Skip to content Skip to footer

داستان جوان (1): «سرمه، سیاهی و آیینه…» نوشته فروزان امیری

1 Comment

  • وجیه الدین اروند
    Posted 24 تیر 1395 at 8:40 ق.ظ

    داستان بسیار زیبایی بود.
    در حین خواندن داستان فکر میکردم این داستان واقعی است که پیش روی چشمانم اتفاق افتاده است.
    قلم تان نویسان و دلت شاد و خرم باد
    بانوی مبارز

پاسخ دادن به وجیه الدین اروند لغو پاسخ

0.0/5