اشتراک گذاری
درجستجوی هویت و بازیافتن خویش
دنیا . ع . پ
کوچه آبی زده به صورت خویش سرخوشی لانه کرده در یارت
از پس روز های دوری باز دیدنت مثل عید میآید
نقل و بادام چای آماده است سرخ بر تن نموده دلدارت.
«افسانه واحدیار حبیب زاده»
زنی که رنج هایش را پنهان می کند پشت لبخند تظاهر چون باید مسئولیت های همسر داری اش را تمام و کمال انجام دهد و برای همسر بهانه جو و بد خلقش… که او را تنها در بستر زن می داند مایه سرگرمی و لذت باشد.
در گوشه شالت بباری اشک هایت را
با چای و لبخندی بنوشی بغض هایت را
شب ها برای همسر کج خلق بد مستت
در بستر اجباری ٱت افتاده زن باشی
«مهتاب ساحل»
زنی که به مرد گوشزد می کند که او نگهبان پاکی اش نیست و زن کسی نیست که مایه بی آبروی مرد باشد می گوید خودت را برتر از من نبین من ضعیف و ناتوان نیستم و تو هم از من قدرتمندتر نیستی بلکه مثل من یک انسان هستی نه مثل سنگ.
تو مرزبان عفت من نیستی و من
آنکس که آبروی ترا برده نیستم
کمتر به خو بناز تو هم سنگ نیستی
آن سان که من ضعیفه و افسرده نیستم.
«نیلوفر لنگر»
ـــــــــــ
«نگاه زن به سیتولوژی و فعالیت های بیولوژکی بدنش.»
زنی که آشیفته ست از تکرار بی مهری، تنهایی و درد ماهانه ای که جسم و روانش به خستگی و ملال از خودش کشیده است.
می خراشد تمام جانت را سردی شانه ای که تکراریست
***
دامنی که نه چین دارد و رنگ، دور دلواپسی هایت میپیچد
کمرت را به چنگ میگیرد، درد ماهانه ای که تکراریست
***
باز بالا می آوردی با خود خستگی های چند دختر را
تلخ مثل همیشه هستی و طعم بیگانه ای که تکراریست
«تمنا مهرزاد»
The relationship between premenstrual syndrome and anger – PubMed
Women with PMS had higher anger and lower anger control levels. It should be advisable to recommend anger control management and provide social support so these women can…
زنی که زنانگی اش را پشت حرکات مردانه پنهان کرده در حالیکه زن است جبرن از زن بودن خود فاصله گرفته تا جامعه محکوماش نکند به جرم حیله گری، اما فشار این نقش و دوری از خود روانش را فرسوده است.
جبرن فرورفته ست در یک ژست مردانه
زن پشت میز کار با خونی که ماهانه
از درد از افسردگی زن خسته می آید
«مهتاب ساحل»
زنی که شاید به دلایل هورمونی، یا شرایط. خستگی و دلتنگی خشماش را به فوران آورده که میخواهد به پدیده های که او را احاطه کرده خاتمه دهد و فاصله بین زن شدنش را بردارد.
آنقدر خسته و دلتنگ که دیگر نشوی
جای در پیراهنت پیراهنت را بدری
***
بعد با دست خودت زندگی ات را به هدر
پردهات، فاصله با زن شدنت را بدری
«مزدا مهرگان»
ــــــــــــ
«نگاه زن به زندگی اش که با زندان مقیاس کرده است.»
زنی که در خود مچاله شده از رنج زندگی به اسارت برده اش غم و خاموشی او را مانند مرگ در انزوا کشیده است زنانی که در او زندگی می کردند همه خودکشی کردنده اند چه آنان همجنس خودش بودند چه زنانی که در وجودش زنانگی میکردند از رنج اسارت مردند و در پشت زینت های ظاهری اش گوریستان هزاران زندگی پنهان است.
مچاله در خود به کنج دنج این زندان
غمگین و خاموشم شبیه نقطهی پایان
در من زنان بی شمار خودکشی کرده اند
گشتست گوریستان در آرایشم پنهان
«مهتاب ساحل»
زنی که از سرنوشت اسارت باری که برایش جامعه رقم زده است به ملال رسیده است و خانه برایش مانند زندان تاریک و خفقان آورست و زندگی برایش مانند کابوس می مانند.
دیگر از درد و از این شور به تنگ آمده ام
از قفس خانه بی نور به تنگ آمده ام
زندگی ام شده هر لحظه پر از کابوسی
من از این قسمت ناجور به تنگ آمده ام
«مژگان فرامنش»
زنی که خانه اش هر چند خورد اما آنهمه تحقیر و زخم زبان و… برایش به وسعت زندان بزرگ است.
خانهی خورد نه زندان بزرگ تحقیر
«نیلوفر لنگر»
زنی که منیت خود را را در اسارت، ناکامی و غم اسیر می بیند مینالد آزاد زاده شده اما حق آزادی انسانی از او سلب شده است.
من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زاده ام و مهر بباید به زبانم.
«نادیا انجمن»
ـــــــــــــ
«روایت از خشونت فزیکی و روانی زنان»
کارم،آلهمانی. در کتاب فرهنگ نقد فمینیستی می گوید؛
خشونتی که بر زنان به دلیل جنسیت آنها اعمال میشود شکل های گوناگونی دارد این خشونت ها شامل تمامی اعمالی میشود که به واسطه تهدید، محدودیت، یا زور در زندگی خصوصی یا عمومی و به منظور ارعاب، تنبیه تحقیر و مالکیت بر بدن و ذهنیت زنان بر آنها رنج فزیکی جنسی یا روانی تحمیل کند.
زنی که کنایهگویان میگوید گویا جرم بزرگی بود زن بودن که دهانم را سزاوار مشت های سکوت ساختند. تا صدایم را در نطفه خفه کنند در حالیکه هیچ آزاری از من به آنها نرسیده بود.
به جرم بزرگی که زن بوده ام
فقط مشت ها بر دهان خورده ام
نخوردست سنگم به باغ شما
ننوشیدم خون داغ شما
«مژگان فرامنش»
زنی که شور و شوق و زنانگی هایش را در پس خشم و خشونت از دست داده است او که او را منفور میدانند و سکوت و سخن اش گوش شنوایی ندارد فغان دارد از مشت های ستمگر که توان حرف زدن را از او گرفتند.
نیست شوقی که زبان باز کنم از چه بخوانم
منکه منفور زمانم چه بخوانم چه نخوانم
چه بگویم سخن از شهد که زهر است به کامم
وای از آن مشت ستم گر که بکوبیده دهانم
«نادیا انجمن»
زنی که حقش را در جهانش با لگد دادند و خانه اش بجز گور هیچگاه برایش خانه نشد حتی از شعر هایش فرار می کند چون از سرنوشت طلسم شده اش به ملال رسیده است.
سهم تو از جهان لگد بوده آدرس خانه ات لحد بوده
می روی از غزل که گم بشوی از این سرنوشت نفرینی
«افسانه واحدیار حبیب زاده»
زنی که پرت شده است به گوشه انزوا رفته تاریخ نشانی از هویت اش نمیبیند، و جایگاه اش در چشم مرد لکه ننگییست بر صورت زندگی مرد.
گوشه تاریخ روی تخت سنت روی درد
لکهی ننگی که افتادم کنار شوهرم
«تمنا مهرزاد»
ــــــــــ
«نگاه زن به مرگ و هویت اش»
زنی که دورش کردند از زنانگی اش از عزت نفس اش
تمنای شور شوق زندگی به غارت رفته اش را دارد.
یک سره دور میشوم از خود
من من عزیز را برگردان
«افسانه واحدیار حبیب زاده»
زنی که تمنا می کند او را از انبوه اندوه رها سازند و خودش را مرده ای به تنگ آمده از گور می داند.
لحظه ای میشود از قصه رهایم سازید؟
مرده ای هم که از این گور به تنگ آمده ام
«مژگان فرامنش»
زنی که از خود فراریست مانند یک مرده که از جسمش فراریست روح اش در انتظار پوسیده است و آرزوی زمانی را دارد که سرشار از زندگی شود و زندگی کند زنده بودن تنها برایش به مثابه مرگ است.
من مرده ام یک مرده پا به فرار از خود
کی میشوم از زندگی لبریز ممکن نیست.
«مهتاب ساحل»
ـــــــــــــ
«تقلا برای مقاومت و ساختن خود.»
زنی که دیر زمانی در پس دیوار سکوت حبس شده است اما می گوید صدایش را فراموش نکرده است و همیشه در دل به تلاش برای تثبیت هویت اش ادامه میدهد. و آن روز را گرامی میدارد که از اسارت و عزلت خودش را نجات دهد و زنانه زندگی کند.
گر دیریست خموشم نرود نغمه ز یادم
زانکه هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آورم از این عزلت مستانه بخوانم
«نادیا انجمن»
زنی که خودش را مانند آتش درخشان و نابود کننده تاریکی میداند پژمرده دل نیست انقلاب گر است.
من آتشم و روح بزرگم چه سر کش است
من انقلاب سرخم و دل مرده نیستم.
«نیلوفر لنگر»
زنی که هر چند او را دست کم گرفتند اما او می خواهد خودش را بسازد و قدرتش اش را ثابت کند.
بال مرا اگرچه شکسته صدا زدند
پر می کشم کلیشه پا از گلیم را
«مهتاب ساحل»
زنی که به خود تلنگر میزند که باید بلند شود، استقامت کند برای زندگی کردن و میخواهد خودش را از بند مرگ رها کند و با خواسته هایش زندگی کند.
بلند شو دل من ای بلا زده،مصدوم
بیا که پر بکشیم این فضا شده مسموم
بده که باز کنم حلق آه از میان طناب
و زندگی بکنم بین شعر لای کتاب.
«افسانه واحدیار حبیب زاده»
«جمعبندی»
زبان در ادبیات از جمله عناصر سازنده آثار ادبی است که به نسبت تجربه زیسته، شرایط، دغدغه های مشترک و نوعئیت کابرد آن در آثار ادبی میتوان صدا های مشترک را در زبان دریافت. و صدای مشترک زنان در مجموع های شعری ذکر شده عبارت از نگاه مشترک زنان به مرگ، به اسارت به فعالیت های بیولوژیکی و سیتولوژی بدنش، به انقلاب به خشونت، به مرد و در جستجوی هویت اش برای یافتن خودش می باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
مقاله علمی در مورد تغییرات هورمونی در قاعدهگی:https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/31086543/?utm_source=chatgpt.com
کتاب فرهنگ نقد فمنیستی، النا ایراتا، فرانسواز لبوری، الن او دوآره و دانیل سنوتیه.