسيار جذاب آن است. اين كتاب مثل هزارتويي كه دور خود ميچرخد در زمانها و مكانهاي مختلف سير ميكند و در اين حركت لايههاي گوناگون هوشياري و بيخودي و خواب و روياي آدمي را يك به يك باز ميكند و باز لايهاي ديگر پيش روي خواننده مينهد. تداعيهاي شگفتآور اين كتاب و حضور حاضر و غايب فرد در سير زمان و مكان و دلبستگيهايي كه هر بار به رنگي و طرحي جان پريشان اين نويسنده را آشفتهتر ميكند، خبر از هوشياري فراوان نويسنده ميدهد و وقتي اين همه با زباني چنين گيرا و پرقدرت و گاه در عين لطافت و گاه برافروخته و آسيمهسر به بيان درميآيد، مترجم بهراستي در عرش سير ميكند. البته من عادت ندارم درباره كتابي كه تازه منتشر شده خيلي وارد جزئيات شوم. كتاب را خوانندگان بايد بخوانند و ارزيابي كنند و دربارهاش حرف بزنند. بنابراين دليل اول را همين جا ختم ميكنم. اما دليل دوم كه بسيار هم مهم است اين است كه ديدم ما نيز چند دهه است نويسندگاني دور از وطن داريم اما تا حالا شايد كاري كه بتواند هستي امروزي اين نويسندگان و رابطه آنها را با هنرشان تصوير كند و ابعاد گوناگون حضور آنها را در دنياي بيگانه و زبان بيگانه و… به ما نشان بدهد به دستمان نرسيده. فكر كردم اين كتاب هم براي خوانندههاي ما لازم است و هم شايد براي آن دسته از نويسندگان که گفتم. پاسخ پرسش سوم. از دونوسو چهار پنج كتاب خواندهام. يعني آنهايي را كه فكر ميكردم مهم هستند. يكي از شاهكارهاي مسلم او «پرنده وقيح شب» است. اما اين كتاب از همان لحاظ كه در بالا اشاره كردم به آساني بخت انتشار ندارد. كتابي است با ابعاد بسيار وسيع و موضوعات گوناگون كه در كمال استادي درهم تنيده شده. رمان «باغ همسايه» را بسيار پسنديدم و بهويژه دليل دوم كه عرض كردم درباره انتخابش موثر بود. اصولا مساله غربت و جهان دوگانهاي كه براي انسان بهويژه انسان هنرمند پديد ميآورد از مسائلي است كه با توجه به اين سيل مهاجرت كه در اقشار مختلف جوامع زلزلهاي انداخته و بسيار كسان را از زاد بوم خود به چنان گوشههاي پرتي از جهان رانده كه حتي به خواب هم نميديدهاند، چيزي است كه جاي نوشتن بسيار دارد. برخي از ما مساله را خيلي ساده گرفتهايم. در نيمه دوم قرن بيستم يعني بعد از جنگ جهاني دوم گرايش به مهاجرت به كشورهاي صنعتي پيشرفته در كشورهاي توسعهنيافته روز به روز بيشتر شد. در كشور ما بهويژه از دهه 1340 خانوادههاي طبقه متوسط گرفتار اين «مد» شدند و فرزندانشان را به هر زور و زحمتي كه شده روانه خارج كردند. ما خاطرات برخي آدمهاي سياسي را خواندهايم. اما از آدمهاي غيرسياسي يعني آدمهايي كه هريك به سودايي به خارج رفتند چندان چيزي نخواندهايم. اينكه چگونه زيستهاند و چگونه دوپارگي يا چندپارگي هستي خود را تحمل يا درمان كردهاند يا اينكه چقدر در جامعه ميزبان پذيرفته شدهاند و آيا در يك كلام از هستي خود راضي هستند يا نه. اين كتاب البته از ديدگاه يك روشنفكر فرهيخته نوشته شده يعني خوليو مندس نشان ميدهد كه هم از ادبيات جهان باخبر است و هم از ساير هنرهاي جهان و هم سياست سرش ميشود و هم با مهمترين مسائل روز آشناست. اما مشكلاتي كه مطرح ميكند در هر حال مشكلات انساني در غربت است و به گمان من براي ما بسيار لازم است خواندن اين كتاب.
سوم: حكومت نظامي
كتاب «حكومت نظامي» به جامعه شيلي ميپردازد، وقتي كه سيزده سال از كودتاي پينوشه گذشته است. در اينجا هنرمندي از تبعيد غربت برميگردد تا خلأهاي وجودي خودش را كه در غربت مايه آزار تحملناپذيرش شده درمان كند. در واقع ميآيد تا خود را دوباره بيابد. اما چيزي كه در انتظار اوست تا چه حد ميتواند پاسخگوي نيازهايش باشد و آدمهايي كه زماني ميشناختشان و دوست و همرزمش بودند امروز به چه حالي هستند؟ اين كتاب دونوسو هم مثل اغلب كتابهايش جستاري بيامان در لايههاي آگاه و ناخودآگاه وجود آدمي است. اما اگر خوليو مندس در تبعيد كم و بيش تنها بود و از اين تنهايي در عذاب بود مانونگو ورا در وطن خود تنها نيست. برعكس از ازدحام اين همه آدمهاي بيشباهت به خودشان كلافه ميشود. دونوسو تصويري از جامعه بعد از كودتاي شيلي به دست ميدهد كه بيهيچ شعار و بزرگنمايي بيش از حد نشان ميدهد انسانهايي كه هر يك ميتوانستند حتي با استعداد و هوشي متوسط انسانهايي خوب و سودمند و مهربان باشند چگونه در فشار دوازده سال هراس و گريز و دروغ و فساد بدل به چيزي شدهاند كه ديگر خود را در آينه هم نميشناسند. اين آدمها سيماي پيشين خودشان ار از دست دادهاند و امروز اغلب صورتك يا صورتكهايی بر چهره دارند اما نه از ديروزشان خرسندند و نه ميتوانند به آنچه امروز پيش رو دارند اميد ببندند. براي اينها عصري به پايان رسيده بيآنكه دوران تازهاي شروع شده باشد. تهيماندگي هولناكي در وجود خود دارند كه بر سرتاسر كتاب سايه انداخته است. حكومت نظامي، كتابي سياسي به معناي مطلق نيست. همانطور كه گفتم كندوكاوي در درون انسانهايي است كه در موقعيتهايي پيوسته نامتعارف گرفتار شدهاند. خوسه دونوسو، نويسندهاي است همتراز ساير بزرگان آمريكاي لاتين، اما بيهيچ شباهتي به آنها، و اين يكي از جنبههاي جذاب اوست براي من. از اين گذشته او نخستين كسي بود كه خواستار تحولي اساسي در رمان آمريكاي لاتین شد و خود كوشيد سرمشقهايي براي اين تحول به دست بدهد و به گمان من در كار خود بسيار موفق بود. وقتي ميبيني نويسندهاي چقدر حرف دارد، چقدر درباره خود و درباره ديگران و درباره سادهترين دردهاي بشري فكر كرده و چه خوب ميتواند اين دردها را بيان كند و چه زبان سرشاري در اختيار دارد، ترجمه كتاب چنين آدمي بهراستي تجربه يكتايي است سرشار از لذت و آموختن و ستايش.
* مترجم «باغ همسايه» و «حكومت نظامي»