این مقاله را به اشتراک بگذارید
وقتی به ادبیات گذشته خودمان اعم از نظم یا نثر _یا حتی شفاهی_باز می گردیم به مقوله ای در استخوان بندی روایت داستان ها بر می خوریم که امروز ه به آن نقطه ی ضعف یا به قول مدرن آن پاشنه ی آشیل می گویند بر می خوریم.
این پاشنه ی آشیل در ادبیات گذشته ی ما جای پای محکمی دارد.به صورت مثال در داستان های شاهنامه وگونه ی روایی آن برای رستم بربیان می شود نقطه ی ضعف و شاید قوت او که بود و نبود آن در پیروزی و شکست او و دیگرا قهرمانان دارای این خصیصه سهم شایان دارد.
البته رستم دربین دیگر پهلوانان اسطوره ای دنیا یک استثناء است چون این پاشنه ی آشیل برای رستم به سه مورد گسترش می یابد.رستم علاوه بر ببر بیان که همان لباس جنگی اوست از مزیت های دیگری-نقاط ضعف یا قوت –برخوردار است که دیگر پهلوانان فاقد ان هستند.مانند:
۱-سیمرغ که نماد انسان کامل وراهبر رستم است که همیشه در بزنگاه های ناگزیر تاریخ به داد او می رسد
۲- زال که همه جا دستگیر ومشکل گشای رستم است ودر شاهنامه مرگی برای او سراغ نداریم.
۳-رخش که مانندخودرستم است دومی ندارد.البته درجریان سهراب دومی خلق می شود ولی بامرگ سهراب او هم ناپدید می شود.
۴-ببربیان و…اما دربین این نقاط قوت وضعف ببر بیان نمود بیشتری دارد وبه بحث نزدیک تر است.
نمونه ی دیگردر شاهنامه اسفندیار است که اوهم یکی از پهلوانان شکست ناپذیر داستان های حماسی واسطوره ایی ماست.اما اوهم پاشنه ای آشیلی دارد که همان چشمان اوست که چگونه اینگونه شد بماند در حوصله بحث مانیست.
در میان دیگرملل هم اینگونه نماد های ادبی دیده می شود به عنوان شاهد:هرکول دربین یونانی ها-نقطه ی ضعف میان دوشانه- سامسون پهلوان اسطوره ایی بابل یا فلسطین که نقطه ی ضعف اوموهایش بود. و اکیل یا همان آشیل پهلوان یوانانی هاکه نقطه ی ضعف او پاشنه ی پایش بود.
اینها تما جزو ادبیات کهن ملت ها می باشند.حالا یک سوال پیش می اید که آیا امروز هم ما در ادبیات وحتی سینما پهلوانانی داشته ویا می توانیم داشته باشیم که دارای پاشنه اشیل یا همان نقطه ضعف باشد. یا اساسا چه لزومی دارد که ما چنین مقوله ایی در ادبیات داشته باشیم.
به شاهنامی خودمان باز می گردیم.پهلوانان را یکی یکی برسی می کنیم رستم ازهمه محبوب تر است ، قدرتمند تر ست وقابل ستایش تراست،کوه شهامت است، بردباراست تاحدزیادی شکست ناپذیراست،یک فرق عمده باپهلوانان اسطوره ای رم، ویونان، باستان دارد،علاوه برزوربازوعلاوه بر پیکری ستبروفولادین دلی دارد که می تپد،عاشق می شود ،گریه می کنداصلا هم خجالت نمی کشد که این ها همه نقطه ی قوت است زیرا اورا به من زمینی نزدیکتر می کند اما همین رستم یک نقطه ضعف دارد که همیشه خواننده ی آگاه را نگران نگه می دارد که نکند نقطه ی ضف او اشکار شود وپهلوان ما که شکست ناپذیر است شکست بخورد.
وقتی از ادبیات کلاسیک خودمان کمی فاصله می گیریم می بینیم در داستان های زیادی این نشانه وترفندادبی استفاده شده وبه جرئت می توان گفت یکی از راههای قدرتمند جذب مخاطب امروز است .
در رمان معروف بینوایان ژان وال ژان بدون قدرتش برای خواننده معنایی ندارد.در داستان وحتی فیلم« زورو» لباس ونقاب ویا شمشیرهمان نقطه ضعف یا قوت است.در مرد «عنکبوتی» همین طور«هری پاتر»«ارباب حلقه ها» «دلاوران کوچک»«رمبو و راکی»«آرنولد» که هرکدام به صورت سریالی از کتاب ها وفیلم های پر هزینه توجه میلیون ها خواننده وتماشگر رابه خود معطوف کرده اند.
حالا کمی مکث می کنیم وبه ادبیات وسینما یا به قول معروف هنر هفتم وهشتم خودمان باز می گردیم.هیچ توجه کرده ایم که چرا بعد از هشتصد سال قهرمانان شاهنامه هنوز هیمنه وجذبه دارند
درداستان اسفندیار ورستم زمانی که رستم خونین ومالین از اخرین نبرد کمرشکن واسختوان کوب با اسفندیاربازمی گردانندش کسی امیدی به زنده ماندن او ندارد در آخرین لحظه سیمرغ پرده از راز رویین تن نبودن چشمان اسفندیار برمی داردوهمه ازته دل به سیمرغ آفرین می گویند ودر لحظه ایی که رستم آن تیر دوسرگزین را بر چشمان اسفندیارمی نشاندهمه به دست وبازوی رستم احسنت ودستمریزاد می گویند اما درتمام این لحظات کسی حواسش به قلم وهوش سرشار فردوسی نیست.اوست که این نقطه ضعف را خلق می کند.اوفهمیده است مخاطب را چگونه پای شاهنامه ونقال پرده خوان دورگرد بنشاند.اری این هنرفردوسی است.
.ماچقدر توانسته ایم از این المان در نوشته ها وساخته های سینمایی استفاده کنیم.مایی که تمام وقت فریادمان بلند است که خواننده وکتابخوان کم است چقدر از این مورد اصیل که شاید از ادبیات ما به نقاط دیگر دنیا سرایت کرده استفاده کرده ایم یا اصلا استفاده کرده ایم؟پاشنه ی اشیل ادبیات ما کجاست؟
مد و مه / مرداد ۱۳۹۲
3 نظر
حاتم
از جمله آخر خوشم آمد زیادی دو پهلو بود!
بهناز
سلام ممنون از اینکه اطلاعات مفیدی ارایه کردید سوالاتی در زمینه ادبیات وهمینطور اساطیر دارم که اگر تمایل به پاسخگویی به انها هستید ممنون میشود به ایمیلم پیام ارسال کنید موفق باشید
بهناز
واما پاشنه اشیل ادبیات امروز ما خط قرمز هاایست که یک نویسنده وقتی انها را در اثارش اعمال میکند وان را دوباره میخواند انقدر تغییر کرده که…..
وبعد هم خود نویسندگان که فقط میخواهند دیده شوند یا بیافرینند و حال انکه یک اثر زمانی برجسته میشود ودیده میشود که چکیده حس وافکار نویسنده باشد