رفتن به محتوا رفتن به نوار کناری رفتن به فوتر

برچسب: داستان جوان

داستان امروز (۲) :«مورد خاصِ آقای پیرنیا» از مجتبی زمانی

یک پنج شنبه معمولی در همه جهان بود. آقای پیرنیا، کارمند ساده اداره راه و ترابری روی صندلی راحتی اش نشسته بود. آرام و بی اضطراب به باغچه کوچک پشت شیشه خیره شده بود که زیر قطرات نرمِ باران جوری عجیب به رنگی مابین آبی و سبز در آمده بود. نگاهش را که…

ادامه مطلب

داستان جوان (۱): «سرمه، سیاهی و آیینه…» نوشته فروزان امیری

فروزان امیری دانشجوی کارشناسی ارشد زبان ادبیات فارسی در دانشگاه هرات است. امیری در این داستان که برای مد و مه ارسال کرده، از زندگی دشوار زنان در جامعه ای مرد سالار نوشته است. جامعه ای آشنا برای اغلب خوانندگان فارسی زبان چرا که مردسالاری رویکرد دیرینه در جوامع ایران و افغانستان بوده، در یکی…

ادامه مطلب